۱۳۸۷ آذر ۲۸, پنجشنبه

- فاشيزم مذهبي و خشونت عليه زنان

در چهارمین کنفرانس حقوق بشر در وین در سال 1997 خشونت علیه زنان یکی از سوژه های دارای اولویت برای بررسی در کنفرانس تشخیص داده شد و این نکته ی مهم مورد تاکید قرار گرفت که خشونت- جسم، روان و آزادی زنان را تهدید می کند. شرکت کنندگان در چهارمین کنفرانس حقوق بشر تاکید کردند که نگرش مردان نسبت به زنان را باید تغییر داد و زنان نیز باید به مردان یاری رسانند تا در برداشت های خود نسبت به افراد جنس زن تجدید نظر کنند. از مجموعه آن چه در مرکز توجه مجامع بین المللی قرار گرفته است می توان این نکته بسیار مهم را دریافت که خشونت علیه زنان در خانواده مسئله ای است جهانی، و وخامت امر به اندازه ای است که ایجاب می کند کشورهای مختلف، متناسب با ویژگیهای خود، ریشه های آن را شناخته تا در جهت رفع آن اقدام نمایند. اما وجه تمایز امر با چگونگی سیستم خشونت علیه زنان در ایران این است؛ در حالیکه نظامی فاشیستی- مذهبی، خشونت و سرکوب علیه زنان را در صدر و اولویت نخست خود قرارداده است، بررسی ریشه های مسئله فوق در چنین جامعه ای اساسا متفاوت خواهد بود. در ایران در نتیجه سنتهای ضد انسانی بخش عمده ای از زنان متحمل خشونت در اشکال گوناگون خانگی می باشند و نیز در فضای زندگی اجتماعی زیر سلطه ی سنتهای زن ستیز احساس ناامنی می کنند. در عین حال نحوه سیاستگذاری فاشیزم مذهبی حاکم بر ایران حکم بر زن ستیزی و خشونت و سرکوب هرچه بیشتر علیه زنان می دهد. به عبارت دیگر ظلمی مضاعف علیه زنان به طور سیستماتیک تداوم دارد که با وجود فاشیزم مذهبی حاکم، رهنمود کنفرانس مذکور خودبخود منتفی می باشد. در جایی که دستگاههای قضایی و اجرایی و مراجع انتظامی خود ناقض حقوق بشر به طور عام و حقوق زن و اعمال خشونت علیه زنان به طور خاص می باشند، نادیده گرفتن حقوق انسانی زنان از سوی این دستگاهها و طرز برخورد مراجع انتظامی و کتمان ناهنجاری ها و جرایم علیه زنان نه تنها حیرت انگیز نیست بلکه ناشی از ساختار سیاست سرکوب گر و فاشیستی رژیمی قرون وسطایی است که به اقتضای طبیعتش عمل می کند. در ایران به بهانه مبارزه با مفاسد اجتماعی و مبارزه با تهاجم فرهنگ غربی، زنان را سرکوب نموده و تمام آزادیهای فردی و اجتماعی آنان را محدود و چه بسا از بین برده اند. باورهای اعتقادی در کانون تفاسیر سنتی از دین نیز که طی قرون متمادی بر ساختار ذهنی و بستر فرهنگی مردم ریشه دوانده یکی از عوامل عمده خشونت و زن ستیزی و درنتیجه نابرابری غیرانسانی در روابط زن و مرد در حوزه های سیاسی و اجتماعی است. خشونت علیه زنان در ایران از ابعاد وسیع و فاجعه باری خبر می دهد. چرا که خشونت در جامعه ایران تنها خانگی نیست. بلکه درحوزه اجتماعی خشونتی بی حد و حصر علیه زنان اعمال می شود و ساختار قانونی، سنتی، دینی و سیاسی نیز از آن حمایت می کند. خشونت در ایران علیه زنان مجموعه ای از خشونت های خانگی، اجتماعی، سیاسی با پشتوانه ی فاشیزم مذهبی بوده و انواع آن از جسمی، جنسی و اقتصادی گرفته تا روانی، اجتماعی و سیاسی به طرز فجیعی بارز است. در ایران، متاسفانه آمار هنوز و همچنان جایگاه خود را نیافته و به هیچوجه نمی توان به اطلاعات دقیق آماری استناد کرد. اما آنچه از ارقام و آمار دولتی به رغم تلاش در کتمان نگاه داشتن جنایات و ناهنجاریها نیز منتشر می شود به صراحت گویای گوشه ای از فجایع سهمگینی است که هر لحظه علیه بشریت به ویژه زنان در حال وقوع می باشد. چرخه خشونت سیاسی همچنان تداوم دارد و حصار تمامی ارزشهای انسانی شکسته شده است. رویدادها نشان از پاسداری جزمی رژیم از سنت گرایی مذهبی و غیرمذهبی، کهن و متعفنی می دهد که ریشه در جهلی تاریخی دارد. چرا که بقای خود را تنها در حفظ آن می بیند. از یک سو سنتهای دینی خشونت علیه زنان را توجیه و از سویی دیگر سنت های غیردینی آمیخته با خرافات آن را تجویز می نماید. بنابر این می توان بسادگی نتیجه گرفت اعمال خشونت علیه زنان به عنوان ابزاری برای تثبیت این حکومت به کار می رود. اصول سیاست گذاری فرهنگی در ایران متاثر از دیدگاه سنتی بوده و تحت کنترل حکومت است. چنین اموری زیر نگاه زن ستیز حکومت سامان می یابد مانند عرصه های ورزشی، هنری، اجتماعی، آموزشی و سیاسی. "زن نمی تواند زمام امور حکومت را به دست گیرد و نیز در مسند قضاوت و حکم بنشیند" در نظام قانونی ایران، زنان از حق قضاوت محرومند و در دادگاه ها قوانین خشونت آمیز و ضدانسانی علیه زنان به اجرا گذاشته می شود. باورهای منسوخ فاشیستی - سنتی به قدری نسبت به زن تحقیرآمیز است که برای نگاهداشتن او در خانه به صورت شیئی فرمانبردار و خاموش، به تجویز خشونت ناگزیر می شود. قوه قضاییه قوه ای است که می باید پشتیبان حقوق فردی و اجتماعی در راستای تحقق بخشیدن به عدالت باشد. ایجاد تشکیلات در دادگستری از اختیارات رئیس قوه قضاییه است. رئیس قوه قضاییه را مقام به اصطلاح "رهبری یعنی قدرت مطلقه ولایت فقیه که جانشین خداوند بر روی زمین است" تعیین می کند. کسی که به عینه نماد فاشیزم، بنیادگرایی و تروریسم می باشد. دخالت موثر زنان در سیاستگذاری یکی از راههای مقابله با خشونت علیه زنان است اما در نظام قانونگذاری، دیدگاه رسمی و نظر فقهی شورای نگهبان (مرجع و نهادی که بر کار قانونگذاری مجلس نظارت دارد و مراقبت می کند که قوانین و مقررات مغایر موازین شرع اسلام و قانون اساسی از تصویب نگذرد و به مرحله اجرا در نیاید که اصل 91 قانون اساسی هدف و نحوه تشکیل آن را شرح داده است) تجدید نظر در قوانین خشونت آمیز نسبت به زنان را خلاف شرع می داند. حکومت قرون وسطایی ایران نه تنها از ساختاری سنتی و پوسیده برخوردار است بلکه اساسا مبتنی بر جهل و خشونت و سرکوب به ویژه گرایشات افراطی علیه زنان می باشد. در عرصه ی سینما و نمایش همان بس که به تئاتر "اتللو در سرزمین عجایب" اثر غلامحسین ساعدی اشاره شود. جداسازی در مراکز آموزشی و اجتماعی، منع فعالیت زنان هنرمند در جایگاه خواننده و امثال آن، نوع نگارش کتاب های درسی، نشریات و غیره درخصوص زنان که بر محدودیت فضای زندگی به خانه تاکید دارد و با بودجه ی هنگفت حکومتی امکان انتشار می یابد و فقدان امکانات و فرصت برای پرورش جسم، تقویت روح و ارتقا دانش و آگاهی و اساسا به طور تعمدی اشاعه باورهای غلط ناشی از تعصبات بی ریشه و گرایشات ارتجاعی توسط نظام حکومت دیکتاتوری- آخوندی که غالبا باعث می شود خانواده ها از تحصیل کودکان خود به ویژه دختران جلوگیری کنند و فقر اقتصادی و فرهنگی حاکم بر جامعه بیش از پیش دختران را نشانه گرفته است. اینهمه یک سوال بسیار بنیادی را در ذهن مطرح می سازد؛ آیا ساختار سیاسی نظام دیکتاتوری- مذهبی به مانند زنده به گور کردن دختران در عصر جاهلیت عرب نیست؟ آیا نقض آزادی زنان و به انزوا کشیدن، سرکوب و خشونت علیه زنان نوعی دیگر از زنده به گور کردن آنان نیست؟ به هنگامی که حکومت تعیین کننده نوع پوشش و حتی رنگ لباس زنان است، صحبت از رفع تبعیض جنسیتی و برابری و آزادی زنان و مردان در چارچوب وجود چنین نظامی اساسا نمی تواند مطرح باشد. فضای سیاسی خشونت باری که علیه زنان بر جامعه ایران حاکم است، به لحاظ آنکه ضوابط حقوق بشر را از تمامی جوانب نقض نموده، بحث حقوق زن را به موازات آزادی، برجسته و در اولویت قرار می دهد. پروسه وقایع سیاسی در تاریخ معاصر ایران گواه اراده ای معطوف به دموکراسی است. خوشبختانه زنان ایرانی که اینک به طور کلی در جایگاه مناسبی از شعور اجتماعی و روبه کمال قرار گرفته اند، نسبت به انواع خشونت به طور اخص اجتماعی و سیاسی تسلیم نشده و واکنش نشان داده و مقاومت نموده اند. زنان مبارز و آزادیخواه همراه با مردان آگاه به مثابه ی انسانهای شریفی که زندان، شکنجه، اعدام و بیشمار رنج ها و دشواری ها را به جان خریده اند تا به زیستن معنا دهند و آگاهی بگسترانند.

هیچ نظری موجود نیست: