۱۳۹۱ مرداد ۶, جمعه

مقوله «نقد» در جامعه تبعیدی ایرانی

 گفتگو با مسعود افتخاری
مجید خوشدل
کمتر کنشگر سیاسی و اجتماعی ایرانی مقیم خارج کشور بوده است که از گزند «نقدهای سیاسی» در امان مانده باشد. «نقد» هایی که تجزیه تحلیل دو سویه و روشمند «مقوله» را می بایستی در دستور کار داشته باشند، عکس العمل های آنی، هیستریک و شرطی شده ای هستند که با زیر ضرب گرفتن «فرد»، ترور شخصیتی او را با تمام حربه ها و ترفندهای کلامی- گفتاری دنبال می کنند. 
«اتهام»، خمیرمایه اغلب «نقد»های سیاسی منتشر شده در بیست و پنج سال گذشته در جامعه تبعیدی ایرانی بوده است. اتهام وابستگی به «بیگانه»؛ (بخوانیم امپریالیسم امریکا)؛ اتهام وابستگی به رژیم اسلامی ایران و ... تا اتهاماتی نظیر رفرمیست، پوزیتیویست، تروتسکیست، اپورتونیست، سوسیال دموکرات، لیبرال، چپ آمریکایی، چپ سنتی، خرده بورژوا و ... تا صفت ها و عناوینی نظیر فرصت طلب، انحلال طلب، بریده، خائن، مزدور و بسیاری از واژگانی که تکرار آنها بازتولید ضدارزش هاست. در «نقد» های موجود، انسانها گناهکارند و باید بی گناهی شان را به «منتقدین» اثبات نمایند.
سلاح «نقدهای سیاسی»، «ابزار استدلال»هاست. تکه ای فاکت یا نقل قول می تواند ترور شخصیتی انسانها را به دنبال داشته باشد و  بر زندگی اجتماعی و سیاسی فرد یا جریانی خط بطلان کشد.
از دیگر ویژگی «نقد» های موجود در جامعه ایرانی، استفاده توأمان از ضمیر اول شخص جمع است. منتقدین خود را قیّم و سخنگوی قشر، طبقه، گروه بندی و یا قاطبه مردم ایران می دانند. در میان کنشگران سیاسی و اجتماعی ایرانی به ندرت دیده می شود، کسی با صفت شخصی نقطه نظرات خود را بیان کرده باشد.
از تجربه می توان گفت که هدف اصلی «نقد» های منتشر شده در جامعه ایرانی تخریب و ویرانی بوده است. اقلیت بسیار ناچیزی از «نقد» های موجود، روی دیگر سکۀ مخالفت خوانی های هیستریک را نمایندگی می کنند: تعریف های بی بنیانی که قرار است حق دوستی و رفاقت را بجای آورند تا از این رهگذر «چهرۀ» بی چهره ای را به اندام نحیف و فرتوت جامعه ایرانی مقیم خارج تزریق نمایند.
طرح بالا موضوع گفتگوی تلفنی من با مسعود افتخاری است. این گفتگو بر روی نوار ضبط شده است.
 
 
* مسعود افتخاری خوش آمدید به این گفتگو.
- من هم ممنون هستم از فرصتی که به من دادید.
 
* شکل و محتوای مخالفت ها در جامعه ایرانی مقیم خارج؛ فرهنگی که بر مقوله « نقد و انتقاد» حاکم است، در بیش از ربع قرن نتیجه ای جز تخریب و ویرانی در این جامعه نداشته است. 
من پیش از اینکه این پوشه قطور را باز کنم، می خواهم بدانم تجربه شما در این زمینه چی بوده؛ شمایی که فعالیتهای سیاسی و اجتماعی طیفی از ایرانیان مقیم خارج را دنبال کرده اید.
- متأسفانه تجربه من در این زمینه زیاد مثبت نیست. به این معنی که هر بار ما با چیزی مخالفت می کنیم؛ هر بار که می خواهیم پدیده ای را نقد کنیم، چون به آن اشراف نداریم، در نتیجه با اطلاعات محدودمان بخشی از پدیده را نقد می کنیم.
اما من اساساً در رویکرد فعالین سیاسی و اجتماعی ایرانی با یکدیگر، نوعی پرخاشگری و برخورد تخریبی می بینم. این رویکرد ضمن اینکه ریشه در عدم اطلاع و آگاهی آنها دارد، به مقدار زیادی هم برمی گردد به کمبود «فرهنگ گفتمان» در این جامعه. به این معنی که ما چگونه در یک رابطه متقابل با هم قرار بگیریم که حقی از طرف مقابل ضایع نشود، و در عین حال بتوانیم حرف مان را بزنیم. بنابراین من در این رابطه دو المنت را مهم می دانم. یکی، شتابزده و بر اساس اطلاعات محدودمان «نقد» می کنیم. دوم اینکه اساساً «گفتگو» را به مثابه ابزاری مهم برای تداخل اجتماعی در نظر نمی گیریم و یا از آن نادرست استفاده می کنیم.
 
* بیشتر دل ام می خواست از تجربه هاتان نمایی بدهید از تأثیرات مخرب «نقد و انتقاد» در جامعه ایرانی مقیم سوئد. اینکه پدیده « نقد و انتقاد» چه اثرات مخربی در بیست و پنج سال گذشته در این جامعه بر جای گذاشته.
- تأثیرات منفی ای داشته. یکی از مهمترین تأثیرات منفی اش این بوده که ما هرگز نتوانستیم یک اتحاد و اجماع پایدار داشته باشیم؛ یک همکاری قابل قبولی داشته باشیم. البته بررسی این معضل کار کارشناسانه ای نیاز دارد. یک وجه این معضل به نظر من این است که ما فرقی بین «فرد» و «مقوله» نمی گذاریم؛ فرقی بین نظر و صاحب نظر نمی گذاریم. مثلاً من می توانم حامل نظر غلطی باشم، اما شخصاً آدم شرافتمند، صادق یا شجاعی باشم...
 
* و یا بالعکس.
- و یا بالعکس. چه بسا بیان زیبا و نظر روشنی داشته باشم و پشت آن نیات پلیدی باشد. در هر صورت باید فرق گذاشت بین فرد و نظر او. به این خاطر که برخوردهای شخصی و مملوّ از احساسات خواهیم کرد؛ به جای اینکه بار قابل قبولی از خرد و درآیت و روشنگری در برخورد ما باشد.
 
* ادامه صحبت تان را می گیرم با این طرح: در بخش اول این گفتگو تلاش می کنم مقوله نقد و انتقاد در بین کنشگران سیاسی و اجتماعی ایرانی مقیم خارج را کالبد شکافی کنم تا با ابعادی از ویژگی ها و خصوصیتهای آن آشنا شویم، و در قسمت دوم اگر وقت باقی ماند، بحث مان را عمیق تر دنبال کنیم.
با این مقدمه، من مقوله «مخالفت خوانی» در این جامعه را به زیر تیغ جراحی می برم؛ برش هایی از آن را در مقابل شما قرار می دهم تا نظرتان را نسبت به آنها بدانم.
اولین برش: یکی از ستون های اصلی نقد و انتقادهای موجود در بین کنشگران سیاسی و اجتماعی فاکتور اتهام است. به این معنی که متهم شونده ( یا متهم شوندگان) باید بی گناهی شان را به جامعه اثبات کنند.
- می دانید که اساساً در یک نگاه سیاه و سفید به مقوله ها؛ در نگاهی که محدود و تنگ نظرانه است، ما افراد را مجرم و محکوم می دانیم؛ حکم صادر می کنیم و نهایتاً می خواهیم آنها را مجازات کنیم. بنابراین اتهام می زنیم. این موضوع اساساً برمی گردد به نبودِ این آگاهی که ما می خواهیم نقد کنیم، و نمی خواهیم مجرم و گناهکاری را پیدا کنیم تا او را تنبیه کنیم. به نظر من این مسئله سمت دیگری هم دارد. به این معنی که انتقادات سازنده ای که می کنیم هم کسی پذیرایش نیست. با اینکه این موضوع سوأل تان نیست، اما ما هر انتقاد سازنده ای را هم می توانیم به نوعی اتهام فرض کنیم. در عین حالی که بعضی از اتهامات فی الواقع اتهام هستند. به پرسش تان برگردم، روال اینگونه است که ما معمولاً اتهام می زنیم، چون شک داریم و نسبت به هم اعتماد نداریم. ضمن اینکه جایی برای اینکه خطایی مرتکب شده باشیم هم باقی نمی گذاریم...
* شباهتهای فاحشی در روش و محتوای ترور شخصیتی مخالفان در بین طیفی از اپوزسیون و پوزسیون دیده می شود. بارها دیده ایم که این دو طیف در یک نقطه به هم رسیده اند و بر هم منطبق می شوند.
- این مسئله ریشه در یک نگاه خصمانه دارد. ما زمانی که افراد و محیط پیرامون مان را تهدید کننده و خطرناک می بینیم، در یک موضع ماکسیموم دفاعی می افتیم؛ همه نیروها را بسیج می کنیم تا این خطر را از سر راه برداریم. در نتیجه «دشمن» را یا می شود فیزیکی حذف کرد و یا با ترور شخصیت او را بی اعتبار کرد.
از تمام این ابزارها حاکمیت در حذف مخالفان اش استفاده می کند. مخالفان حاکمیت هم متأسفانه عیناً از همین شیوه ها استفاده می کنند. یعنی اگر امروز یکی به من نقد کرد، می تواند جاسوس ج . اسلامی باشد؛ می تواند عافیت طلب و بریده باشد. در حالی که اگر شما به من نقد می کنید، می تواند از این زاویه باشد که من ظرفیت نقد را دارم؛ ضمن اینکه من برای شما اینقدر اهمیت دارم که من را نقد می کنید. به همین خاطر ما موهبت نهفته در نقد و انتقاد را نمی بینیم؛ نقد را خصمانه و تهدیدآور تلقی می کنیم. در نتیجه انتقاد کننده را بایکوت می کنیم و به او انتهامات نابجایی می زنیم. در نتیجه وقتی چشم باز می کنیم، خودمان را وسط یک نزاع دامن دراز بی منتهی می بینیم که در آنجا چیزی به جز تیغ و نیزه به همدیگر پرتاب نمی شود.
 
* به دلیل ریشه دار بودن این مسئله، آنرا در تجربه هامان پی می گیرم: اتهام وابستگی به دولتهای غربی (بخوانیم امپریالیسم آمریکا)، در پیوند با طیفی از فعالان سیاسی و فعالیتهای اجتماعی، تلفات جبران ناپذیری در جامعه تبعیدی ایرانی بر جای گذاشته.
با اینکه تفکر «خارجی ستیزی» در جامعه ایرانی ریشه دار هست، اما آیا در جریان سازی هایی که انسانها، جریانات و اقدامات اجتماعی در جامعه ایرانی مقیم خارج را بی مهابا به «بیگانه» وصل می کنند، دستهای نهادهای اطلاعاتی- امنیتی ایران دیده نمی شود؟ البته می خواهم تمرکزتان بیشتر به فرهنگ ریشه دار «خارجی ستیزی» در این جامعه باشد.
- ببینید، در برخورد با یک معضل می شود دو گونه برخورد کرد. یا اینکه مبناء را شرایط درونی آن پدیده قرار دهیم، یا اصالت را به عوامل خارجی بدهیم: «چون باران بارید، من قرارم را نقض کردم». در بحث فلسفی «شرط و مبناء»، می بایستی اصالت را به مبناء داد. البته استعمار، نیروها و قدرتهای خارجی منافعی دارند و می توانند حرکتی را کند یا منحرف کنند. ولی در یک چشم انداز طولانی ی تاریخی، شرایط رشد و اعتلای یک جامعه در درون جامعه و در تک تک افراد آن جامعه است؛ در پتانسیل های فی الواقع موجودش: منابع طبیعی اش، فرهنگ و سنت ها، و درجه توسعه اجتماعی آن جامعه. بنابراین اصالت دادن به شرایط خارجی نهایتاً به «تئوری توطئه» منجر خواهد شد و اینکه ما همه را دشمنان خودمان می دانیم، و در نتیجه در یک ساده سازی همه مشکلات را ابتدا به گردن یک قدرت خارجی می اندازیم و بعد، از شرایطی که ایجاد کرده ایم، استفاده می کنیم برای حذف و ترور شخصیتی مخالفان مان...
 
* همین بخش را ملموس تر کنید.
- به طور مثال اگر ما پدیده «امپریالیسم» را فرع بدانیم ( البته در یک نگاه کلی) و بر مبنای ضعف ها و شرایط داخلی کشورمان بگوییم که کشورمان عقب افتاده، آنوقت نگاه را به درون منعکس می کنیم. در چنین حالتی، دیگر بها نمی دهیم که این یا آن اکتور سیاسی ممکن است قرار و مداری با یک قدرت خارجی داشته باشد (یا نداشته باشد). منظورم رویکردی ست که به وابستگی یا عدم وابستگی به قدرتهای خارجی اصالت محوری می دهد. در حالی که این فکتور فقط نقش شرط را بازی می کند.
 
* اتهام وابستگی ی نیروها و سازمانهای سیاسی به قدرتهای خارجی بیشترین تخریب و خسارتها را در جامعه سیاسی و اجتماعی ایرانی مقیم خارج داشته. پرسش ام: چرا این حربه هنوز در بین طیفی از فعالان سیاسی و اجتماعی «جذاب» است و همچنان کارائی دارد؟
- البته نمی دانم که جذاب هست. اما چون این مقوله سابقه تاریخی دارد؛ چون ما زخمهای التیام نایافته ای داریم از دخالت قدرتهای خارجی در کشور خودمان... به هر صورت از دوران مشروطه تا بحال دخالت کشورهای خارجی را داشته ایم؛ بویژه در جریان کوتای 28 مرداد. که مشخصاً این دخالتها روند و جهت تحولات را عوض کرد. قصعاً ما برای دخالتهای نیروهای خارجی در کشورمان کف نمی زنیم و هورا نمی کشیم. اما سنت و سابقه ذهنی ای وجود دارد که بیگانگان؛ بویژه کشورهای غربی به کشور ما چشم داشته اند. این موضوع منجر شده به یک ذهنیت خارجی ستیزی؛ بخصوص غرب ستیزی غیرضروری. در حالی که ما امروز در دنیای دیگری زندگی می کنیم. همانطور که اشاره کردم، واقعیت این است که ما نمی توانیم مشکلات و ضعف هامان به حساب دخالتهای غرب بگذاریم. شما اگر تحولات اخیر کشورهای عربی را توجه کرده باشید، خواهید دید که هر گاه مردم در صحنه حضور داشته باشند، عامل خارجی الزاماً نمی تواند حرکتی را متوقف کند. البته می تواند رنگ هایی به آن بزند و اینجا و آنجا دخالتهایی بکند، اما نهایتاً حرف آخر را همان ملت خواهد زد؛ با همۀ کم و کاستی هایش...
 
* بحث تان را لطفاً به جامعه سیاسی ایرانی متمرکز کنید.
- به نظر من ما هنوز از یقه این تئوری کهنه دست برنداشته ایم؛ از این برداشت غلط، که مشکلات و دل دردهای ما به خاطر دخالت قدرتهای خارجی ست. و چون به این موضوع اصالت می دهیم، حتا می توانیم از آن استفاده ابزاری کنیم. البته من فکر می کنم این تابو دارد شکسته می شود. من تصورم این است که رنگ آن دارد کمرنگ می شود. به نظر من امروزه ما تا حدی شفاف تر و آزادتر با قدرتهای بزرگ داریم تنظیم رابطه می کنیم. که به عقیده من کار درستی ست. یک اپوزسیون فعال حتماً باید با قدرتهای بزرگ به مذاکره بنشیند. منتهی شفاف باشد؛ گزارش کار بدهد؛ روشن کند تا اینکه در تاریکی و پشت درهای بسته به این کار مبادرت کند. بنابراین اتهام زدن بی مورد؛ بخصوص بدون دلایل محکمه پسند به این یا آن نیروی سیاسی فقط می تواند فضا را آلوده کند و هیچ پوئنی به جنبش آزادیخواهی ما نخواهد داد.
 
* خصوصیت دیگر مخالفت خوانی ها و «نقد» ها در جامعه ایرانی، زبان تلخ و فاقد استدلال آنهاست. شاید «افشاگری خصم» واژه مناسب تری برای اکثریت «نقدهای سیاسی» در حامعه تبعیدی ایرانی باشد. به این معنی که در این به اصطلاح نقدها قرار است دشمن فرضی را از صفحه روزگار محو کنند. البته توجه داشته باشید که این دشمنان فرضی، دوستان و رفقا و هم پیمانان دیروز یا هفته گذشته «منتقدین» بوده اند.
- جناب خوشدل، به نظر من معضل دیگری در اینجا عمل می کند که آن را در مصاحبه های قبلی هم خدمت تان عرض کردم: ما اساساً رقابت سیاسی را بلد نیستیم. ما اگر می پذیرفتیم که یک نیروی سیاسی بیرون از ما حق حیات دارد؛ و این نیروی سیاسی خطا هم می کند و می تواند کارهای درخشانی هم داشته باشد؛ یعنی اگر انصاف می داشتیم، آنوقت با لحنی پسندیده نقد می کردیم و اینگونه با ساطور بی رحمی اتهام نمی زدیم؛ از کاه کوه نمی ساختیم؛ نقدهای درونی می کردیم و هر دعوایی را به بیرون کوچه نمی بردیم تا حاکمیت هم از آن استفاده کند. به نظر من این فرهنگ پرخاشگرانه برمی گردد به اینکه «من» حضور و موجودیت سیاسی «شما» را برنمی تابم. «نقد» من فقط بهانه ای ست که «من» خشونت ام را بیان کنم. ما با رقابت سیاسی مشکل داریم؛ نیروهای مخالف ما نیروهای بیرون از ما؛ دشمنان ما هستند. و الزاماً با دشمن هم که نمی شود رفتار مهربانانه ای داشت.
 
* یکی دیگر از ویژگی های «نقد»های موجود ساختار ایدئولوژیکی آنهاست. بهتر است بگویم «استدلال» ها با جملات قصار و تکه ای از نقل قولهاست که «مستند» می شوند. با این جملات و فاکتها نیروی سیاسی متهم می شود که مارکسیست واقعی نیست؛ ملی یا مصدقی واقعی نیست؛ سکولار و دموکرات واقعی نیست. و در اشلی متفاوت «مسلمان واقعی» نیست. با هین تکفیرهاست که خون عنصر سیاسی را حلال می کنند.
- پاسخ شما در پرسش بسیار زیبای خودتان بود. به این معنا که «ما» در اصل فتوا صادر می کنیم؛ بحثِ موردی مشخص با هم نداریم. در «نقد» مان می گوییم که طرف «لیبرال» است؛ «تجدیدنظر طلب» است، بی آنکه فاکتها و مدارک مشخصی ارائه دهیم و قضاوت را به عهده مخاطب و شخص ثالث بگذاریم. به همین خاطر، طرف یکدفعه مارکسیست نیست؛ یا چیزی که او می گوید با آموزه های سوسیالیستی یا مارکسیستی منافات دارد.
شما تعریف حقوقی «محاربه با خدا» را به من بدهید. حکومت ج . اسلامی معتقد است که عده ای به جنگ با خدا رفته اند. در مقوله «محاربه با خدا» دستگاه حقوقی جایی ندارد؛ کلی گویی هایی هستند که مخاطب را به تاریکی می برد. آخر یعنی چی که یکی مارکسیست نیست؟ یعنی چی که یک نفر دست از حقوق و مطالبات کارگری برداشته؟ به خاطر یک نوشته؛ یک سخنرانی و یک اعلامیه باید فردی را اینگونه تکفیر کرد؟!
این برخورد در تحلیل نهایی؛ چه به نام مارکسیسم باشد چه ناسیونالیسم، برخوردی «مذهبی» ست. این برخورد، سیاه و سفید می کند؛ خیر و شر می کند؛ کلی گویی می کند و نهایتاً حکمی که صادر می کند، سنگسار است، تروز است، ترور شخصیتی ست، بایکوت و خراب کردن است. این برخوردها نمی تواند برخوردی «مقوله گرایانه» و دلسوزانه باشد، چون پای شان روی زمین نیست. متأسفانه این برخوردها فضا را خدشه دار می کند؛ حتماً اعتمادها را از بین می برد؛ روابط را به هم می ریزد، طوری که در این فضای پرخاشگری دیگر نمی شود همدیگر را تحمل کرد؛ با یکدیگر گفتگو کرد.
 
* می خواهم روی این موضوع بیشتر مکث کنم، چون این برخوردها تلفات زیادی در جامعه تبعیدی داشته. در زیرساخت استدلالها و شکل سرکوب مخالفان از سوی طیفی از نیروهای اپوزسیون شباهت های عمیقی می بینم با عملکرد پوزسیون؛ با حاکمیت مذهبی ایران. هر دو برای سرکوب به محمل های ایدئولوژیکی ( تکه ای از قرآن؛ روایتی منتسب به امامان، و یا فاکتی از فلان اندیشمند) نیاز دارند. این نزدیکی دیدگاهی را لطفاً برای ام باز کنید.
- در چنین برخوردهایی تصور می شود که همه حقیقت در کیف نیروی نقل کننده است. این مسئله برمی گردد به اینکه ما نمی توانیم تصور کنیم که طرفِ مقابل ما موجودیتی دارد؛ حق و حقوقی دارد؛ حق حیات دارد. اساساً هویت و موجودیت نیرویی را رد کردن( حتا اگر ده اشتباه هم مرتکب شده باشد) اشتباه و خطرناک است. یعنی من می توانم به نحوه سخن گفتن شما ایراد بگیرم، اما شما الزاماً آدم بدی نباشید؛ می توانید مهندس یا جراح زبردستی باشید، اما خلبان مجربی نباشید. زمانی نقد و اعتراض من به اینکه شما نمی توانید کنترل و هدایت هواپیما را به عهده بگیرید، درست و دلسوزانه است که ابتدا تأکید کنم که شما جراح قابل یا مهندس دقیقی هستید. اما زمانی که ما نقد می کنیم، می خواهیم طرف مقابل مان اصلاً وجود خارجی نداشته باشد. در اینجا همه المنت ها و اشل ها به هم می ریزد...
 
* حرف تان را لطفاً با یک مثال اجتماعی همراه کنید.
- مثلاً در خرداد 88، سران جاکمیت[ایران] گفتند که ما «فتنه» را خاموش کردیم. اما هیچیک از آنها نگفت که این جنبش اعتراضی، مثلاً جنبش مثبتی نبود و اصلاً هدف شان ایجاد آشوب بود. اما گفتند «فتنه» است. و خوب می دانید که «فتنه»، فلسفه ایدئولوژیکی خاصی در اسلام دارد؛ یعنی اسلام در خطر است. یعنی آنها اساساً معترضین را به عنوان مخالفان سیاسی شان نمی پذیرند. حرف ها و اتهام ها کلی است. مثلاً می گویند «وابستگان به امپریالسیم»، «محاربین با خدا». و یا در این سوی مرز؛ می گویند: طرف رادیکال نیست! تو گویی که نمره رادیکالیسم را بنده باید به مخالفان سیاسی ام بدهم.
 
* با این بخش آخر برش دیگری از مقوله مخالفت خوانی ها در جامعه تبعیدی ایرانی عمده می شود: ساختار استدلالی نقد؛ که هویت اش را از زبان منافع یک قشر، طبقه یا کل مردم بیان می کند. یعنی منتقد ما در جایی می نشیند که خودش را سخنگوی قشر، طبقه و یا قاطبه مردم ایران می داند!
مسعود عزیز، پیش از اینکه نظرتان را راجع به این طرح بشنوم، می خواهم بدانم، به نظرتان چرا در جامعه ایرانی(داخل و خارج) کسی با صفت شخصی صحبت و استدلال نمی کند؟
-  برای اینکه مسئولیت آور است. برای اینکه اگر من بگویم، جدای مواضع سیاسی و خواستگاه ایدئولوزیکی ام، جدای از سوابق سیاسی ام امروز اینچنین فکر می کنم، احساس می کنم حرف ام خریداری نخواهد داشت. اما وقتی خودم را پشت طبقه کارگر ایران قایم می کنم؛ خودم را در پشت «اسلامی که در خطر است» قایم می کنم، با استفاده از وابستگی های مردم به سنت و مذهب، برای حرف های خودم اعتبار می خرم. به نظر من این موضوع برمی گردد به اینکه زمین زیر پای ما شل است؛ به درستی حرف خودمان باور نداریم؛ خود کم بین هستیم و اعتماد به نفس نداریم. به نظر من ترس است که باعث اینگونه اظهارنظرها می شود؛ باعث می شود که برای بیان خودمان در پشت یک قشر اجتماعی؛ در پشت یک حقیقت کلی مخفی شویم.
 
* هنوز وقت هست که برش دیگری را در مقابل تان بگذارم: تکرار شیوه های مخرب نقد در جامعه ما، و سکوت دیگران. حتا سکوت از سوی افراد یا جریاناتی که بارها به شیوه های مختلف ترور شخصیتی شده اند.
این سکوت مرگبار در جامعه ایرانی را چه عواملی توضیح می دهد؟
- تکرار نقدهای مخرب در جامعه ما بیش از هر چیز برمی گردد به این که ما هرگز به خودمان اجازه نمی دهیم که حرکات، نقدها و اتهامات مان را ارزیابی کنیم. این کار مستلزم هزینه است. چه بسا ارزیابی های ما به اینجا منجر شود که اشتباه کرده ایم. که در اینجا دو حالت پیش می آید. اگر صادق باشیم و شجاع، آنرا بیرونی می کنیم و از خودمان انتقاد می کنیم. و یا اینکه بر روی اش سرپوش می گذاریم و در این دور باطل حرکت می کنیم. بنابراین پذیرفتن اشتباهات هزینه دارد.
من رفقایی را می شناسم؛ کادرهایی را می شناسم که زمان شاه شلاق خوردند و کم نیاوردند. در ج . اسلامی شلاق خوردند و عزیزان شان را از دست دادند و کم نیاوردند. اما بضاعت یک انتقاد را ندارند. ولو ساده ترین انتقادی که به شان بکنید، دفاع می کنند و دیگر با شما حرف نمی زنند. این یک بحث اساسی ست که امیدوارم در آینده آنرا بیشتر باز کنید و ...
 
* «کیش شخصیت» در این ماجرا چقدر دخالت دارد؟
- فراوان، فراوان! به نظر من نارسیسیم وحشتناک و زمختی که در این مسئله هست، بقدری محوری ست که همه چیزهای دیگر فرعی ست. اما اینکه چرا دیگران سکوت می کنند؟ من تصور می کنم که در آدم ایرانی( که بنده یکی از آنها هستم) «حقوق بشر» صبح تا ظهر خوب است و بعدازظهر باید تعطیل اش کرد. یک انسان موحد، یک انسان سوسیالیست، یک انسان برابری طلب در تمام حوزه ها بایستی بایستد و از آرمان ها و پرنسیب هایش دفاع کند. چرا ما تخریب یک رفیق؛ یک برادر را نگاه می کنیم و دم برنمی آوریم؟ به نظر من این کار همانقدر ناشایست است که کسی که «نقد» می کند، ترور می کند و بایکوت می کند. ما نه به ناجوانمردی های حاکمیت در مقابل فاکتورهای درون حاکمیت عکس العمل نشان می دهیم( مثلاً تا مدتی هیچکس طرف آیت الله منتظری نمی رفت) و نه به اتهاماتی نظیر اینکه فلان نیروی اپوزسیون عامل آمریکاست؛ آخر به کدام دلیل و مدرک؟ البته خیلی جاها مسائلی وجود دارد که باید نقد شوند. اما اینکه ما سکوت می کنیم، تو گویی که ما همه چیز را تعطیل کرده ایم. یا اینکه در برخورد با سیل اتهامات به یک نیرو یا جریان سیاسی، تروز شخصیتی و بایکوتها خودی و غیرخودی می کنیم. و من می پرسم: آیا واقعاً ما به عدالت، عزت، کرامت و حقوق انسان اعتقاد داریم؟ اگر داریم، پس چرا ساکت هستیم؟
به نظر من سکوت تودۀ خاموش فعالان سیاسی همانقدر زشت و نادرست است که افرادی که دارند با پرخاشگری، تخریب و ویران سازی می کنند. من به این دو طیف به یک اندازه انتقاد دارم.
 
* با این اظهارنظر دوبازه می رسیم به جایی که در گفتگوهای دیگر هم روی اش انگشت گذاشته بودیم: بسیاری از ترم ها، واژگان و مفاهیمی که انسان ایرانی از آنها استفاده می کند و بر روی شان پای می فشارد، در آنها درونی نشده؛ صرقاً جنبه ابزاری دارد یا استفاده شان در آنها شرطی شده است.
اما سکه مخالفت خوانی ها در جامعه ایرانی روی دیگری هم دارد: طرفداری و دفاع بلامنازع. اگر در سالهای گذشته دقت کرده باشید، خیلی از ایرانیانی که در یک ظرف معین فعالیت می کردند( فعالیتهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، هنری) تا زمانی که در آن ظرف بودند، طوری از آن مجموعه دفاع می کردند که جایی برای پشیمانی باقی نمی گذاشتند؛ دفاعی بلامنازع. اما همین که به دلایلی از آن ساختمان کاری خارج می شوند، طوری مخالفت می کنند که در اینجا هم جایی برای پشیمانی باقی نمی گذارند؛ مخالفتی هیستریک و بلامنازع.
آیا «دفاع بلامنازع» کامل کننده سیکل معیوب مخالفت خوانی های هیستریک در جامعه ایرانی نیست؟
- بله! طرفدار و هواخواه می شویم، بی آنکه بشناسیم اش. یک مدینه فاضله می سازیم؛ بت هایی می سازیم و می پرستیم اش. بت که سقوط می کند، خدای مان را به زمین می زنیم. خودمان خدایی ساخته ایم، به بندگی اش نشسته ایم؛ بعد که می فهمیم خدا نبوده و خودمان خالق اش بودیم، مأیوس می شویم و سر به دیوار می کوبیم. وقتی هم که بیرون می آییم، می گوییم: عجب موجود نامطلوب و حرامزاده ای بود، و خوب است سر به تن اش نباشد.
در حقیقت پیام این است: چرا ما باید «خدا» و بت بسازیم؟ آیا بت سازی، خداسازی، رهبرسازی از دریافت های ایدئولوژیک ماست؟ مثلاً ما فکر می کنیم، رفیق مجید خوشدل در عمر اش حتا یک خطا هم نکرده! در صورتی که چنین چیزی امکان ندارد. حالا اگر این رفیق یک خطای کوچکی مرتکب شود، دیگر خدا نیست. چون قرار بود معصوم باشد و فوق بشر و «سوپرمن». ما با ذهنی گرایی، آرمانها و آرزوهای نایافته را گره می زنیم در یک فرد یا یک مجموعه کوچک، و بعد که می فهمیم اشتباه کرده ایم، سرخورده می شویم. یعنی از آن مجموعه که بیرون آمدیم، کمر به ویرانی اش می بندیم. و این نشاندهنده این است که طرفداری های ما عموماً چشم بسته، بی قید و شرط و احساسی است، و عنصر آگاهی در آن حداقل است؛ قبل از اینکه پلاتفرم های زیر پایمان سفت باشد، جهت گیری و انتخاب کرده ایم.
 
* چون وقت نیست این بحث را بیشتر به عمق ببریم، با این پرسش گفتگو را به جمع بندی سوق می دهم: مقوله نقد و انتفاد در میان کنشگران سیاسی و اجتماعی؛ فرهنگی که بر مخالفت خوانی ها حاکم است، آیا با مفهوم «استبداد شرقی» قابل توضیح نیست؟ چه عوامل ریشه ای یا حاشیه ای دیگر در ماجرا دخالت دارد؟
- در نقد مفهوم «تخریب» و «ویران سازی»، من فکر می کنم منافع شخصی در آن دخالت دارد؛ حسادت، که همانا نشانه حقارت انسان است دخالت دارد؛ سوء نیت ها و ندانم کاری ها در آن دخالت دارد؛ خودمحوری ها و خودخواهی ها به طور وحشتناکی در آن عمل می کند. به نظر من این مسئله نیاز دارد که بیشتر در باره اش صحبت کرد.
اما چیزی که می خواهم بگویم این است که شما روی مقوله بسیار مهمی انگشت گذاشتید. و من امیدوارم که این مسئله را رها نکنیم. وقتی از ضمیر «ما» استفاده می کنم، خطاب ام به کل جنبش آزادیخواهی و فعالان سیاسی که دل در گرو آزادی ایران دارند، هست. این بحث بسیار بسیار اساسی و مهمی است.
 
* همانطور که گفتم، به دلیل تمام شدن وقت مصاحبه من مجبورم این پوشه قطور را ببندم. مسعود افتخاری از شرکت تان در این گفتگو یکبار دیگر تشکر می کنم.
- من هم از شما خیلی ممنون هستم.
*    *     *

 
تاریخ انجام مصاحبه: 15 جولای 2012
تاریخ انتشار مصاحبه: 23 جولای 2012
منبع: گفتگو

یاد شاملو؛ نامه اعتراضی به سانسور شعر




 

احمد شاملو

بی‌بی‌سی ـ دوم مرداد برابر بود با دوازدهمین سالگرد درگذشت احمد شاملو.
سایت بی‌بی‌سی فارسی به همین مناسبت نامه‌ای از آقای شاملو را برای نخستین بار منتشر می کند که در اعتراض به دستور وزارت ارشاد ایران برای سانسور قسمتهایی از کتاب "همچون کوچه‌ئی بی‌انتها" نوشته شده است.
این کتاب منتخبی است از شعر شاعران جهان با ترجمه و بازسرایی احمد شاملو.
(رسم الخط نویسنده حفظ شده است)"
آقاى عزیز!
با سلام. یادداشتى را که‌‌ ملاحظه‌‌ مى‌‌کنید، هم مى‌‌توانید یک ‌‌نامه‌‌ خصوصى تلقى ‌‌کنید هم مى‌‌توانید در نهایت ‌‌سپاسگزارى‌‌ من به ‌‌دادگاهى‌‌ احاله‌‌ کنید که ‌‌من‌‌ آن را به‌‌ مجلس پر سر و صداى محاکمه‌‌ سانسور تبدیل‌‌ کنم، چون به‌‌ هرحال یکى باید در برابر این‌‌ فشار قد علم‌‌ کند.
من با نکات نخست ۳۸ موردى سانسور مجموعه "همچون کوچه‌‌ئى بى‌‌انتها" که‌‌ بعد به‌‌ یازده‌‌ مورد تخفیف‌‌ داده ‌‌شده به‌‌ شدت ‌‌معترضم. من ‌‌نمى‌‌دانم ‌‌این ‌‌کتاب ‌‌را چه ‌‌کسى، به ‌‌چه‌‌ حقى و با کدام‌‌ صلاحیت‌‌ ویژه ‌‌مورد "بررسى" قرارداده اما آن‌‌ چه ‌‌از ماحصل کار او استنباط مى‌‌شود این‌‌ است که:
۱. کم‌‌ترین ‌‌صلاحیتى براى قضاوت ‌‌شعر ندارد و کم‌‌ مایه‌‌گى‌‌اش‌‌ حتا از خطش‌‌ هم‌‌ پیدا است.
۲. حقایق را به‌‌ بهانه ‌‌اخلاقى‌‌ که ‌‌ضوابطش را احساس سرخورده‌‌گى شدید جنسى تعیین کرده‌‌ است لاپوشانى مى‌‌کند. شدت‌‌ این سرخورده‌‌گى به‌‌ حدى‌‌ است ‌‌که فقط کلمه‌‌ زن او را به‌‌ جبهه گیرى در برابر شیطانى ‌‌شدن قطعى برمى‌‌انگیزد. به ‏اعتقاد او هر زنى یک ‌‌روسپى بالقوه‌‌ است‌‌ و در نتیجه به‌‌ شعرى چون "تماس" (که‌‌ مواجهه‌‌ ساده ‌‌زن و مرد را که معمولا براى‌‌ عوام موضوعى حیوانى‌‌ است به‌‌دیدگاهى‌‌ انسانى ‌‌کشانده ‌‌است) از دریچه ‌‌فحشا نظر مى‌‌کند. سرخورده‌‌گى جنسى او به‌‌ حدى‌‌ است‌‌ که‌‌ امر فرموده ‌‌این‌‌ سطور حذف‌‌ شود:
به‌‌ میخانه مى روم، آن‌‌جا که‌‌ ویسکى مثل‌‌ آب جارى ست.
دلتنگى‌‌هام به ‌‌باران مى‌‌ماند...
احساس‌‌ مى‌‌کنم ‌‌آغوش سردى‌‌ مرا مى‌‌فشارد و لب‌‌هاى یخ‌‌بسته‌‌ئى بر لب‌‌هایم مى‌‌افتد.
ملاحظه‌‌ مى‌‌کنید؟ نمى‌‌دانستیم ‌‌احساس در آغوش ‌‌داشتن مرده‌‌ئى‌‌ که ‌‌دلتنگى‌‌ است ‌‌هم‌‌ آدمى‌زاد سالمى را به ‌‌تحریک‌‌ جنسى مى‌‌کشاند!ـ و آقا که‌‌ در دستگاه‌‌ شما نانى‌‌ نه‌‌ به‌‌ شایسته‌‌گى‌‌ که‌‌ به‌‌ ناحق مى‌‌خورد اسم ‌‌این را گذاشته "رکاکت‌‌الفاظ"ـ چیزى‌‌ که معلوم‌‌ مى‌‌کند ایشان معنى کلماتى را که‌‌ خود به ‌‌کار مى‌‌برد هم نمى‌‌داند!ـ رکاکت ‌‌الفاظ !
۳. در آن شعر تلخ "شکوه‌‌ پرل‌مى‌‌لى" کار از کج‌‌ فهمى و عقده‌‌ جنسى به‌‌ فاجعه کشیده شده. این‌‌جا همان عقده‌‌ئى مبناى قضاوت ‌‌قرار گرفته که ‌‌همان‌‌ ابتدا دست‌‌ صادق قطب‌‌زاده ‌‌را رو کرد: آن‌‌ حشره در تظاهر به‌‌ عفاف قلابى چنان ‌‌پیش رفت ‌‌که ‌‌در یک‌‌ فیلم مستند مربوط به‌‌ مسائل گاودارى دستور داد پستان گاوه را کادر به‌‌ کادر با ماژیک‌‌ سیاه‌‌ کنند که ‌‌مبادا مؤمنان به وسوسه‌‌ شیطان آلوده‌‌شوند!
شکوه‌‌ پرل‌‌مى‌‌لى از یک‌‌ سو حکایت‌‌ سقوط اخلاقى جامعه ‌‌امریکاست ‌‌و از سوى دیگر قصه غم‌‌انگیز لینچ سیاهان ‌‌آمریکا به‌‌ کارگردانى عوامل ضد انسانى گروه کوک‌‌لوکس‌‌کلان. سراسر شعر در فضائى تلخ و غمبار و معترض مى‌‌گذرد. دختران امریکائى به ‌‌دلیل تصورى درست‌‌ یا غلط از قدرت ‌‌جنسى سیاهان، کششى بیمارگونه به‌‌ سوى آن تیره‌‌روزان داشتند ولى همیشه‌‌ از ترس آبستنى و زادن نوزادى سیاه‌‌پوست ادعا مى‌‌کردند که‌‌ مورد تجاوز قرار گرفته‌‌اند تا نتیجه رسوائى‌‌آمیز بعدى را توجیه‌‌ کنند، و به‌‌ این ترتیب‌‌ سیاه بیچاره شکارى مى‌‌شد براى تفریح آدم‌‌کشان ک.ک.ک و لینچ کردن سوژه موردنظر. آقاى سانسورچیان این ‌‌شعر را هم از همان دریچه‌‌ فحشا قضاوت‌‌ کرده ‌‌به‌‌ حذف ‌‌یک‌‌ صفحه‌‌ کامل‌‌ و چندین‌‌ سطر مهم ‌‌آن‌‌ در صفحات ۳۲ تا ۳۴ فتوا صادر فرموده ‌‌است. او با مخدوش‌‌ کردن واقعیتى ضد انسانى درحقیقت‌‌ بى ‌‌آن‌‌که‌‌ بفهمد از فساد جامعه امریکا دفاع‌‌ کرده‌‌است. این‌‌ حذف‌‌هاى بى‌‌ منطق در مجموع چیزى جز مشاهده یک‌‌ فاجعه با چشم لوچ نیست. ایشان‌‌ حتا در کشاکش فاجعه ‌‌نیز مسأله‌‌ را از زاویه‌‌ تحریک ‌‌میل جنسى نگاه‌‌ مى‌‌کند. به‌‌ عقیده‌‌ شما این ‌‌شخص صاحب روان سالمى ‌‌است؟
۴. دستور قلع و قمعى که‌‌ براى دو سطر از صفحه ۲۱۸ صادر فرموده‌‌اند البته‌‌ مرا سخت مجاب ‌‌کرد: وقتى‌‌ که‌‌ شتر براى ‌‌آدم جاذبه ‌‌جنسى داشته ‌‌باشد دیگر کره‌‌ سکسى ماه جاى‌‌ خودش را دارد!
۵. درک‌‌ عامیانه از شعر تا آن‌‌جا است که ‌‌در یک‌‌ مجموعه‌‌ شعرى دستور حذف یکى از موفق‌‌ترین اشعار من، آیدا در آینه را صادرفرموده!
ازمن دورباد که‌‌ قصد چغلى‌‌کردن داشته‌‌ باشم ولى واقعا سیاست‌‌هاى یک‌‌ بام و دو هواى ‌‌شما است‌‌ که‌‌ مرا به ‌‌این لجن زار هم هدایت‌‌ مى‌‌کند.ـ سوآل ‌‌این ‌‌است:
چرا جلو رمان ‌‌که‌‌ کشش و نتیجتا خواننده ‌‌بیشترى‌‌ دارد از این‌‌ سنگ‌‌ها پرتاب‌‌ نمى‌‌شود؟ آیا رمان "خانه‌‌ارواح" و مجموعه"جاودانگى" را خوانده‌‌اید؟ درحالى‌‌که شعر، با این که نسبت‌‌ به رمان خواننده‌‌گان متعال‌ترى‌‌دارد که ‌‌با خواندن کلمه ‌‌پستان دندان‌‌هاى‌‌شان کلید نمى‌‌شود و مقوله‌‌ئى‌‌ است به‌‌ کلى خارج از دسترس عوام، کار سخت‌‌گیرى به ‌‌این‌‌جا مى‌‌کشد؟
اسم‌‌ این رسوائى تبعیض نیست؟
من ‌‌در کمال حماقت ‌‌امتحانا در چند مورد لطمه‌‌ زدن به‌‌ شعر را آزمایش ‌‌کردم ولى دست آخر به‌‌ این نتیجه رسیدم که‌‌ بهتر است‌‌ با تأسى به‌‌ شما کل کتاب را سانسور کنم و از خیر نشرش بگذرم.
شعر جهان نیازمند ارشاد کارمند تنگ ‌‌نظر شما نیست‌‌ که‌‌ به‌‌ عقیده ‌‌سخیف‌‌ عوامانه‌‌اش هر شعر که‌‌ هدف‌‌اش گذر از حیوانیت ‌‌به‌‌ انسانیت‌‌ باشد ادبیات فاحشه ‌‌خانه ‌‌است.
والسلام
احمد شاملو
۲۴/۶/۷۲"

منبع: بی بی سی

۱۳۹۱ مرداد ۲, دوشنبه




چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید؛ پرسش‌هایی از سوی مخالفین ایران تریبونال



ایرج مصداقی
ایرج مصداقی
از ایران تریبونال به عنوان دادگاه راسل، دادگاه نمادین و دادگاه مردمی یاد شده است، چرا از عناوین متفاوتی برای معرفی آن استفاده شده است؟‌
این عناوین در مقاطع مختلف مورد استفاده قرار گرفته است که البته دقیق نیست و در جریان پیشرفت کار «ایران‌تریبونال» به کار برده شدند.
در سال ۲۰۰۷ «کارزار ایران تریبونال» وقتی آغاز به کار کرد جز «دادگاه راسل» که از سوی جمعی از روشنفکران تشکیل شده بود تجربه‌‌ی دیگری را مد نظر نداشت. در طول سال‌های گذشته دادگاه‌‌های متعددی در سطح دنیا با الگوبرداری از دادگاه راسل تشکیل شده است که آخرین آن‌ها دادگاه راسل برای فلسطین است که در مارس ۲۰۰۹ متشكل از ۹ شخصيت حقوقى جهانى در لندن تأسیس شد و نخستین اجلاس آن در مارس ۲۰۱۰ در بارسلون و نشست بعدی آن در نوامبر ۲۰۱۱ در کیپ‌تاون آفریقای جنوبی برگزار شد. مؤسسان دادگاه مزبور هدف خود از تشکیل دادگاه راسل درباره‌ی فلسطين را «احقاق حقوق فلسطينى‌ها برپايه‌ی موازين حقوقى بين‌المللى، موازينى كه مى‌تواند پايه‌ی هرگونه تلاش براى حل نزاع فلسطين ـ اسرائيل باشد؛ قرار دادند».

در ابتدا ایده‌آل دست‌اندرکاران ایران تریبونال تشکیل دادگاهی شبیه دادگاه راسل برای ایران بود. منتهی در جریان عمل فعالین ایران تریبونال هم با ترم‌های حقوقی آشنا ‌شدند و هم تفاوت‌های ایران تریبونال با دادگاه راسل را ‌دیدند، برای همین روی وجه مردمی آن بیشتر تأکید شد. هرچند لفظ مردمی چیزی نیست که ما تولید کرده باشیم بلکه به دادگاه‌های از نوع راسل در سطح بین‌المللی هم International Peoples Tribunal یا دادگاه مردمی بین‌المللی می‌گویند.

این اولین دادگاهی است که توسط قربانیان اصلی نقض‌حقوق بشر تشکیل می‌شود و در آن خانواده‌ها و جان به دربردگان ابتکار عمل و هدایت ایران تریبونال را در دست داشته و حقوقدانان بین‌المللی مسئولیت فعالیت‌های حقوقی آن را به عهده دارند.   

دادگاه بر اساس شهادت شهود تصمیم‌گیری می‌کند. تأکید می‌کنم دادگاه نمادین و نمایشی نیست، اگر‌چه جنبه‌ی تبلیغاتی و مبارزه با فراموشی آن قوی است اما بار حقوقی هم دارد و می‌تواند به عنوان الگویی در سطح جهانی برای رسیدگی به موارد نقض حقوق بشر مورد استفاده قرار گیرد.

آیا همانطور که در پرسش منیره برادران هم آمده شما به «دادگاه های رسمی که حق و اختیاراتش را در محاکمه جنایتکاران مدیون اتوریته و ارگانهای دولتی یا بین‌المللی است، اصلا اعتقادی ندارید؟ به عبارت دیگر آیا دادگاه مردمی نشان از برتری آن است یا نشان موقعیت تلخ ما که نه در کشورمان حق و امکان شکایت داریم و نه مقررات دادگاه کیفری بین‌المللی چنین امکانی را به ما می‌دهد؟»

ای کاش می‌توانستیم در دادگاهی رسمی چه در سطح ملی و چه بین‌المللی به موضوع «جنایت علیه بشریت» و اجرای عدالت در مورد ناقضین حقوق بشر و جنایتکاران میهن‌مان رسیدگی کنیم. ای کاش چنین اراده‌ای در سطح بین‌المللی موجود بود. اما همه‌ی ما می‌دانیم که دادگاه‌های بین‌المللی همیشه بعد از سقوط دولت‌ها و در دوران گذار تشکیل می‌شوند. صدور حکم دستگیری برای عمر‌عبدالبشیر دیکتاتور سودان یک استثنا است که البته طلیعه‌ی خوبی است که حاشیه‌ی امن دیکتاتورهای در قدرت را از بین می‌برد. موقعیتی که ما در آن قرار داریم مانند موقعیت همه‌ی سرکوب‌شدگان و همه کسانی است که حقوق‌شان توسط دیکتاتوری‌ها پایمال شده است.
راسل هم وقتی از نهادهای رسمی دارای اتوریته مأیوس شد سکوت پیشه نکرد و خود دست به کار شد. نفس تشکیل دادگاه راسل شکست اخلاقی آمریکا در جنگ ویتنام بود که به شکست نهایی این کشور در سال ۱۹۷۵ منجر شد. نفس تشکیل ایران تریبونال صرف نظر از نتایج‌اش برای ما پیروزی است. طلیعه اجرای عدالت در مورد ناقضین حقوق بشر در میهن ‌ما در آینده است.
ما دو کار می‌توانستیم بکنیم از آن‌جایی که امکان رسیدگی حقوقی در داخل کشور وجود ندارد و در سطح‌ بین‌المللی هم منافع قدرت‌های بزرگ و استانداردهای موجود در سطح جهانی اجازه‌ی برپایی چنین دادگاهی را نمی‌دهد سکوت کنیم و دست روی دست بگذاریم تا شرایط حاصل شود یا باید پا پیش می‌گذاشتیم و از مشکلات راه نمی‌هراسیدیم و پیام سرکوب‌شدگان و قتل‌عام شدگان و رنج‌دیدگان میهن‌مان را به دنیا و به جنایتکاران حاکم بر میهن‌مان می‌رساندیم که برای احقاق حقوق‌‌مان و برای اجرای عدالت آماده‌ایم. فعالان ایران تریبونال راه دوم را انتخاب کردند. هیأت اجرایی راه‌کارگر و همفکرانشان راه اول را برگزیدند. طبق سنت مرسوم‌شان در ساحل امن نشستند و خانواده‌ها را دم توپ فرستادند و از کیسه‌ی خانواده‌های شهدا و زندانیان سیاسی خرج کردند. ملاحظه کنید در اطلاعیه‌شان چه گفته‌اند: 
«در این مورد تردیدی نیست که باید از هر ذره امکان برای طرح جنایات جمهوری اسلامی استفاده کرد. این واقعیت را سه دهه پیکار خانواده‌های شهدا و زندانیان سیاسی با فعالیت‌های خود در مقابل زندان‌های جمهوری اسلامی، با گردهم آئی‌های خود در خاوران، شکایت خانواده‌های قتل‌های زنجیره‌ای و … به اثبات رسانده است .»
چنان از فعالیت‌های خانواده‌های شهدا و زندانیان سیاسی می‌گویند که انگار سازمانده و پیشتاز این دسته از فعالیت‌ها در داخل کشور آن‌ها هستند و در سامان‌دادن به این نوع از پیکار‌، خواب و خوراک ندارند. اتفاقاً ایران تریبونال فریاد مادران و پدران داغدار و همسران و فرزندان رنجیده کشیده در مقابل زندان‌های جمهوری اسلامی و در خاوران را در سطح بین‌المللی و در دادگاهی مردمی پژواک می‌دهد.

تفاوت‌های ایران تریبونال با دیگر دادگاه‌های راسل که در سطح بین‌المللی برگزار شده چیست؟
برخلاف همه‌ی‌ دادگاه‌های راسل که در سراسر دنیا تشکیل شده‌اند، این اولین دادگاه از نوع راسل است که بودجه و امکانات و تدارکات‌اش توسط خود قربانیان تهیه شده و تاکنون حتی یک سنت از جایی به آن کمک نشده است.
کلیه شهود دادگاه با بودجه‌ی شخصی در دادگاه شرکت کرده و هزینه‌‌های سفر، اقامت و خوارک‌شان را شخصاً پرداخت کردند.
این درخشش و تفاوت آنقدر واضح است که جان کوپر، رئیس کمیته راهبردی حقوقدانان ایران تریبونال که از نزدیک در جریان تلاش‌های دست‌اندرکاران بوده در موردش می‌گوید: «در حقیقت، این پروژه محصول زحمات خانواده های جان سپردگان و جان بدر بردگان از این کشتارها است. آنها، بدون هیچ گونه حمایت یا کمک دولتی و یا دریافت کمک مالی از دولت‌ها و سایر مؤسسات وابسته به آن‌ها، این پروژه‌ی تاریخی را سازمان‌دهی کرده‌اند.»
بزرگترین تفاوت این دادگاه با دیگر دادگاه‌های راسل که در سطح جهان برگزار شده دشمنان و مخالفان آن است. مخالف اصلی دادگاه راسل ویتنام، دولت آمریکا بود و همینطور مخالف دادگاه راسل فلسطین، اسرائیل است. منتقدین دادگاه راسل ویتنام و فلسطین به نحوه‌ی کارکرد دادگاه‌های مزبور می‌پرداختند و از جنبه‌ی فنی و معیارهای حقوقی آن را زیر سؤال می‌بردند.
استاگتون لیندStaughton Lynd  رئیس راهپیمایی واشنگتن March on Washington در سال ۱۹۶۵ دعوت راسل برای شرکت در دادگاه مربوط به ویتنام را رد کرد چرا که معتقد بود بایستی به جنایات جنگی احتمالی صورت گرفته از سوی نیروهای ویتنام شمالی و جبهه‌ی آزادیبخش ملی ویتنام هم رسیدگی شود در حالی که سارتر و راسل چنین اعتقادی نداشتند و آن‌ها را در موقعیتی نمی‌دیدند که قادر به ارتکاب جنایاتی باشند که بشود آن را «جنایت جنگی» نامید.
یا قاضی ریچارد گلدستون Richard Goldstone در مقاله‌ای که در اکتبر ۲۰۱۱ در نیویورک تایمز انتشار یافت گفت که دادگاه راسل فلسطین از معیارهای یک دادگاه و دادرسی برخوردار نیست. شواهد دادگاه یک سویه است و اعضای هیئت ژوری منتقدین سرسخت اسرائیل هستند. و یا بنجامین پوگراند Benjamin Pogrund روزنامه‌نگار و فعال حقوق بشری آفریقای جنوبی که در اسرائیل زندگی می‌کند دادگاه راسل فلسطین را تئاتری نامید که بازیگران رل خود را از قبل می‌دانند و نتیجه‌ی دادگاه پیش از شروع به کار مشخص است.

در ارتباط با ایران تریبونال دولت جمهوری اسلامی، رسانه‌های گروهی وابسته به جناح‌های مختلف نظام در یک هماهنگی از پیش تعیین شده توسط دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی حتی از سر تمسخر هم به ایران‌ تریبونال که پوشش وسیعی لااقل در «بی بی سی»، «صدای آمریکا» و «من و تو» داشت و قطعاً میلیون‌ها هموطن در جریان برگزاری آن قرار گرفتند نمی‌پردازد تا دست تعدادی از فعالان «چپ» که در «بساط رژیم» بازی می‌کنند برای برخورد با آن باز باشد. متأسفانه برای اولین بار در تاریخ، عده‌ای که خود را مخالفان رژیم حاکم و جنایتکاران علیه بشریت می‌نامند وظیفه‌ی دولت مذکور را به عهده‌ گرفته و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کنند. ما نه تنها از بابت رژیمی که بر کشورمان حاکم است در دنیا نمونه‌ایم بلکه از بابت اپوزیسیون هم نمونه‌ و نوبریم.

پرسش‌های متعددی از سوی مخالفین ایران تریبونال در زمینه‌ی شفاف نبودن منابع مالی «کارزار» ارائه شده، چرا در این زمینه اطلاع رسانی نکرده‌اید؟

ای کاش فقط پرسش کرده‌ بودند و یا مسئله‌شان دست‌یابی به حقیقت بود یا اهمالی از طرف دست‌اندرکاران ایران تریبونال صورت گرفته بود. چرا که در این صورت با پاسخ مسئولین و یا پوزش و انتقاد از خود آن‌ها به خاطر غفلتی که کرده بودند موضوع حل می‌شد. در حالی که این گونه نیست. من به چند نمونه اشاره می‌کنم.

احمد نوین یکی از اعضای هیأت اجرایی راه‌کارگر می‌نویسد:

«بنابر اطلاعات منتشر شده، دادگاه ایران تریبونال مورد بحث که اخیراً در لندن آغاز به کار نموده است و با حمایت بیدریغ مرکز اسناد حقوق بشر ایران پاگرفته است. مرکزی که در زمان دولت جورج دبلیو بوش با هزینه چند میلیون دلاری و به اسم دفاع از حقوق بشر ایران تاسیس شده است .  عمده مخارج این تریبونال بین‌المللی لندن را این مؤسسه پرداخت می‌کند. مؤسسه‌ای که در زمان دولت اوباما بنا بر سیاست‌های روزِ دولت امریکا و بنابر تعریف دولت امریکا از حقوق بشر و مطابق سیاست‌های خود دولت اوباما، متناسب با شرایط طرح و برنامه‌ریزی می‌نماید .»
این‌ها خودشان را به خواب زده‌اند امکان بیدار کردن‌شان نیست. صداقت و درستی حکم می‌کرد که احمد نوین سند و منبع «اطلاعات منتشر شده» مورد ادعایش را فاش می‌کرد تا مشخص شود چیزی نیست جر ادعاهای غیرواقعی هیأت اجرایی راه کارگر که خود یکی از اعضای آن است. شما می‌توانید به خاطر نوع نگاهتان به دنیا مواضع متفاوتی اتخاذ کنید و روی آن پافشاری کنید اما چنین دروغ‌پراکنی سازماندهی‌شده‌ای را تنها می‌توان «تبهکاری» نامید و نه بی‌اطلاعی.
یوسف لنگرودی عضو دیگر هیأت اجرایی راه کارگر در این زمینه می‌گوید:

«این که چرا تریبونال در برابر تحریم ها و خطرجنگ اتخاذ موضع نمی‌کند نه به خاطر فعالیت «تک مضمونی» شان و نه به دلیل مخالفت زندانیان سیاسی و خانوادهای‌شان، بلکه علت اصلی، مخالفت کسانی است که اگر تریبونال با تحریم‌ها و جنگ مخالفت نشان دهد، بودجه‌ی «پروژه»‌هایشان احتمالأ قطع و یا کاهش خواهد یافت. به این می‌گویند شرط و شروط نانوشته»

علیرغم اتهامات سخیفی که گردانندگان هیأت اجرایی راه‌کارگر به ایران تریبونال نسبت داده‌ و دیگران به آن‌ها اقتدا کرده‌اند این کارزار تا به امروز حتی یک سنت از دولت و یا نهادی کمک دریافت نکرده است. در خود سایت و در جایی که شماره حساب‌های بانکی ایران تریبونال آمده است تأکید شده که «کارزار هیچ گونه کمکی از دولت‌ها و نهادهای دولتی نمی‌پذیرد».  اگر خلاف آن ثابت شد من خودم علیه این «کارزار» به علت دروغ‌پراکنی موضع‌گیری خواهم کرد. از همه کسانی که خواستم با این ابتکار همکاری کنند خواهم خواست نه تنها کنار بکشند بلکه علیه گردانندگان آن افشاگری کنند. اما آیا این افراد حاضرند در صورتی که نتوانستند ادعای خود را ثابت کنند یک پوزش خشک و خالی از خانواده‌های جان‌باختگان و قربانیان نقض حقوق بشر در ایران بخواهند؟
برخلاف آن‌چه که می‌گویند تمام درآمدهای ایران تریبونال به طور شفاف و دقیق به صورت ماهانه و با توضیحات مکفی روی سایت ایران تریبونال آمده و از این به بعد هم خواهد آمد.  


هزینه‌‌ای که برای برگزاری دادگاه محاسبه شده بود نیز پیشاپیش روی سایت ایران تریبونال آمده است


به زودی صورت مخارج دادگاه هم تهیه و انتشار خواهد یافت. بیش از این فعالان ایران تریبونال چه بایستی می‌کردند؟
متأسفانه مخالفان ایران تریبونال روی مزیت اصلی و نقطه افتخارآمیز آن که همانا مردمی بودن منابع مالی آن است دست گذاشته‌اند و به شکل غیراخلاقی و زشتی آن را زیر سؤال می‌برند.  
مرکز اسناد حقوق بشر هیچ نقشی در راه‌اندازی و تدارک این کارزار نداشته است. فقط پیام اخوان یکی از اعضای آن با ایران تریبونال همکاری می‌کند. مرکز اسناد حقوق بشر تاکنون یک سنت به ایران تریبونال کمک مالی نکرده است. تمام مخارج رفت و ‌آمد، هتل و تردد پیام اخوان نیز تاکنون از سوی ایران تریبونال و از طریق کمک‌های مردمی جمع آوری شده که لیست آن در سایت آمده، پرداخت شده ‌است. این‌گونه بی‌پروا دروغ‌گفتن شخصیت توطئه گر گوینده را می‌رساند. ای‌کاش شاهد این همه سیاهکاری نبودیم.
برخلاف ارزیابی یوسف لنگرودی که احتمالاً در جریان تحولات دنیا نیست در طول سال‌های گذشته اکبر گنجی، بیشترین طومار‌ها و مقالات را در مذمت جنگ ادعایی، تحریم و ... نوشته‌ و بیشترین منابع مالی (یک قلم ۵۰۰ هزار دلار) از طرف راست‌ترین مجامع چون بنیاد میلتون فریدمن در اختیار او گذاشته شده است. بیشترین فضای رسانه‌ای در بی بی سی، صدای آمریکا، رادیو فردا، دویچه‌وله (آلمان)، رادیو زمانه (هلند)، رادیو پژواک (سوئد)  در اختیارش بوده است.
بخش بزرگی از بودجه‌ی لابی رژیم در آمریکا را که بطور مداوم علیه تحریم و جنگ فعالیت می‌کند نهادهای آمریکایی و از جمله شرکت‌های نفتی و انحصارات بزرگ مالی و بانکی پرداخت می‌کنند. و شرکت‌های نفتی به دنبال تأسیس نمونه‌های مشابه آن در اروپا هستند.


http://iranianlobby.com/page1.php?id=42

از این‌ها گذشته تاکنون هیچ سمینار و گردهمایی در سطح اپوزیسیون ایران برگزار نشده است که از شفافیت مالی «ایران تریبونال» برخوردار بوده باشد. «هیأت اجرایی راه‌کارگر» و اعضای آن در ده‌ها سمینار و گردهمایی شرکت کرده‌اند و یا بانی آن بوده‌اند، اما یک بار نشده است که کوچکترین اطلاع‌رسانی در مورد منابع مالی‌شان کرده باشند.
یاسمین میظر و فرخنده آشنا در سمینار «تحولات و نقش جنبش کارگری در ايران» که از طرف «انجمن پژوهشگران ایران» در ساختمان دولتی «آ. ب. اف» استکهلم و قطعاً با برخورداری از کمک‌های دولتی برگزار شد شرکت داشتند.

یا محمدرضا شالگونی گرداننده هیات اجرایی راه کارگر به همراه یاسمین میظر در کنفرانس دو روزه‌ای که در برلین برگزار شد در کنار دکتر کامبیز محمودی رئیس وقت صدای آمریکا، دکتر شاهین فاطمی، مهدی حائری و حسن نزیه شرکت کرد. ترکیب شرکت‌کنندگان همان چیزی است که منتقدشان را به همراهی و همکاری برای کنار آمدن با سرمایه جهانی و آلترناتیو سازی و ... متهم می‌کنند. این نشست هم به ابتکار «انجمن پژوهشگران ایران» متعلق به دکتر حسین لاجوردی تشکیل شده بود که لابد در تعریف راه کارگر نمایندگان و حافظان «سرمایه جهانی» معرفی می‌شوند. 


و یا یاسمین میظر و روبن مارکاریان در کنار مهرداد خوانساری نماینده سازمان مشروطه خواهان و دکتر حسن منصور و دکتر حسین لاجوردی در سمینار سه روزه‌ای که در دانشگاه لندن - مرکز مطالعات شرق و آفريقا برگزار شد شرکت کردند.


روبن مارکاریان، محمدرضا شالگونی، یاسمین میظر پیش از آن که در سمینارهای تشکیل شده از سوی «انجمن پژوهشگران ایران» شرکت کنند می‌دانستند در سیمینارهای این انجمن دریاسالار کمال حبیب‌اللهی فرمانده نیروی دریایی ایران در زمان پهلوی، دکتر شجاع‌الدین شفا، داریوش همایون، دکتر عبدالمجید مجیدی، دکتر (حجت‌الاسلام) عباس مهاجرانی، دکتر سیروس آموزگار، دکتر جلال متینی، دکتر مصباح‌زاده، نادر نادرپور، هوشنگ وزیری، ضیا آتابای، پیروز مجتهدزاده و ... که به نظام شاهنشاهی نزدیک بودند هم شرکت داشته‌اند.
البته من شخصاً هیچ مشکلی با شرکت در چنین سمینارهایی ندارم. اما با تعریفی که راه کارگر می‌کند نمی‌خواند.
یکی از سخنرانان چهارمین سمینار «گفتگوهای زندان» در گوتنبرگ سوئد، شادی صدر بود که «انجمن عدالت برای ایران» را اداره می‌کند و از بودجه‌های دولتی *(به زیرنویس توجه شود) اروپایی استفاده کرده و می‌کند. همچنین «کانون اندیشه» و تعدادی از فعالینی که در برگزاری چهارمین سمینار «گفتگوهای زندان» همکاری می‌کردند از کمک‌های دولتی استفاده می‌کنند.

آیا هیأت اجرایی راه کارگر تاکنون توضیحی در مورد منابع درآمدش در طول سال‌های گذشته داده است؟ این‌ها نه هوادار آن‌چنانی در داخل و نه در خارج از کشور دارند که از آن‌ها حمایت مالی به عمل آورد. مخارج تشکیلات و کادرهای حرفه‌ای‌شان را چگونه تأمین می‌کنند؟ مگر نه آن که در دهه‌ی ۶۰ و در دوران جنگ، در عراق به سر می‌بردند و مورد حمایت مادی و معنوی دولت عراق بودند؟ مگر نه آن که محظورات حضور در عراق به آن‌ها اجازه نداد همان موقع در ارتباط با بمباران شیمیایی حلبچه که به کشته شدن هزاران کرد منجر شد موضع‌گیری کنند و در سال‌های بعد و پس از خروج از عراق به جبران مافات پرداختند؟ 
فعالان «گفتگوهای زندان» تاکنون چهار سمینار برگزار کرده‌اند آیا منابع مالی خود را که البته من باور دارم سالم است منتشر کرده‌اند؟
باور کنید این افراد مسئله‌شان منابع مالی «ایران تریبونال» نیست. اگر بود که از موارد مشابه حمایت به عمل نمی‌آوردند.

بودجه‌‌ی دادگاه‌های راسل برگزار شده برای دیگر کشورها از چه طریق تأمین شده است؟

من فقط به دو مورد در این زمینه اشاره می‌کنم. اولین و آخرین دادگاه راسل. بودجه دادگاه راسل برای رسیدگی به جنایات آمریکا در ویتنام را دولت ویتنام شمالی پس از آن که راسل نامه‌ای به هوشی مین نوشت و درخواست کمک کرد و دولت‌های اروپایی و به ویژه اسکاندیناوی تأمین کردند و از امکانات دولت‌های سوئد و دانمارک برای برگزاری دادگاه استفاده به عمل آمد.
راسل و ژان پل سارتر از ارث پدری یا موقوفه‌های مرسوم که استفاده نکردند. تشکیل دادگاه مزبور مخارج داشت، راسل و ژان‌پل سارتر که مثل فعالان کارزار نبودند دوره بیافتند، ریش گرو بگذارند، وام بانکی بگیرند، در سرما و گرما کمک مالی جمع کنند و دادگاه بین‌المللی تشکیل دهند. آن‌ها با افتخار کمک‌‌های دولتی را می‌‌پذیرفتند. آخرین مورد هم دادگاه راسل فلسطین است. هزینه‌ی برگزاری دادگاه در کیپ‌تاون به گفته‌ی سناتور پیر گالان Pierre Galand  (عضو سنای بلژیک) هماهنگ‌‌کننده‌ی بین‌المللی این دادگاه ۱۹۰ هزار یورو پیش‌بینی شده بود. توجه داشته باشید مخارج مشابهی برای برگزاری نشست‌های این دادگاه در لندن و بارسلون هزینه شد. و البته نشست نیویورک را هم داریم که همزمان با نشست دوم ایران تریبونال در ماه اکتبر ۲۰۱۲ برگزار می‌شود.
منابع مالی دادگاه راسل فلسطین را که از حمایت همین افرادی که تیغ علیه دادگاه مردمی ایران تریبونال کشیده‌اند برخوردار است ملاحظه کنید:

یک ناشر فرانسوی به نام Editions Indigene  ۱۰۰ هزار یورو کمک کرده است. ۱۵ هزار دلار در سپتامبر ۲۰۱۱ توسط کمیته بلژیکی حمایت از دادگاه راسل در جریان برگزاری یک برنامه در تئاتر مولیر بروکسل جمع‌آوری شد. شبکه‌ی فرهنگ‌های مقاومت Cultures of Resistance Network  هم یکی دیگر از منابع این دادگاه بوده اما مقدار و زمان پرداخت کمک را مشخص نکرده است.

همچنین دولت‌های اروپایی به سازمان‌های غیردولتی که نمایندگان‌شان در دادگاه راسل فلسطین شهادت دادند مبالغ هنگفتی را کمک کردند که نام و مبلغ دریافتی به شرح زیر است:
سازمان «الحق» در سال ۲۰۰۹ از طریق NDC مرکز توسعه سازمان‌های غیردولتی وابسته به دولت‌های سوئیس، سوئد، دانمارک و هلند ۳۵۰ هزار دلار دریافت کرده است.
این سازمان همچنین ۱۵۶هزار دلار و ۱۶۳ سنت  از دولت نروژ، ۸۸ هزار دلار و ۹۲۸ سنت از دولت ایرلند و ۸ هزار و ۸۷۲ دلار از دولت اسپانیا کمک مالی دریافت کرده است.
سازمان بدیل Badil ؛ کمک‌های مالی به این سازمان ناروشن است. اما تحقیقات انجام گرفته نشان می‌دهد که این سازمان در سال ۲۰۰۸ یک صد هزار دلار از NDC مرکز توسعه سازمان‌های غیردولتی وابسته به دولت‌های سوئیس، سوئد، دانمارک و هلند دریافت کرده است. کمک‌های دولتی به این سازمان پس از آن که کارتون‌های ضد‌یهودی بر روی وبسایتش انتشار داد قطع شد.
کمیته اسرائیلی علیه تخریب خانه‌ها  (ICAHD) ؛ به علت عدم شفافیت کمک‌های دریافت شده توسط این سازمان مشخص نیست. اما تحقیقات مستقل نشان می‌دهد که این کمیته ۸۰ هزار دلار از NDC مرکز توسعه سازمان‌های غیردولتی و از کمیسیون اروپا و اسپانیا نیز ۱۰۵ هزار یورو دریافت کرده است.
مرکز فلسطینی حقوق بشر  (PCHR)  مبلغ ۴۲۵ هزار دلار از طریق NDC  دریافت کرده است و علاوه بر آن از  اتحادیه اروپا و دولت‌های ایرلند، دانمارک، هلند، سوئیس، کمک دریافت کرده است.

http://www.ngo-monitor.org/article/the_russell_tribunal_on_palestine_a_legal_farce_and_total_failure

به غیر از این‌ها، دولت آفریقای جنوبی جدا از میزبانی کمک‌های مالی زیادی را جهت برپایی این دادگاه اختصاص داد. در واقع دولت‌ها و احزاب حاکم هم در برگزاری این دادگاه شرکت دارند.

دادگاه راسل فلسطین در بارسلون به میزبانی کمیته حمایت ملی بارسلونا و دفتر شهردار بارسلون برگزار شد و از حمایت‌های مالی آنان برخوردار بود. کسانی که بخواهند با ماهیت این دادگاه مخالفت کنند می‌توانند از این موارد برای پیش‌برد مقاصد خود دستاویزی بسازند.

منیره برادران پرسیده است : «این «غیردولتی بودن» که بارها در بیانیه و حرف‌های این دوستان با لحنی پرافتخار تکرار می‌شود، آیا در تناقض با حضور پررنگ پیام اخوان در نقش دادستان این دادگاه نیست؟ قطعاً پیام اخوان چه در نگاه حقوقی به خاطر موقعیت خود به عنوان مشاور در دادگاه‌های بین‌المللی لاهه و چه در موقعیت سیاسی مثلاً مشارکت در فوروم امنیتی بین‌المللی هالیفاکس نباید چنین دیدگاهی داشته باشد.» نظر شما در این باره چیست؟

نقش مشاور در دادگاه بین‌المللی لاهه پست دولتی نیست که چنانچه کسی عهده‌دار آن بود «دولتی» محسوب شود و از حیطه‌ی «غیردولتی» بودن بیرون آید. عهده‌دار بودن پست‌های بین‌المللی به منزله‌ی دولتی بودن نیست. پیام اخوان استاد دانشگاه مک گیل کانادا است. او به عنوان یک متخصص حقوقی در دادگاه میلوسوویچ و رواندا استخدام شده بود. وی هیچ‌گاه دارای پستی در سازمان ملل متحد هم نبوده است. از این گذشته پست مشاورت دائمی نیست و در محدوده‌ی خاصی عمل می‌کند. در حال حاضر پیام اخوان در دادگاه کیفری بین‌المللی، پرونده اوگاندا و لیبی را دنبال می‌کند. جوزف کونی Joseph Kony رهبر ارتش مقاومت لردها ۲۰ هزار کودک را ربوده و به عنوان سرباز در ارتش خود به کار گرفت. پیگیری حقوقی این نوع جنایت‌ها افتخار هر کس می‌تواند باشد و نه نقطه ضعف او.
تشکیل دادگاه کیفری بین‌المللی همچون تصویب قطعنامه علیه «فرار از مجازات»  impunity  مرتکبین نقض حقوق بشر در سایه‌ی تلاش‌های بی‌وقفه‌ی سازمان‌های غیردولتی و فعالان حقوق بشر در سطح بین‌المللی بوده و پیروزی بزرگ برای قربانیان نقض حقوق بشر و فعالان در زمینه‌ی حقوق بشر است. من هنگام ارائه‌ی گزارش لویی ژوانه گزارشگر ویژه‌ کمیسیون فرعی حقوق بشر ملل متحد در زمینه‌ی مقابله با «فرار از مجازات» مرتکبین نقض حقوق بشر و همچنین هنگام تصویب قطعنامه‌ای در همین زمینه در ژنو و در اجلاس کمیسیون حقوق بشر حضور داشتم. شادی و شعف سازمان‌های غیردولتی و فعالان حقوق بشر را از نزدیک می‌دیدم. این‌ها دستاوردهای بزرگ بشری است. فعالیت برای اجرایی کردن این دسته از تلاش‌ها در زمره‌ی انسانی‌ترین کارهایی است که در دنیا می‌توان انجام داد.  توجه داشته باشید کشورهای روسیه، هند، چین و آمریکا هنوز به دادگاه کیفری بین‌المللی نپیوسته‌اند.  
در همین‌جا اضافه کنم قاضی جفری رابرتسون یکی از پنج حقوقدان منتخب در سیستم قضایی داخلی سازمان ملل متحد که ریاست دادگاه ویژه سیرالئون را نیز به عهده داشت به عنوان یک حقوقدان و قاضی مستقل گزارش قتل‌عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ را با بودجه و تلاش‌های بنیاد برومند تهیه کرد که من و منیره برادران از همکاران او بودیم. گزارش بنیاد برومند به خاطر حضور پررنگ و یگانه‌ی جفری رابرتسون گزارش «دولتی» تلقی نمی‌شود بلکه به منزله‌ی اعتبار آن است. وی هنگام تهیه و انتشار گزارش پست حقوقی خود در سازمان ملل را هم داشت.
این برداشت اشتباهی است که به خاطر حضور یک حقوقدان سرشناس بین‌المللی و مشاور دادگاه کیفری بین‌المللی که به اعتبار یک نهاد می‌افزاید «غیردولتی بودن» آن نهاد را نتیجه بگیریم. برای روشن شدن موضوع مجبورم مقایسه‌ای بکنم بین هیئت ژوری ایران تریبونال و دادگاه راسل فلسطین.
اولین جلسه‌ی دادگاه راسل فلسطین در بارسلون به ریاست افتخاری استفان هاسل  Stéphane Hessel,سفیر و دیپلمات سابق فرانسوی برگزار شد. از میان هشت نفر اعضای ژوری دادگاه راسل فلسطین در بارسلون، رونالد کاسریلز  Ronald Kasrils  وزیر اطلاعات (رئیس سرویس‌های امنیتی) آفریقای جنوبی، خانم سینتیا مک کینی  Cynthia McKinney  عضو سابق کنگره آمریکا از ایالت جورجیا و آمیناتا ترائوره Aminata Traore وزیر سابق فرهنگ مالی دیده می‌شوند. پست‌های دولتی افراد یاد شده شائبه‌ی غیردولتی بودن دادگاه را ایجاد نمی‌کند.


همچنین در جلسات دادگاه راسل فلسطین که در لندن و کیپ‌تاون برگزار شد از میان هفت نفر اعضای ژوری  دادگاه، سینتیا مک کینی، آمیناتا ترائوره و رونالد کاسریلز دیده می‌شوند. افراد فوق می‌توانند در ده‌ها جلسه مانند هالیفاکس یا ... شرکت کرده باشند


توجه داشته باشید افراد فوق تماماً در گذشته‌ پست‌های دولتی در حد وزارت داشته‌اند.
بسیاری از حقوقدانان عضو کمیته بین‌المللی حقوقدانان  ICJکه یکی از مهم‌ترین سازمان‌های غیردولتی دنیاست پست‌های بالای حکومتی در کشورهایشان داشته یا دارند.
در مورد بخش دوم این سؤال بایستی بگویم متأسفانه داوری منیره برادران بر پایه‌ی اخبار نادرست منتشر شده توسط هیأت اجرایی راه‌کارگر شکل گرفته است بهتر بود او که خود دردآشناست در این زمینه تحقیق می‌کرد و به گزارشات غیرواقعی افراد مسئولیت ناشناس اتکا نمی‌کرد. پیام اخوان اگر چه به فوروم امنیتی بین‌المللی هالیفاکس دعوت شده بود اما متأسفانه هیچ‌گاه در آن شرکت نکرد. من اگر جای او بودم قطعاً در این فوروم شرکت می‌کردم و پیام خودم را در مخالفت با جنگ و جنگ‌طلبان به گوش حاکمان میهن‌مان، نئوکان‌ها و صاحبان قدرت در سراسر جهان می‌رساندم. اگر می‌خواهید در جهان تأثیر گذار باشید بایستی در این نوع مجامع شرکت کرده و مواضع سیاسی خودتان را تبلیغ کنید. نشستن در خانه و یا انجام بحث‌های محفلی در پالتاک و گرفتن تأیید از دوستانتان و ... مشکل ما را حل نمی‌کند. امروز در دنیا لابی‌ها نقش بسیار مهمی دارند. حتی رژیم عقب‌افتاده‌ جمهوری اسلامی هم به اهمیت آن پی برده و سرمایه‌گذاری‌های بسیاری روی آن کرده است. من سال‌ها در نشست‌های سازمان بین‌المللی کار در ژنو حضور داشته و نتیجه‌ی لابی‌های گسترده‌‌ در تصویب پاراگراف‌های ویژه علیه نقض حقوق کار در ایران به چشم دیده‌ام. اگر نبود حضور فعال در این نشست‌ها محال بود چنین موفقیت‌هایی کسب شود هرچند پیش از حضور در نشست‌ها تلاش‌های بسیاری انجام می‌گرفت. من نتیجه‌ی حضور در پارلمان اروپا و انجام لابی و تصویب قطعنامه‌های نقض حقوق بشر در ایران را از نزدیک تجربه‌ کرده‌ام. هیچ انقلابی فهیمی در دنیا این موقعیت‌ها را از دست نمی‌دهد.
شرکت در یک فوروم یا مجمع یا پارلمان نشاندهنده‌ی همراهی شما با آن جمع نیست. حضور در این نوع مجامع مکانیسم خاص خودش را دارد که گاه به سادگی امکان پذیر است. نشناختن سازوکارهای بین‌المللی و نداشتن تجربه‌ی لازم در این زمینه‌ها باعث برداشت‌های نادرست از روابط موجود در سطح بین‌المللی می‌شود.
اگر به ترکیب پارلمان اروپا نگاه کنید از ژان ماری لوپن سوپر راست فرانسوی و نیروهای نزدیک به فاشیست‌ها تا افرادی از خانواده‌ی سلطنتی هابسبورگ و رادیکال‌ها و سوپر‌چپ‌های اروپایی حضور دارند. من در دفتر کار نمایندگان جناح چپ حزب کارگر انگلیس در مقر پارلمان اروپا در بروکسل و استراسبورگ حاضر شده‌ام و عکس مارکس وانگلس را بالای سرشان دیده‌ام. انقلابیون و رهبران بزرگ بین‌المللی هم از حضور و سخنرانی در چنین مجامعی استقبال می‌کنند. لیلا زانا، زن مقاوم کرد، یاسر عرفات، نلسون ماندلا و خیلی‌ها دیگر با افتخار در این مجامع حضور پیدا می‌کنند و حرف مردمشان و مقاومت‌شان را می‌زنند. قدرتمندان بایستی حرف‌های ما را بشنوند.

یکی از زندانیان سیاسی سابق به نام فرخنده آشنا در مصاحبه با رادیو ندا دلیل مخالفت خود با ایران تریبونال را نپرداختن این دادگاه به چرایی شکنجه و قتل و کشتار اعلام کرده است. نظر شما در این باره چیست؟
البته صادقانه این بود که فرخنده‌ آشنا گرایش تشکیلاتی خود را که عضویت در «راه‌کارگر» است مشخص می‌کرد و در پشت عنوان زندانی سیاسی سابق پنهان نمی‌شد. برای رسیدن به هدف نبایستی به هر شیوه‌ای متوسل شد. گفتگوی او را گوش کرده‌ام، فرخنده آشنا که گویا شعر دکلمه می‌کند در حالی که به صدایش لرزش می‌دهد می‌گوید:
«آه، چه دردی می‌کشیدم که هم‌بندی‌ام از مرگ برادراش گفت و از چرایی اون هیچ نگفت. این دادگاهی که قراره جانیان رو محاکمه بکنه، این دادگاهی که قراره رنج مردم رو منعکس بکنه متأسفانه از چرایی این رنج ما چیزی نگفت. سکوت کرد. ما در رابطه با مسائلی که در جامعه‌مان پیش می‌رود در رابطه با فقر، در رابطه با بی عدالتی، نبود آزادی‌ها رنج‌کشیدیم و قرار نیست فقط چگونگی ‌‌آن شکنجه‌هایی که شدیم را بیان کنیم. آن روشن است. ما می‌خواهیم چرایی این مسئله را روشن کنیم. چرا به خاطر چه سیستمی به خاطر چه مکانیسمی این انسان‌ها را این چنین سرکوب می‌کنند، این طوری کشتار می‌کنند ...»
وی در بخش دیگری از همین مصاحبه به دفاع تمام عیار از دادگاه راسل و شخصیت راسل می‌پردازد چرا که به جنایات آمریکا در ویتنام رسیدگی کرده است.
اما او متوجه نیست که اتفاقاً در دادگاه راسل مطلقاً به «چرایی»‌هایی که می‌گوید رسیدگی نکردند. متأسفانه بی‌اطلاعی و عدم مطالعه و تحقیق حرف اول و مشکل اصلی این افراد است.
دادگاه راسل برای ویتنام به ۱۱ مورد رسیدگی و تصمیم‌گیری کرد. ۱- بر اساس قوانین بین‌المللی آمریکا متجاوز به ویتنام است. ۲-آمریکا بطور سیستماتیک و عمدی در مقیاسی بزرگ به اهداف غیرنظامی از جمله خانه‌ها، سدها، مؤسسات پزشکی، کلیساها، آثار تاریخی و ... حمله کرده. در بند ۳ دادگاه کشورهای استرالیا، نیوزلند و کره جنوبی، و در بند‌های ۴ و ۵ و ۶ کشورهای تایلند، فیلی‌پین، ژاپن را در تجاوز به ویتنام شریک جرم دانسته است. ۷ – آمریکا به لائوس تجاوز کرده. ۸- آمریکا از سلاح ممنوع استفاده کرده. ۹- با اسرای جنگی بدرفتاری کرده. ۱۰- با غیرنظامیان خلاف شئون انسانی رفتار کرده. ۱۱- آمریکا مرتکب نسل کشی شده است. در این دادگاه مطلقاً در مورد سرمایه‌داری و فقر و ... صحبت نمی‌شود. مانند هر دادگاه دیگری در دنیا به «چرایی» امر رسیدگی نمی‌شود. موضوع «چرایی» بر می‌گردد به سمینارهای اقتصادی، اجتماعی و ... یا موضوع تحقیقات دانشگاهی قرار می‌گیرد. از قدیم گفته‌اند :‌ »هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. »

دلیل مخالفت برخی با ایران تریبونال چیست؟ مگر قرار است این دادگاه مردمی چه کاری انجام دهد که با این درجه از ضدیت با آن برخورد می‌شود؟
۱- حسادت و احساس ناتوانی. عده‌ای فکر می‌کنند از تحولات عقب مانده‌اند. این دسته از افراد به دنبال کسب اعتبار و وجهه برای خودشان هستند. وقتی می‌بینند دیگری به خصوص وقتی به او به چشم رقیب نگاه می‌کنند قادر به انجام کاری شده است از خشم به خود می‌لرزند و واکنش‌های هیستریک نشان می‌دهند.

در بند اول اطلاعیه هیأت اجرایی روی دو نکته تأکید شده است. به دنبال ابتکاری به این نام بوده‌اند و به دلیل فقدان بودجه از انجام آن بازمانده‌اند:

«سازمان ما در گذشته همراه با بسیاری از نیروهای چپ و مترقی در ابتکاری به همین نام شرکت داشت که به دلیل فقدان بودجه علیرغم بسیج های لازم نتوانست به سرانجام برسد .»

از آدم و حوا تا ویلبر رایت بشر در عشق پرواز بود. احتمالاً یکی از انسان‌های اولیه نخستین باری که متوجه‌ی پرواز یک پرنده شد، خواست این کار را از روی درختی انجام دهد که با مخ به زمین افتاد و جان داد. صدها تلاش در این زمینه صورت گرفت تا ویلبر رایت به این آرزوی بشری جامه حقیقت پوشاند. راه‌ کارگر به جای قدردانی از تحقق ارزویی که در دل داشتند به روی آن تیغ می‌کشد.

طبق گزارش سناتور گالان بودجه‌ی تشکیل دادگاه راسل فلسطین در کیپ تاون ۱۹۰ هزار یورو بوده است. آیا بهای منزل شخصی و دارایی بعضی از اعضای هیأت اجرایی راه کارگر بیش از این مبلغ نیست؟ چرا از خودشان مایه نگذاشتند که برای تشکیل امری به این مهمی پشت تأمین بودجه آن بمانند؟ کسانی که آن‌ها دم از حقوق آن‌ها می‌زنند جانشان را فدا کردند. 

هیأت اجرایی راه‌کارگر حرف‌ اصلی‌اش را که شاه‌بیت اطلاعیه‌شان هم هست در همان بند اول زده‌ است. وقتی ما نتوانستیم کاری را انجام دهیم دیگران چرا قادر به انجام آن شدند. پذیرش این واقعیت یعنی قبول بی‌کفایتی خودشان. همین کافی است تا افراد کوتاه‌نظر به ضدیت غیرقابل تصور بیافتند.

از هیأت اجرایی راه کارگر که بگذریم متأسفانه تردیدی نبود که گردانندگان «گفتگو‌های زندان» موفقیت این تریبونال را برنتابند، این خشم مستتر را در نوشته‌ی اولیه‌ی همایون ایوانی به خوبی می‌توان دید:

«در مجموع با توجه به رنج و دردی که ده‌ها جان‌بدر برده و خانواده‌های جانفشانان کشتارهای رژیم جمهوری اسلامی متحمل شده‌اند و می‌شوند، من، و در این مورد بهتر است بنویسم ما، از برخورد سخت‌گیرانه به سازماندهندگان تریبونال لندن خودداری کرده‌ایم»

باید از این همه «بزرگ‌منشی» و «سعه‌صدر» او تشکر کرد. اما چرا بایستی با کسی که برای برگزاری یک دادگاه مردمی علیه جنایات رژیم تلاش و کوشش می‌کند «برخورد سختگیرانه» کرد؟ البته معلوم بود موضع اولیه همایون ایوانی غیرواقعی است و او متاسفانه نخواهد توانست خشم‌اش را نسبت به موفقیت ایران تریبونال پنهان کند و رنجش او به شکلی فوران خواهد کرد. مدت کوتاهی نگذشت که او مواضع جدیدی اتخاذ کرده و گفت:
«بعد از گسترش اعتراضات و نقد ناروشنی­های سياسی و مالی جریانات محافظه­کار و نئولیبرال که در برگزاری تریبونال لندن نقش بازی کردند؛ متحدین شرمگینِ دست راستی­های حزب جمهوری خواه امریکا، محافظه­کاران انگلیسی و یا لیبرال­های هلندی، به جای پس گرفتن مواضع خطرناکشان در قبال جنبش پیشروی آزادی­خواهی و عدالت­جویی در ایران، به جای تقویت جنبش دادخواهی و حمایت از مواضع خانواده­ها، بازماندگان و نیز زندانیان سیاسی جان­بدربرده از کشتارهای رژیم جمهوری اسلامی، بازهم خودشان را در قهقرای دروغ و پخش اطلاعات تخریبی و ناصحیح غرق می­کنند.»
نمی‌دانم چه کسی مسئولیت نمایندگی و سخنگویی خانواده‌ها و بازماندگان و زندانیان سیاسی جان به در برده از کشتارهای رژیم را به همایون ایوانی و تعدادی انگشت شمار زندانی سیاسی در «گفتگوهای زندان» داده است؟ متأسفانه او غرق در «قهقرای دروغ و پخش اطلاعات تخریبی و ناصحیح» است.

سؤال اصلی که همچنان می‌خواهند از پاسخ به آن بگریزند این‌جاست؛ چرا هیئت اجرایی راه کارگر، «گفتگوهای زندان» و حزب دو سه نفره‌ی توفان در سال‌های گذشته در مورد ایران تریبونال افشاگری نکردند و خانواده‌های قربانیان سیاسی و جان‌بدربردگان را آگاه نکردند که در «بساط دیگران» بازی نکنند؟ چرا وقتی همه به دام افتادند و کارزار با موفقیت کار خود را شروع کرد این‌چنین لجام‌گسیخته به میدان آمدند؟

لیلا قلعه بانی یکی از فعالان کارزار در چهارمین گردهمایی زندانیان سیاسی در گوتنبرگ سوئد که توسط «گفتگوهای زندان» اداره می‌شد شرکت کرد و گزارش مبسوطی در مورد کارزار ارائه داد. چرا آن موقع سکوت کردند؟‌


گزارش کارزار در این‌جا آمده است. چه چیز پنهان بود یا آن‌ها از آن اطلاع نداشتند؟


پاسخ از نظر من ساده است، فکر نمی‌کردند این تریبونال برگزار شود. تصورشان این بود که این هم تلاشی است ناموفق. وقتی شنیدند ریاست جلسه را موریس دنبی‌ کاپیتورن نماینده‌ ویژه دبیرکل سازمان ملل متحد برای بررسی وضعیت نقض حقوق بشر در ایران به عهده دارد به خشم آمدند. باور نمی‌کردند فردی در حد ریچارد فالک گزارشگر ویژه سازمان ملل در ارتباط با نقض حقوق بشر در سرزمین‌های اشغالی فلسطین به ایران تریبونال بپیوندند. فکر نمی‌کردند پروفسور اریک دیوید، استاد حقوق کیفری بین‌الملل و رییس مرکز قوانین بین‌المللی در دانشگاه آزاد بروکسل و یکی از مهم‌ترین کارشناسان عالی رتبه حقوق کیفری در جهان که اتفاقاً چپ رادیکال هم هست را در ایران تریبونال ببینند. وقتی خبر پخش پیام تصویری اسقف دزدموند توتو برنده جایزه نوبل و رئیس کمیته حقیقت یاب آفریقای جنوبی به ایران تریبونال را شنیدند ولوله در میان‌شان افتاد. وقتی این واقعیت شکل گرفت به جای ابراز خوشحالی به صف شدند چشم‌هایشان را بستند، دهان‌هایشان را باز کردند و به روح و روان خانواده‌های شهدا و رنج‌دیدگان چنگ کشیدند. در طول فعالیت‌ سیاسی‌ام این منحط‌ترین و تنگ‌نظرانه‌ترین موضعی بود که از یک جریان سیاسی دیده بودم.
اضافه کنم «کارزار» در راه تدارک دادگاه مردمی، سال گذشته پروفسور کادر اسمال، حقوقدان بزرگ آفریقای جنوبی و عضو برجسته تیم بین‌المللی حقوقدانان ایران تریبونال را به علت سکته‌ی قلبی از دست داد. او سال‌های زیادی از عمرش را همراه نلسون ماندلا در زندان رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی سپری کرد. و دو دوره، عضو دولت نلسون ماندلا و وزیر آموزش و پرورش و آب و منابع طبیعی بود.

۲- رقابت؛ «کمیته مرکزی راه‌ کارگر» که می‌گوید اعضای هیأت اجرایی از این سازمان انشعاب کرده‌اند، از تلاش‌های ایران تریبونال حمایت سیاسی و تبلیغاتی به عمل آورده است. «هیأت اجرایی» بایستی در مخالفت با رفقای سابق‌شان در «کمیته مرکزی» به ایران تریبونال حمله کنند و زشت‌ترین نسبت‌ها را به زندانیان سیاسی و خانواده‌های قربانیان بدهند.
افرادی که «گفتگوهای زندان» را اداره می‌کنند که همایون ایوانی از آن‌ها با عنوان «ما» یاد می‌کند با بخشی از گردانندگان ایران تریبونال که کانون زندانیان سیاسی در تبعید را هم اداره می‌کنند مشکل دارند، در هیچ برنامه‌‌ای که از طرف «کانون» برگزار شود شرکت نمی‌کنند. هرچند «کانون» و ایران تریبونال دو تشکل کاملاً‌ مجزا هستند و هیچ ربطی به هم ندارند با این‌حال آن‌ها نمی‌توانند این واقعیت را بپذیرند.  
البته بابک عماد یکی از مسئولان کانون زندانیان سیاسی در تبعید به تنهایی بیشترین سهم را در برپایی ایران‌ تریبونال داشت، که جای قدردانی دارد متأسفانه هضم این واقعیت برای همایون ایوانی و دوستان سخت و دشوار است.
خرداد ۸۹ گزارش قاضی جفری رابرتسون از کشتار ۶۷ توسط بنیاد برومند انتشار یافت و در آن سران جمهوری اسلامی را مسئول این جنایت معرفی کرد و خواهان پیگیرد آن‌ها شد. انتشار این گزارش نه اعتراضی برانگیخت و نه کسی گفت که این گزارش دستاویزی خواهد شد برای شروع جنگ، چرا که نه احساس رقابتی داشتند و نه وجهی برای حسادت. پیشتر وقتی مرکز اسناد حقوق بشر هم گزارشی در این مورد انتشار داد سکوت کردند و نگفتند این گزارش مستند حمله به رژیم قرار خواهد گرفت. در صورتی که می‌دانیم هر دو این مراکز از کمک‌های دولت آمریکا استفاده کرده‌‌اند. البته تأکید کنم که کار این دو مرکز از نظر من مثبت و سازنده است و به نفع حقوق بشر در ایران و مبارزه با فراموشی تمام می‌شود.

مواردی که برشمردم دست به دست هم می‌دهد تا یک جریان سیاسی به «تبهکاری» روی آورد. این را از بابت اتهام‌زنی نمی‌گویم بلکه کلمه‌ی بهتری برای آن پیدا نمی‌کنم. سایت «راه‌کارگر» لینک‌های سخنرانی پیام اخوان را که در نشست «کمیسیون آزادی‌های مذهبی کنگره آمریکا» در افشای نقض حقوق بشر و دفاع از حقوق مردم ایران و علیه تحربم‌هایی که به مردم آسیب می‌رساند ایراد شده انتشار داده است. در این سخنرانی‌ پیام اخوان حتی یک کلمه راجع به «ایران تریبونال» صحبت نمی‌کند اما مسئولان راه کارگر بالای لینک‌ها تیتر زده‌اند: «طرح ایده‌ی «ایران تریبونال» توسط پیام اخوان در برابر کنگره آمریکا». در واقع هیأت اجرایی راه کارگر از ندانستن زبان انگلیسی مردم سوء‌استفاده می‌کند تا سیاست غیراخلاقی‌اش را پیش ببرد. این سایت در ادامه‌ی سیاست فریبکارانه خود، دو لینک زیر را که قطعاً از طرف رفقایشان تولید شده انتشار می‌دهد:

«برگرفته از دیدگاه های سایت خبری جنبش خرداد
حسن می‌گوید:ژوئیه 12, 2012 در 7:09 ق.ظ.انسان شرمش میشود از انهایی که در خاورانها در خون غلتیدن . دلم می‌خواهد مغز خر خورده این سیاسی‌ها را محکم به میز این دادستان شارلاتان بکوبم. بلکه از خریت بیرون بیایند.
پاسخ
فریده می‌گوید:ژوئیه 12, 2012 در 7:18 ق.ظ.از دیشب که این فیلم را دیدم . گریه می‌کنم. برای برادر در خون غلتیده‌ام در خاوران. خوش بحال مادرم که دچار الزایمر است و متوجه این مسایل نیست. این مرد دادستان نیست مزدور امریکا است .»

آیا می‌توان هیأت اجرایی راه کارگر را که به چنین شیوه‌های ماکیاولیستی متوسل می‌شود مدافع منافع مردم ایران و کارگران نامید؟

چرا این دادگاه جنایات امپریالیسم آمریکا در سطح بین‌المللی و تحریم‌ رژیم و خطر جنگ را محکوم نکرده است؟
همانطور که گفتم عمده‌ی کسانی که این روزها به ضدیت هیستریک با «ایران تریبونال» برخاستند و این ادعاها را طرح کردند مربوطند به هیئت اجرایی راه‌کارگر یعنی وابستگان محمدرضا شالگونی، یک بار تحت عنوان هیئت اجرایی و روز دیگر تحت عنوان سردبیری سایت راه کارگر اطلاعیه می‌دهند. این‌ها موفقیتی حاصل نمی‌کنند و هنگامی که درخشش ایران تریبونال را می‌بینند به ناتوانی خود پی می‌برند و البته جری‌تر و خشمگین‌تر می‌شوند و دروغ‌های هرچه بزرگتری را تولید می‌کنند.
این بار از زبان اعضای ارکستر هیئت اجرایی و همکارانشان از جمله محمدرضا شالگونی، یاسمین میظر، احمد نوین، ارژنگ بامشاد، یوسف لنگرودی، امیر جواهری همان مضمون را به شکل خسته‌کننده‌ای تکرار می‌کنند. آخر همه هم فرخنده آشنا را تحت عنوان زندانی سیاسی سابق به میدان می‌فرستند.
ما که اسیر جو‌سازی و شانتاژ این و آن نمی‌شویم. کار حقوقی خود را دنبال می‌کنیم. کارزار هدف خود را روشن و واضح و رسا چنین بیان داشته است:‌
«هدف این کارزار، تشکیل دادگاهی است برای رسیدگی به اعدام های دسته جمعی و گسترده سال های اولیه دهه ۶٠ و قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶٧. ما، جمعی از خانواده های جان باختگان و جان بدر بردگان از کشتارهای دهه ۶٠، این تلاش را آغاز کرده ایم. این کارزار تاریخی، تلاشی است برای دادخواهی و یک دست کردن مبارزات‌مان برای رسیدگی به قتل عزیزان مان. » 
محمدرضا شالگونی و همراهان هنوز متوجه نشده‌اند که «ایران تریبونال» چنان که از نامش پیداست قرار نیست جنایات دولت آمریکا در ویتنام و عراق و گوانتانامو و ابو غریب و کودتای ۲۸ مرداد و ... را بررسی کند. این دادگاه تنها به جنایات رژیم در دهه‌ی ۶۰ رسیدگی می‌کند. حتی قرار نیست جنایات رژیم بین سال‌های ۵۷ تا ۶۰ و همچنین ۷۰ تا ۹۱ را مورد رسیدگی قرار دهد. در حالی که قطعاً می‌بایستی در دادگاه دیگری به این مسئله رسیدگی شود. بهانه‌جویی «راه‌کارگر» همانقدر ناشیانه‌ و به دور از عقلانیت است که کسی مدعی شود چرا دادگاه راسل، قبل از شروع به کار، جنایات امپریالیسم انگلیس در مستعمرات را محکوم نکرده و راسل این «اشراف‌زاده‌ی انگلیسی» از روی آن پریده است؟ یا چرا این دادگاه به موضوع کودتای ۲۸ مرداد نپرداخته است؟ یا چرا دادگاهی که به جنایات امپریالیسم آمریکا در ویتنام می‌پردازد به موضوع حمله به خلیج خوک‌ها در کوبا نپرداخته یا بر جنایات امپریالیسم فرانسه در ویتنام و اشغال این کشور که زمینه‌‌ساز تهام نظامی آمریکا بود چشم می‌پوشد و آن را محکوم نمی‌کند؟ یا اگر برگزارکنندگان آن راست می‌‌گویند چرا در ابتدای شروع به کار این دادگاه، دادگاه‌های امپریالیستی که توسط متفقین در نورنبرگ تشکیل شد و طرف بازنده جنگ را به محاکمه کشید محکوم نکردند؟‌
فراموش نکنیم که همین هیأت اجرایی در سایت‌شان از برگزاری دادگاه راسل درباره‌ی فلسطین حمایت کردند. این دادگاه حتی در حد یک کلمه در محکومیت دولت آمریکا در حمایت از اسرائیل و اشغال سرزمین‌های عربی موضع‌گیری نکرد. این دادگاه خواهان «احقاق حقوق فلسطينى‌ها برپايه‌ی موازين حقوقى بين‌المللى» شد، و مطلقاً «حاکمیت سرمایه» و «امپریالیسم» و ... را محکوم نکرد.

هرچند بسیاری از کسانی که در ایران تریبونال فعالند دارای نظرات سیاسی خاص هستند اما ما ائتلاف سیاسی تشکیل نداده‌ایم و نمی‌خواهیم بدهیم که در زمینه‌ی مسائل گوناگون سیاسی موضع‌گیری کنیم. ما یک کارزار «تک موضوعی» برای بررسی جنایات دهه‌ی ۶۰ رژیم تشکیل داده‌ایم. یکی از دلایل شکست تلاش‌های قبلی که اتفاقاً راه کارگر هم در آن حضور داشت موضع‌گیری‌های سیاسی آن بود که همان موقع زنده یاد منصور حکمت با تیزبینی متوجه‌ی آن شد و نوشت:  
«در يک مکالمه تلفنى، در پاسخ دعوت آقاى روستا براى حمايت حزب از آکسيون تريبونال  ) يا فراخوان همزمان حزب) عليه سفر خاتمى به فرانسه، مشخصاً و صريحاً نکات زير را به  ايشان گفته‌ام و نامه‌اى با همين مضمون هم براى ايشان خواهد رفت .  ۱ - ما از تريبونال بعنوان يک کمپين تک موضوعى بر سر محاکمه سران رژيم، به  رهبرى آقاى روستا حمايت کرديم و هنوز هم اگر تريبونال رسماً به اين قامت خود برگردد  همين سياست حمايت را خواهيم داشت .  ۲ - جاى تأسف است که تريبونال مي‌رود به ظرف ديگرى براى اتحاد عمل سازمان‌هاى سنتى  و عناصر منفرد اپوزيسيون با يک برنامه عمل وسيع و نامعيّن تبديل شود. ما به اين نوع  اتحاد عملها، که ماهيتا به تريبونهاى موقت جديدى براى ابراز وجود گروهها و محافل  متفرق مرکز و چپ مرکز در خارج کشور تبديل مي‌شود، علاقه‌اى نداريم .  ۳ - به اين دليل مادام که تريبونال رسما به دستور کار پيشين خود بازنگشته است، از  همکارى با تريبونال معذوريم .  »

http://hekmat.public-archive.net/fa/3893fa.html

همان موقع هم مشخص بود که اتخاذ مواضع سیاسی و تشکیل آکسیون‌های اعتراضی و ... یعنی دور شدن از هدف اصلی و کنار گذاشتن گام به گام آن. مسئولان مربوطه هرچه از توان‌شان در تشکیل «تریبونال» نا‌امید می‌شدند غلظت سیاسی حرکت‌شان را بیشتر می‌کردند تا این که نهایتاً‌ اصل موضوع را کنار گذاشتند.

ارژنگ بامشاد یکی از اعضای هیأت اجرایی راه کارگر پرسیده است: «افراد و شخصت های ایرانی گرداننده «تریبونال» که برخی نیز از زندانیان سیاسی سابق هستند، چرا خود را به طور کامل معرفی نمی‌کنند؟ چرا حتی زندانیان جان بدر برده ای که بخاطر این ابهام از همکاری با آن سر باز زده‌اند نباید بدانند که این افراد چه کسانی هستند و چه تاریخچه‌ای دارند؟»

حتی یک فرد و شخصیت ایرانی گرداننده‌ی «ایران تریبونال» نیست که معرفی نشده باشد. چه برسد به زندانیان سیاسی‌ای که با این جریان همکاری می‌کنند. من یکی از سخنگویان «ایران تریبونال» هستم و افتخار همکاری با این کارزار مردمی را در طول سال‌های گذشته داشته‌ام. بارها هم در رسانه‌های مختلف از جمله تلویزیون کومله وابسته به حزب کمونیست و رادیو همبستگی سوئد، دویچه‌‌وله، بی بی سی و ... در این رابطه مصاحبه کرده‌ام. تاریخچه زندگی من را مقایسه کنید با ارژنگ بامشاد که خواهان شفافیت است. آیا از سابقه‌ی سیاسی و اجتماعی و خانوادگی و ... من چیزی هست که در مورد آن اطلاع رسانی نکرده باشم؟ آیا تاکنون تصویری از ارژنگ بامشاد در رسانه‌ها دیده‌اید؟ آیا در مورد او و سابقه‌اش که این سئوال را مطرح می‌کند اطلاع رسانی شده است؟ آیا تاکنون در جایی اسامی و تعداد اعضای هیأت اجرایی راه‌کارگر آمده است؟ ملاحظه کنید در اطلاعیه هیأت اجرایی این سازمان در ارتباط با انشعاب در سازمان‌شان چه آمده است:‌
«یادآوری می‌کنیم که در اسناد هیچ جا نام تشکیلاتی رفقا نیامده است. نام های تشکیلاتی به نام های اصلی و قلمی رفقا ( در مواردی که چنین نام های از سوی رفقا به طور علنی استفاده شده ) تغییر یافته و در بقیه موارد اسامی حذف و به جای آنها از حروف اول نام استفاده شده است.
هیأت اجرایی سازمان کارگران انقلابی ایران – راه کارگر
۲۰ ژانویه ۲٠۱٠»

این افراد ایران تریبونال را به عدم شفافیت متهم می‌کنند. 
برخلاف سیاست هیأت اجرایی راه کارگر، در این آدرس اسامی سخنگویان کارزار ایران تریبونال و شماره‌ تلفن‌های تماس آن‌ها در ۱۷ شهر و کشور آمده است.


عیسی صفا از اعضای سابق راه‌کارگر و وابستگان به حزب توده پرسیده است: «شما ادعا می‌کنید که سال‌ها در تدارک ایران تریبونال بوده اید و هییت سیاسی [منظور هیئت اجرایی راه‌کارگر است] موضعی در این باره نگرفته بوده است. چرا تدارک سال‌ها فعالیت رسانه‌ای نشده بود؟ چرا این دادگاه بی سرو صدا تهیه شده است؟ شما ادعا می‌کنید این فعالیت جنبه حقوق بشری دارد. نه این طور نیست إ بحث بر سر محاکمه کل یک دولت است و بنابراین کاری با اهمیت سیاسی درجه اول. شما در این بیانیه مجبور شده اید از پیام اخوان دفاع کنید چرا؟ در ضمن اگر مبارزه ضد امپریالیستی حزب توده ایران معنا و مفهومی نداشت خود شما هم بر اصل بودن این مبارزه در بیانیه خود تاکید نمی‌کردید. »


ایران تریبونال از سال‌ها پیش سایت رسمی داشته است. کلیه فعالیت‌هایش را به اطلاع همگانی رسانده است. ده‌ها مصاحبه‌ مطبوعاتی با رادیو، تلویزیون‌ها داشته، فراخوان‌های رسمی‌اش بارها در سایت‌های اینترنتی انتشار یافته است. جزئیات فعالیت‌ها و پیشرفت‌ کارها را به اطلاع عموم رسانده است. مسئولان آن در تجمعات و گردهمایی‌های متعدد در سراسر جهان شرکت کرده و اهداف «کارزار» را تشریح کرده‌اند آنوقت فردی که ظاهراً در طول سال‌های گذشته در «غار اصحاب کهف» به خواب رفته بود مدعی می‌شود «چرا تدارک سال‌ها فعالیت رسانه‌ای نشده بود» به نظرم مخالفینی در حد عیسی صفا و ابواب جمعی «راه‌کارگر» بیش از هرچیز درخشش «ایران تریبونال» را هم می‌رساند.

همایون ایوانی از مسئولان گفتگوهای زندان پیشنهاد کرده است «برای بررسی درستی یا نادرستی دریافت‌های مالی از دولت‌ها و وزارت‌خانه‌ها به منظور برگزاری جلسه و میزان درستی تخصیص منابع مالی به اهداف اعلام شده، تشکیل یک هیئت مستقل بازرسی مالی با حضور افرادی که مورد اطمینان مخالفین و موافقین چنین آکسیونی بوده‌اند، تشکیل شود» نظر شما در این مورد چیست؟
ایران‌تریبونال نهادی است مردمی، که تار و پودش با تلاش و کوشش همراهانش که همانا مردم باشند شکل گرفته است و خود را در مقابل آن‌ها پاسخگو می‌داند. و از ارائه گزارش جزیی‌ترین منابع‌اش به مردم ابایی ندارد. اما نمی‌فهمم «هیئت مستقل بازرسی مالی» چه صیغه‌ای است. کارزاری تشکیل شده، محصول تلاش‌هایش برگزاری آبرومندانه‌ «ایران تریبونال» در ساختمان عفو بین‌الملل لندن بوده است، بعد از پایان موفقیت‌آمیز اولین مرحله‌ی دادگاه عده‌ای که حتی از ایده‌ی تشکیل چنین دادگاهی حمایت نکردند، برعکس از هیچ سنگ‌اندازی هم فروگزار نکردند مدعی تشکیل «یک هیئت مستقل بازرسی مالی» می‌شوند. به اسامی‌ای که از تشکیل «کارزار تدارک دادگاه بین­المللی برای رسیدگی به کشتار زندانیان سیاسی در زندان­های ایران» حمایت کردند توجه کنید. نامی از‌ آن‌ها حتی در حمایت از تدارک این کارزار نیست.


این پیشنهاد‌ها را قبل از تشکیل دادگاه و در جریان فعالیت‌های کارزار می‌کردند؛ خودشان می‌آمدند و گوشه‌ای از کار را به عهده می‌‌گرفتند و خواهان در دست داشتن مسئولیت کمیته تأمین منابع مالی کارزار می‌شدند. از طریق مشارکت فعال نظراتشان را هم پیش می‌بردند. مگر کسی جلوی آن‌ها را گرفته بود؟ برگزارکنندگان ایران تریبونال چه کسی را محروم کردند؟‌ در کارزار هم که قدرت قهریه نداشتند مانع طرح نظرات آن‌ها شوند. محدودیت و شرط و شروطی نبود. به لحاظ فکری و نظری و سابقه‌ی تشکیلاتی، فعالین اصلی کارزار که با ایشان و همفکرانشان نزدیک‌تر از من هستند. چرا هیچ محدودیتی برای من قائل نشدند؟ گزارش جزیی‌ترین امور را که گاه لازم هم نبود به من می‌دادند. مسئولیت‌هایی که خواهانش نبودم را به اصرار به من می‌دادند تا خودم در جریان قرار بگیرم. گزارش بیش از هشتاد نشست برای فعالان در طول این سال‌ها ارسال شده است. همه در جریان جزیی‌ترین تصمیمات بودند. نمی‌دانم چرا همایون ایوانی پیش‌تر به فکر اجرای این طرح برای سمینارهای برگزار شده توسط خودشان نیفتاده بود؟‌
در جریان کنفرانس مطبوعاتی که در لندن برگزار شد جان کوپر رئیس کمیته راهبردی حقوقدانان ایران تریبونال در پاسخ به پرسشی مبنی بر این که گفته می‌شود، هزینه‌های این دادگاه را دولت آمریکا تامین می‌کند، گفت، «قبل از هرچیز باید بگویم من و سایر همکارانم داوطلبانه به این پروژه پیوسته‌ایم و پولی دریافت نمی‌کنیم. ما مطلقاً، هیچ کمکی از سازمان‌ها و دولت‌ها نمی‌گیریم. من حتا، با نمایندگان پارلمان و احزاب در باره این پروژه صحبت نکرده‌ام که شائبه وابستگی به آنها را پیدا نکنیم. تأمین هزینه‌های این دادگاه به عهده کمیته‌ای است که از طرف سازماندهندگان برای جمع‌آوری کمک‌های مالی از افراد و نه دولت‌ها سازماندهی شده است.»  فکر می‌کنید حقوقدان بزرگ و با تجربه‌ و مستقلی مثل جان کوپر نمی‌فهمد چه کار می‌کند که آبروی چندین و چند ساله‌ و اعتبار حرفه‌ای‌اش به سادگی توسط ما از بین نرود.
یا پروفسور دانیل تورپ، وقتی می‌گوید: «شاید هیچ کس به اندازه ما در این باره دغدغه فکری نداشته باشد. شرط پیوستن من به این پروژه، استقلال آن از دولت‌ها و احزاب سیاسی بوده است. من حاضر نیستم در دعواهای سیاسی، طرف یکی را علیه دیگری بگیرم» عقلش به اندازه‌ی‌ هیأت اجرایی راه کارگر و گردانندگان «گفتگوهای زندان و حزب دو سه نفره‌ توفان و عباس فرد و فرخنده آشنا و احمد نوین و ارژنگ بامشاد و امیر جواهری و یاسمین میظر و محمدرضا شالگونی و ... نمی‌رسد؟ 

بر سر شرکت یا عدم شرکت در ایران تریبونال، جدال قلمی‌ای بین آذر ماجدی و همایون ایوانی در مورد استفاده نیروهای چپ از منابع مالی دولت‌های مختلف سرمایه‌داری مطرح شد، نظر شما در این مورد چیست؟
هرچند این مسئله مستقیماً به ایران‌تریبونال ربطی ندارد چرا که صرف‌نظر از دیدگاه هریک از ما در رابطه با استفاده از کمک‌های دولتی، ایران‌ تریبونال تصمیم‌ گرفته است که از کمک دولت‌ها استفاده نکند و من هم در چهارچوب تصمیمات و پرنسیب‌های ایران تریبونال حرکت می‌کنم؛ اما در این مورد خاص به نظر من آذر ماجدی واقعیتی را که اظهر من الشمس است مطرح کرده و گفت:

«تا آنجا که به دریافت پول از دولت‌های مختلف سرمایه‌داری که بنوعی در سرکوب و کشتار در سطح جهان سهیم هستند، مربوط می‌شود، عمده احزاب و سازمان‌های اپوزیسیون و نهادهای مختلف اجتماعی، فرهنگی و هنری‌ای که توسط اپوزیسیون چپ در خارج کشور ایجاد شده است، از دولتی کمک مالی گرفته‌اند. در کشورهای مختلف اروپایی نهادهای بسیاری موجودند که بنوعی به سازمان‌های اپوزیسیون وابسته‌اند و اینها همه با کمک مالی دولت‌های مختلف تشکیل شده‌اند. دولت‌هایی که عضو سازمان ناتو هستند.»

همایون ایوانی در پاسخ مطالبی را عنوان کرد که چندان با واقعیت نمی‌خواند:

«ثالثاً «...عمده... نهادهای مختلف اجتماعی، فرهنگی و هنری‌ای که توسط اپوزیسیون چپ در خارج کشور ایجاد شده است، از دولتی کمک مالی گرفته‌اند...» این سومین ادعای مستتر در یک جمله مشعشع آذر ماجدی است! تشکل‌های دمکراتیک شهری و فعالیت‌های اپوزیسیون چپ در طول سال‌های اخیر برخلاف ادعای آذر ماجدی، عمدتا با اتکا به منابع مالی محدود فعالین مستقل چپ و کمونیست در این شهرها بوده است. تماس مداوم ما با این فعالین در سطح اروپا و آمریکا، به خاطر یادمان‌های کشتار سراسری رژیم جمهوری اسلامی و بزرگداشت راه و ارزش‌های رفقای جانفشان و همبندیان جانباخته‌امان، تجربه ملموسی را برای تک تک فعالین گفتگوی زندان بوجود آورده که فعالین شهرها و کشورهای مختلف با چه فشار و سختی‌ای منابع برگزاری مراسم‌ها را فراهم می‌آورند. ادعای آذر ماجدی شاید به نهادهای خود ساخته ح.ک.ک. مربوط می‌شود که بنا به اظهار خود ایشان، از دولت‌ها در چارچوب سیاست «رئال پولیتیکشان» پول می‌گیرند و آروغی به نفع پرولتاریا در رسانه‌های خودشان می‌زنند

برای سنجش عیار ادعاهای همایون ایوانی از گفته‌های امیر جواهری که در برگزاری چهارمین گردهم‌آیی «گفتگوهای زندان» در گوتنبرگ سوئد با ایشان همکاری داشت و اتفاقاً یکی از اعضای هیأت اجرایی راه کارگر است استفاده می‌کنم. امیر جواهری می‌گوید:

«موضوع بیدراگ یا (کمک مالی) از آن جنس ناچسب گردهمآیی چهارم [گفتگوهای زندان] است. بیش از هرچیزی باید بگویم؛ موضوع پول همواره در جامعه ایرانی، یک اثرش تخریب روابط و بی‌معنی ساختن جنبه ارزشی کار بجامانده از خرد و توانایی جمعی است. کافی است که کسی از موضع " انقلابی" گری، مخالف فکری‌اش را "بیدراگ" بگیر معرفی کند. باید سال‌ها دنبال چنین اتهامی دوید تا اثبات کرد یاری‌های مالی در سوئد بذل و بخشش غنایم نیست. تو، من و ما مجازیم اگر کاری برای عرضه به غیر داده‌ایم، اگر تشکلی را به سامان برده‌ایم که در این کشور به ثبت رسیده و کارکزد اجرایی داشته و داریم‌. برای واخواست فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی خود از کمک‌های دولتی بهره می‌گیریم وگرنه از این خبرها نیست ! »

چنانچه ملاحظه می‌کنید امیر جواهری از دریافت کمک‌های دولتی در صورتی که «کاری برای عرضه به غیر» داشته باشیم دفاع می‌کند. و همه‌ی ما می‌دانیم او برای اداره‌ی کانون اندیشه در طول سال‌های گذشته از کمک‌های دولتی برخوردار بوده است.
وی در ادامه از دریافت کمک‌های دولتی در برگزاری چهارمین گردهم‌آیی «گفتگوهای زندان» در گوتنبرگ دفاع کرده و می‌گوید:
«... بی مناسب نیست که کشور سوئد را کشور انجمن‌ها و کلوب‌های پرشماری می‌شناسند که با همین بیدراگ‌ها [کمک‌های مالی دولتی] روی پای خود هستند. تشکل‌هایی که دهها کار بزرگ و کوچک را به سامان برده و منشاء اثرند. صد البته سوء استفاده‌های مالی هم صورت گرفته و می‌گیرد. اما ما در برابر گردهم‌آیی چهارم تنها نهاد ( آ ب. اف)  بعنوان یگانه اسپانسور بین ما و مسئولین سالن (فولکت هوس) بعنوان واسطه مالی عمل کردند. پولی به دست ما اعضاء "کمیته اجرایی شهری" و یا " کمیته برگزارکننده چهارمین گرد هم‌آیی" داده نشد تا اعلام داریم این حد گرفتیم و این حد هزینه کردیم.  فاکتور سالن‌ها از طرف مسئولین "فولکت هوس موندال " عیناً به سازمان " آ. ب. اف" مرکزی گوتنبرگ داده شد و محاسبه گردید.»

سالن مربوطه ساختمان سه طبقه‌ای است که به مدت سه روز در اختیار این گردهم‌آیی بوده است. از نظر من آن‌چه امیر جواهری می‌گوید درست و واقعی است. یعنی زحمت حساب کردن و پرداخت صورت‌حساب‌ها را هم متحمل نشده‌اند و نهادهای دولتی خود به این امر پرداخته‌اند. تعداد دیگری از مسئولان برگزاری گرد‌هم‌آیی نیز در سال‌های گذشته از بودجه‌های دولتی استفاده کرده‌اند. اما اگر چنانچه ایران تریبونال از این منابع استفاده کرده بود «گفتگوهای زندان» و هیأت اجرایی راه کارگر همین نظر را داشتند؟

حال توجه کنید امیر جواهری در پاسخ به کسانی که نسبت به دریافت کمک‌های دولتی به او و برگزارکنندگان چهارمین گردهمایی گفتگوهای زندان انتقاد کرده‌اند چه می‌گوید:‌

«شارلاتانیزم موجود در شهر، بدلیل بی‌اعتباری و کوس رسوایی و بی عملی خود، ما را "بیدراگ بگیر" و خود را منزه معرفی می‌کنند . ... این کمک گرفتن‌ها برای آقایان، مجاز و سوسیالیستی و منشاء خیر برای "آگاهی توده ها و " انقلاب توده"‌ها است ولی آن دیگران چنانچه یاری مالی شفاف بگیرند و در عوض کار هم ارائه دهند، ناسالم و غیرمجاز تلقی می‌گردد.»

آیا «مرکز اسناد حقوق بشر» و «بنیاد برومند» در ازای کمک مالی شفافی که گرفته‌اند کار ارائه نداده‌اند؟ با توجه به آن‌چه در بالا آمد آیا فکر نمی‌کنید همایون ایوانی یک عذرخواهی به آذر ماجدی بدهکار است که واقعیت را بیان نموده است؟
ایران تریبونال از دریافت همین «بیدراگ‌ها» هم محروم بوده است. آیا هیأت اجرایی راه‌کارگر و «گفتگوهای زندان» شایسته‌ی آن‌چه امیر جواهری در مورد «شارلاتانیزم موجود در شهر» می‌گوید نیستند؟‌

به مسئولیت پیام اخوان در دادگاه جنایت علیه بشریت لاهه و شرکت در دادگاه میلوسویچ و رواندا اشاره شده و به همین دلیل وی را به همدستی با امپریالیسم متهم کرده‌اند، چرا از وی به عنوان دادستان در ایران تریبونال استفاده شده است؟‌

بله در اطلاعیه هیأت اجرایی راه‌کارگر آمده است که چرا دادگاه بین‌المللی برای رسیدگی به جنایت علیه بشریت در یوگسلاوی سابق محاکمه‌ی سران قدرت‌های جهانی مثل بوش و تونی بلر و شرکاء را به خاطر تحریم اقتصادی و حمله به عراق و ... محاکمه نکرده است.
گویا در سطح بین‌المللی پیام اخوان تصمیم‌ می‌گیرد که چه کسی را محاکمه کنند و چه کسی را محاکمه نکنند. گیرم که سران کشورهای اروپایی و آمریکایی و ... شایسته محاکمه در دادگاه جنایت علیه بشریت باشند این چه ربطی دارد به عدم رسیدگی به اتهامات جنایات‌کاران علیه بشریت در رواندا و یوگسلاوی سابق. لابد چنانچه روزی دادگاه جنایت علیه بشریت خواست به اتهامات خامنه‌ای و احمدی نژاد و جنایتکاران علیه بشریت در ایران رسیدگی کند محمدرضا شالگونی و ابواب جمعی به پشتیبانی از آن‌ها درآمده و اعلام می‌کنند مادامی که جورج بوش محاکمه نشده نبایستی به اتهامات این افراد رسیدگی کرد.

از این گذشته بیانیه‌ راه‌کارگر و مقالات هیات‌اجرایی‌شان نشانگر سطح پایین اطلاعات این افراد است.

اتفاقاً یکی از کشورهایی که «اساسنامه رم» را امضا نکرده و به دادگاه کیفری بین‌المللی نپیوسته دولت آمریکاست. ضمن آن که در چارچوب ماده 98 اساسنامه رم مبادرت به انعقاد موافقنامه‌هاي دو جانبه با تقریباً نيمي از كشورهاي دنيا كرده و براي اينكه اتباع اين كشور مشمول ديوان بين‌المللي كيفري نباشند، خود را مستثني کرده است.
نپیوستن آمریکا به اساسنامه رم مانع از آن می‌شود که علیه مقامات آمریکایی در دادگاه کیفری بین‌المللی پرونده باز شود. یعنی چنانچه شما بخواهید علیه جورج بوش اقامه دعوا کنید هم در حال حاضر امکانش نیست.
از این که بگذریم برای یک حقوق‌دان، شرکت در تیم حقوقی دادگاه لاهه و در محاکمات میلوسوویچ و رواندا افتخار و اعتبار است.

اما چنانچه در اطلاعیه هیأت اجرایی راه کارگر آمده، پیام اخوان یکی از «رهبران جوان جهانی» در کنفرانس سالانه داووس است که در آن سران «سرمایه جهانی» برای هماهنگی سیاست‌های‌شان در سطح جهان تشکیل می‌شود. آیا چنین چهره‌ای می‌تواند دادستان دادگاهی از نوع راسل باشد؟
آن‌چه راه کارگر می‌گوید کشیدن عکس مار روی تخته سیاه و فریفتن عناصر ناآگاه و کسانی است که با روابط بین‌المللی و همایش‌های بین‌المللی آشنا نیستند. داووس هر ساله در حدود ۲۰۰ جوان زیر چهل سال را تحت عنوان «رهبران جوان جهانی» از میان اقتصاددانان، سیاستمداران، فعالان جامعه مدنی، عرصه فرهنگ و هنر، آکادمیسین‌ها و فعالان رسانه‌ای از سراسر جهان برای شرکت در اجلاس‌ انتخاب می‌کند. پیام اخوان که استاد دانشگاه مک گیل است هم یکی از انتخاب شدگان بوده است. کما این که تلویزیون بی بی سی «بلندگوی استعمار پیر» و عامل کودتای ۱۲۹۹ و ۱۳۳۲ هر از چند گاهی محمدرضا شالگونی گرداننده هیأت اجرایی راه کارگر را هم به عنوان میهمان به برنامه‌هایش دعوت می‌‌کند و او فرصت حضور در رسانه‌ی «امپریالیستی» را از دست نمی‌‌دهد. آیا در آن هنگام عقل «امپریالیسم»‌ و «بوق‌های تبلیغاتی» اش کار نمی‌کند؟ همین روابط امپریالیستی اجازه می‌دهد یاسمین میظر در دانشکده فنی گلاسگو به تدریس بپردازد یا پناهندگی سیاسی و حق‌شهروندی و امکانات گوناگون در اختیار اعضای «هیأت اجرایی راه کارگر» قرار می‌دهد که تیشه به ریشه‌ی امپریالیسم در سطح جهانی زده و آن را سکه‌ی یک پول کنند.  
علاوه بر نمایندگان سیاسی دولت‌ها و شرکت‌های بزرگ چند‌ملیتی بزرگترین شخصیت‌های بین‌المللی در عرصه‌های گوناگون فرهنگی، هنری و اجتماعی در داووس شرکت می‌کنند. نلسون ماندلا در سال ۱۹۹۲ در همین کنفرانس با اف دبلیو کلرک دیدار کرد. یا عرفات در سال ۹۴ با شیمون پرز دیدار کرد. بیان این مطالب کوته نظری را می‌رساند مثل این که کسی بگوید چرا نلسون ماندلا که به لندن رفت و سوار کالسکه‌ی سلطنتی ملکه‌ی انگلیس شد که کسی تا به حال نشده و چرا بزرگترین چهره‌های هالیوود و مد و موسیقی و ... در مراسم تولد او شرکت کردند لابد که با استعمار پیر سازشی کرده و با سرمایه جهانی و ... کنار آمده است.
پیام اخوان در اجلاس داووس شرکت داشت و به خاطر مواضع درست و اصولی‌اش دیگر به آن‌جا دعوت نشد. این بزرگترین امکان برای ماست که بتوانیم از طریق افرادی مثل پیام اخوان در مجامع بین‌المللی از حقوق مردم ایران دفاع کنیم. این امکان و فرصت به سادگی به دست نمی‌آید. رژیم با تمام امکاناتش در این مجامع شرکت و تلاش می‌کند در تصمیم‌گیری‌‌های جهانی در رابطه با خودش تأثیر گذار باشد. متأسفم که این افراد از دانش‌آموختگان حوزه‌ی علمیه قم هم عقب تر هستند.
دلیل عدم دعوت از پیام اخوان برای شرکت در اجلاس داووس در سال‌های گذشته واضح است. او در سال ۲۰۰۸ در حالی که سید محمد خاتمی، در اجلاس داووس شرکت کرده و ایران را «دموکرات‌ ترین سرزمین خاورمیانه» می‌نامید و قالیباف به عنوان یکی از ۵۰ شهردار برتر جهان برای جذب ۴ میلیارد دلار سرمایه‌ی جهانی می‌کوشید و با شهرداران سانفرانسیسکو و لندن و میلان دیدار می‌کرد و به مذاکره با رئس جمهور سوئیس، قائم مقام وزیرخارجه سوئیس، وزیر خارجه سوئد و ... می‌پرداخت و از آن‌ها می‌خواست نگاه غرب به ایران را تغییر دهند و  منوچهر متکی نیز از فرصت استفاده کرده ضمن ارسال پیام برای شورای امنیت با نخست وزیر هلند و وزرای خارجه انگلستان و هلند و دیگر کشورها در جهت تأمین منافع رژیم ملاقات می‌کرد و آیت‌الله هادوی تهرانی رئيس جمهور آمریکا را اندرز می‌داد که حقوق بشر را در این کشور رعایت کند، به عنوان نماینده‌ای از طرف مردم ما ایستاد و از حق مردم‌مان دفاع کرد.
او در پانل مهمی تحت عنوان حقوق بشر و آینده خاورمیانه همراه با جواد لاریجانی شرکت کرد و هنگامی که او ایران را به عنوان الگویی در زمینه‌ی رعایت حقوق بشر معرفی کرد پبام اخوان مقابل بیش از ۲۰۰ نخبه‌ی جهانی بطور غیرمعمولی پاسخ او را داد که موجب شوکه شدن وی و حضار شد. چرا که در چنین مجامعی رعایت تعارفات دیپلماتیک را می‌کنند و حرف‌‌شان را نمی‌زنند و یا در پوشش الفاظ پیچیده بیان می‌کنند اما پیام اخوان رک و پوست کننده او را به دروغگویی متهم کرد و فجایعی را که در کشورمان به وقوع می‌پیوندند توضیح داد. با توجه به شناخت و تجربه‌ای که از سازوکار روابط بین‌‌المللی دارم مواضع و فعالیت‌های پیام اخوان به لحاظ موقعیت فردی به نفع‌اش نیست .

چه اصراری بود از پیام اخوان که به خاطر مواضع‌اش روی او حرف است استفاده شود؟
در حالی که عضویتی در کمیته‌های مربوطه و انتخاب او نداشتم اما اگر قرار بود من یک حقوقدان ایرانی را برای حضور در دادگاه انتخاب کنم حتماً پیام اخوان را انتخاب می‌کردم. مگر نام پیام اخوان امروز مطرح شده است. سه سال قبل پیام اخوان همراه با ریچارد فالک و بابک عماد به مصاحبه با رادیو زمانه پرداخت.


در فوریه ۲۰۱۱ وقتی کمیته راهبردی بین المللی حقوقدانان ایران تریبونال تشکیل شد و نام وی در میان آن‌ها بود چرا یادشان نبود چیزی بگویند؟

بعد هم از سوی چه کسی حرف است؟ عده‌ای کوته‌فکر که در بهترین حالت همچنان در توهمات خود به سر می‌برند؟ فکر می‌کنید اگر به جای پیام اخوان فرد دیگری بود، موضوع امپریالیسم و شورای امنیت و دسیسه‌ی حمله‌ به ام‌القرای اسلامی که این افراد برایش دل می‌‌سوزانند مرتفع می‌شد؟ دعوت این‌ها چشم‌بستن بر جنایات رژیم و سکوت و بی عملی است. مطالب مطرح شده از سوی آن‌ها عجیب و غریب است و گاه نشانه‌ای از عقلانیت در آن نیست. مثلاً برای بی‌اعتبار نشان دادن اعضای هیئت ژوری ایران تریبونال می‌گویند سر جفری نایس عضو حزب محافظه کار انگلیس است، مثل این که کسی بگوید دادگاه راسل فلسطین بی‌اعتبار است چرا که لرد انگلیسی آنتونی گیفورد Lord Anthony Gifford, عضو آن است؛ این دو نفر نشان‌دهنده‌ی اعتبار هر دادگاهی هستند.
فکر می‌کنید این افراد چه درصدی از جامعه‌‌ی ایران را تشکیل می‌دهند؟ آیا هیات اجرایی راه‌کارگر تاکنون توانسته است ابتکاری را حتی علیه «امپریالیسم» سازماندهی کند؟ کی و کجا؟ آیا توانسته یک تظاهرات نیم‌بند که چه عرض کنم یک اکسیون کوچک اعتراضی با نام خودش در خارج از کشور برپا کند؟ اصلاً چرا ما بایستی بر اساس خوش آمد این افراد حرکت کنیم؟ آن‌ها که محلی از اعراب ندارند.
ملاحظه کنید احمد نوین از اعضای هیئت اجرایی راه کارگر که در مورد سطح توان‌مندی‌شان توضیح دادم چه می‌گوید:
«آگاهی سلاحی قدرتمند است که به کارگران، زحمتکشان، زنان، جوانان و مبارزین آزادیخواه و برابری طلب می‌آموزد که تنها و تنها به صدای آزادیخواهانه و برابری طلبانه خودشان، به رهبران وفادار به آرمان‌های آزادیخواهانه و برابری طلبانه گوش فرا دهند و فقط و فقط به نیروی سازمان یافته خودشان اتکاء نمایند .»

برای کسی که دچار توهم و هیجانات روحی شده و خود را در نقش یکی از رهبران «کارگران، زحمتکشان، زنان، جوانان و مبارزین آزادیخواه و برابری طلب» می‌بیند و هیأت اجرایی چند نفره‌‌شان را «نیروی سازمان‌ یافته» آن‌ها معرفی می‌کند چه کاری می‌توان کرد؟

برای این که نشان دهم تبلیغاتی که راه‌کارگر و ابواب جمعی‌شان می‌کنند تا کجا تبهکارانه و توطئه‌گرانه است توضیح کوتاهی در مورد مواضع پیام اخوان می‌دهم و قضاوت را به خوانندگان فهیم واگذار می‌کنم. اما پیش از آن که توضیحاتم را ارائه دهم متذکر می‌شوم هیأت اجرایی راه کارگر و فعالان «گفتگوهای زندان» تاکنون راجع به ترتیا پارسی، رضا مرعشی، بابک طالبی، ولی نصر و ... اعضای لابی رژیم در آمریکا که با استفاده‌ از بودجه‌های داخلی و خارجی اهداف رژیم را پیش می‌برند روشنگری نکرده‌‌اند.  

توضیحاتی در مورد مواضع پیام اخوان

یکی از مواردی که بر اساس آن ناجوانمردانه به پیام اخوان حمله می‌کنند عضویت او در «آژانس کانادایی حقوق و دمکراسی» است.
آژانس کانادایی حقوق و دمکراسی در سال ۱۹۸۸ و در دولت محافظه کاران به ابتکار Broadbent  Ed  اد بردبنت، رهبر حزب چپ کارگری دمکراتیک نو  (NDP)تشکیل شد و به عنوان یک نهاد چپ‌گرا توسط یکی از رهبران مشهور کارگری کانادا به مدت یک دهه فعالیت کرد. در این دوران پیام اخوان و سیما ثمر معاون سابق رئیس جمهوری افغانستان و یکی از فعالان حقوق بشر و زنان در افغانستان و گیودو ریوروس فرانک Guido Riveros Franck یک فعال چپ‌گرای بولیویایی به عضویت هیئت مدیره‌اش در آمدند. این سازمان در این دوره از پروژه‌های کمک به قربانیان تجاوز جنسی در کنگو، حذف محدودیت‌های قانون شریعت علیه زنان افغان و کمک به بومیان کلمبیایی در دفاع از حقوق زمین‌های قبیله‌شان و ... حمایت می‌کرد. 
از آن‌جایی که این نهاد وابسته به چپ کانادا بود، دولت محافظه کار تعدادی از ایدئولوگ‌های راست را که هیچ سابقه‌ی حقوق بشری نداشتند به عضویت این نهاد درآورد تا به نابودی آن همت گمارند. آن‌ها رمی ببوریگارد  Remy Beauregard رئیس آژانس را تحت فشار شدید روانی گذاشتند تا به گروه‌های فلسطینی همچون الحق و المیزان کمک کند و سپس به دروغ او را متهم کردند که روابطی با گروه‌های تروریستی داشته است. پیام اخوان و سیما ثمر به عنوان اعتراض نسبت به برخوردی که با بیوریگارد شده بود از سمت خود استعفا دادند و رمی بعد از مدت کوتاهی در اثر حمله قلبی ناشی از فشارهای وارده فوت کرد و موضوع تبدیل به یک افتضاح ملی بزرگ شد. دولت محافظه‌کار عاقبت آژانس را تعطیل کرد تا با دستور‌العمل جدید راستگرایانه‌ای آن را راه‌اندازی کند. پیام اخوان در مقابل کمیته روابط خارجی پارلمان کانادا حضور یافت و در مورد دلایل استعفای خود و دفاع از اعتبار ببوریگارد در مقابل اتهامات غیرواقعی دفاع کرد.


پیام اخوان همچنین به دولت چپگرای هائیتی در دوران پریوال Preval  مشاوره می‌داد که چگونه می‌توان دیکتاتور فاسد و وحشی دوالیه Duvalier را که در دوران جنگ سرد مورد حمایت آمریکایی‌ها و فرانسوی‌ها‌ بود مورد تعقیب قضایی قرار دهد. دووالیه در سال ۲۰۱۱ توسط راستگرایان تحت حمایت آمریکا و فرانسه و منابع امنیتی به هائیتی برگشت. پیام اخوان تمام تلاشش را به کار برد تا وی را مورد محاکمه قرار دهد اما شکست خورد.

پیام اخوان جزو حقوقدانانی است که در دیوان عالی کشور آمریکا در کیس «گوانتانامو بی» علیه دونالد رامسفلد وزیر دفاع امریکا اعلام جرم کرده است:
مقاله‌ی پیام اخوان در مورد مسئولیت وزیر دفاع کانادا در ارتباط با شکنجه‌ی زندانیان افغانی

پیام اخوان در تهیه گزارش کمیسیون شفاف سازی تاریخی سازمان ملل متحد در مورد گواتمالا شرکت داشته است. این گزارش در ارتباط با اعدام‌های دسته‌جمعی سرخپوستان مایان در جریان کمپین ضد شورشیان رژیم نظامی تحت حمایت سازمان سیا در دهه‌ی ۸۰ انتشار یافت.  


مقاله‌ی پیام اخوان و اظهار عقیده‌ی انتقادی او در مورد حمایت امپریالیسم از دولت صدام حسین در جریان جنگ ایران و عراق
مقاله‌ی انتقادی پیام اخوان در مورد حمایت غرب از رژیم کابیلا در کنگو به خاطر منافع اقتصادی.

http://www.ctvnews.ca/canadian-jailed-in-congo-over-links-to-opposition-1.746623
اخوان همچنین فیلم مستندی در مورد قربانیان نسل کشی در کامبوج و رواندا تهیه کرد و ریاست کنفرانسی در مورد نسل کشی را به عهده داشت.

گفته می‌شود آمریکا و شورای امنیت می‌خواهند از این دادگاه بهانه‌ای برای حمله به ایران درست کنند؛ بنابر این تشکیل این دادگاه «بازی در بساط دیگران است».
قبل از این که به بحث اصلی بپردازم، توضیح در مورد ابتکاری که سال گذشته صورت گرفت را لازم می‌دانم.
«گفتگو‌های زندان» سال گذشته نامه‌ای خطاب به احمد شهید تهیه کرد و به امضای تعدادی از زندانیان سیاسی سابق و فعالان سیاسی از جمله محمدرضا شالگونی، روبن مارکاریان، ارژنگ بامشاد، یاسمین میظر، یوسف لنگرودی، امیر جواهری و ... رساند و از او خواست که موضوع سرکوب و اعدام‌های جمهوری اسلامی در دهه ۶۰ را پیگیری و در گزارش خود منعکس کند.


در این نامه آمده است:‌
«خوشحالیم از اینکه شورای حقوق بشر و مألاٌ سازمان ملل متحد با تعیین نماینده ای ویژه، تحقیق و بررسی در خصوص وضعیت حقوقی مردم ایران تحت سلطه و اداره‌ی «جمهوری اسلامی» را در دستور کار خود قرارداده است. این اقدام مایه‌ی دلگرمی مردمی است که حقوق‌اش بنحو مستمر و فزاینده‌ای نقض و هرگونه صدای اعتراضش به طرز بیرحمانه‌ای سرکوب می‌شود.»
نامه‌ای که مورد تأیید شالگونی و همراهان قرار گرفته از جمله خواستار موارد زیر است:‌ «یک – برسمیت شناختن و اعلام این جنایت هولناک [کشتار ۶۷] بعنوان «قتل عام» ؛ و دو – شناسائی و معرفی ِ مسئولین و آمرین و عاملان این کشتار بعنوان "جنایت علیه بشریت" در هر پست و مقام که بوده‌اند و هستند.»
اگر موهوماتی را که تاکنون محمدرضا شالگونی و دیگر اعضای هیأت اجرایی راه کارگر و همراهانشان به هم بافته‌اند بپذیریم، آیا به روی میز آوردن پرونده‌ی رژیم در سازمان ملل و تعیین نماینده ویژه و درخواست از سازمان ملل برای اعلام «جنایت هولناک» ۶۷ به عنوان «قتل‌عام» و شناسایی مسئولین و آمرین این کشتار به عنوان «جنایت علیه بشریت»، به معنای زمینه‌سازی برای حمله نظامی به رژیم نیست؟ آیا دعوت از دوایر سازمان ملل برای ارجاع پرونده به شورای امنیت و تشکیل دادگاه کیفری «ویژه» نیست؟
اگر آشفتگی‌های فکری، نظری و روحی شالگونی و اعضای هیأت اجرایی راه کارگر را بپذیریم آیا دعوت مستقیم از سازمان ملل و نماینده ویژه برای تحقق‌ خواسته‌هایی که در بالا مطرح شده که «مالاً» به ارجاع پرونده به شورای امنیت و تشکیل دادگاه کیفری ویژه و ... منجر می‌شود نمی‌تواند «بازی در بساط دیگران» تلقی شود؟
اگر درافشانی‌های «هیأت اجرایی» را بپذیریم آیا تحقق خواسته‌های آن‌ها مستمسک حمله نظامی قرار نمی‌گیرد؟
توجه داشته باشید ایران تریبونال یک نهاد مستقل و مردمی است، گزارشات و تصمیمات آن هم قبل از هر چیز افکار عمومی بین‌المللی و مردم را مخاطب خود قرار می‌دهد. اما احمد شهید نماینده سازمان ملل و برگزیده از سوی قدرت‌های بزرگ است و گزارش او از طریق مجمع عمومی و دبیرکل ملل متحد می‌تواند به شورای امنیت هم ارسال شود.
از نظر من هیأت اجرایی راه‌کارگر با توجه به مواضعی که اتخاذ می‌کند مدت‌هاست در «بساط رژیم» بازی می‌کند و آن را تحت لوای «ضد‌امپریالیستی» می‌پوشاند. به نشریات حزب توده و اکثریت در سال‌های ۶۰ و ۶۱ رجوع کنید نیروی سیاسی‌‌ای نیست که به مقابله با رژیم برخاسته باشد و آن‌ها وی را مزدوری امپریالیسم متهم نکرده باشند. هنوز فراموش نکرده‌ام در بهمن ۶۰ با سرود «آمریکا، آمریکا مرگ به نیرنگ تو» ما را در اوین شکنجه می‌کردند. با پای مجروح ما را مجبور می‌کردند در محوطه‌ی جلوی دادستانی اوین با ضر‌ب‌آهنگ این سرود نرمش کنیم. عزیزان ما را پس از اعدام در پرچم آمریکا می‌پیچیدند. ما را سربازان آمریکا معرفی می‌کردند. حاج داوود رحمانی رئیس زندان قزلحصار می‌گفت مادامی که مقاومت می‌کنید و در زندان هستید جزو سربازان آمریکا هستید.
یاسمین میظر همکار فعال آن‌ها در لندن همراه با حزب‌الله و مزدوران رژیم و مأموران سفارت به اجتماع در مقابل سفارت آمریکا در لندن پرداختند و به هموطنانی که پرچم ایران را که روی آن نوشته شده بود «ایران آزاد» حمل می‌کردند حمله و پرچم آن‌ها را پاره کردند. ائتلافی که وی در آن فعال است، با حزب‌الله، مزدوران بشار اسد، نماینده مقتدا صدر، نمایندگان رژیم و کارمندان رسمی «پرس تی وی» شبکه تلویزیونی رژیم همکاری دارد.  


در سال‌های گذشته وقتی که موضوع سیاست‌های خانمان‌برانداز هسته‌ای رژیم مطرح و زمزمه‌‌ی تحریم اقتصادی رژیم شروع شد راه‌کارگر در کنار رژیم ایستاد و با طرح شعارهای عوام‌فریبانه با هرگونه فشار بین‌المللی علیه رژیم مخالفت کرد. آن روز توجیه‌‌شان این بود اگر راست می‌‌گویند چرا موضوع حقوق بشر را مطرح نمی‌کنند. به محض این که نه غرب بلکه زندانیان سیاسی سابق و خانواده‌های جانباختگان دست به کار تشکیل «ایران تریبونال» شدند این بار به مخالفت با آن پرداختند و گفتند این بهانه‌‌ای خواهد شد برای حمله‌‌ی نظامی به رژیم. البته این دست از افراد خواهان توقف هر نوع فعالیت جدی و تأثیرگذار علیه رژیم هستند.
راه کارگر در بند اول اطلاعیه‌اش تأکید کرده که: «سازمان ما در گذشته همراه با بسیاری از نیروهای چپ و مترقی در ابتکاری به همین نام شرکت داشت که به دلیل فقدان بودجه علیرغم بسیج های لازم نتوانست به سرانجام برسد .»
سوال من این است اگر راه‌کارگر و «بسیاری از نیروهای چپ و مترقی» در ابتکارشان موفق می‌شدند و دادگاه مربوطه را برگزار و جنایات رژیم را محکوم می‌کردند، تکلیف بهانه‌ کردن آن و حمله به رژیم چه می‌شد؟ آیا در آن صورت «امپریالیسم» نمی‌توانست با توسل به آن «عراق» دیگری درست کند؟
مطرح کردن این که ایران تریبونال بهانه‌‌ای خواهد بود برای حمله به رژیم نشان‌دهنده‌ی بی‌اطلاعی از سازوکارهای بین‌المللی است.
رسیدگی به جنایات دهه‌ی ۶۰ در «دیوان کیفری بین‌المللی» امری است امکان‌ناپذیر. چون در ابتدا دولت مربوطه بایستی «اساسنامه رم» را پذیرفته باشد که رژیم نپذیرفته و در ثانی موضوع جنایت علیه بشریت بعد از سال ۲۰۰۲ اتفاق افتاده باشد. از این که بگذریم تنها در یک صورت شورای امنیت در مسئله‌ی ایران می‌تواند دخالت کند. بر اساس اصل هفتم منشور سازمان ملل هرگاه صلح و امنیت جهانی به خطر افتد شورای امنیت می‌‌تواند مداخله کند. آیا با توسل به موضوع رسیدگی به شکنجه و قتل‌های سیاسی در دهه‌ی ۸۰ میلادی، می‌توان مدعی شد که رژیم جمهوری اسلامی در سال ۲۰۱۲ صلح و امنیت جهانی را به خطر انداخته است؟ آیا جنایتی که ۳۰ سال پیش اتفاق افتاده صلح و امنیت امروز جهان را به خطر می‌اندازد که بشود با طرح آن دستاویزی برای حمله به «ام‌القرای» اسلامی مورد نظر آقایان یافت. آمریکا اگر می‌خواست چنین کاری کند کم بهانه داشت؟

بیش از ۵ هزار سرباز آمریکایی در عراق به قتل رسیده‌اند، دوایر اطلاعاتی و امنیتی و نظامی آمریکا می‌‌گویند ۷۰ در صد آنها توسط مین‌های کنار جاده‌ای و سلاح‌های ارسالی رژیم به قتل رسیده‌اند؛ صدها آمریکایی و فرانسوی در سال ۱۹۸۲ در بیروت به قتل رسیدند، مسئولان نظامی رژیم به صراحت در مطبوعات تحت کنترل دولتی اعلام کردند آمریکایی‌ها می‌دانند که هم ایدئولوژی و هم تی ان تی این انفجارات متعلق به رژیم بوده است؛ ده‌ها آمریکایی در انفجار ظهران که توسط رژیم سازماندهی شد به قتل رسیدند، ده‌ها  پرونده‌ی تروریسم پبن‌المللی علیه رژیم وجود دارد؛ پرونده‌ی تروریسم رژیم در دادگاه‌های متعدد آمریکایی مطرح شده و ضمن آن که رأی به مسئولیت و دخالت رژیم داده‌اند دولت جمهوری اسلامی را محکوم به پرداخت میلیاردها دلار به بازماندگان قربانیان کرده‌‌اند. دولت آمریکا بارها مخالفت خود را با تشکیل این دادگاه‌ها و رجوع خانواده‌ی قربانیان به دادگاه لاهه برای برداشت پول از حساب ایران اعلام کرده است. آیا امپریالیسم آمریکا با داشتن بهانه‌‌هایی از این دست برای حمله‌ به رژیم نیاز به تشکیل ایران تریبونال دارد؟ آیا طرح چنین اتهاماتی بی‌اطلاعی گویندگان را نمی‌رساند؟

در ارتباط با هیچ یک از مسائل حاد جنبش و یا حتی جنایات رژیم راه کارگر این همه انرژی نگذاشته، کادرهایش را وادار به مقاله نویسی نکرده و گفتگوی رادیویی نکرده است. آیا این برای هر ناظر بی‌طرفی سؤال برانگیز نیست؟
فرخنده آشنا دلسوزی برای اشک‌های مادران و رنج دوباره‌ی افرادی که از شکنجه‌ صحبت می‌کنند را وسیله‌ای می‌کند برای طرح زشت ترین اتهامات به آن‌ها.  
«من بسيار نگرانم كه مبادا اين اشك‌هاي مادران ما، اين رنج دوباره‌ي كساني كه از شكنجه صحبت مي‌كنند، اينها سندي بشه براي امپرياليست‌ها براي [رقم زدن] فرداي ايران ؛ فردائي مثل ليبي ، فردائي مثل عراق. تقاضايم اينه كه بايد هشيار بود! ››

احمد نوین یکی از اعضای هیأت اجرایی راه کارگر می‌گوید:

«بنا بر شواهد، قرائن و اسناد موجود، محاکمه رژیم بنیادگرا و ضد بشری حکومت اسلامی ایران با حمایت و همکاری دست های آشکار و نهان قدرت های امپریالیستی، بکارگردانی مرکز اسناد حقوق بشر ایران میتواند در بهترین حالات مَحملی جهت کشانیدن حکومت اسلامی ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحد به نام نقض حقوق بشر و جنایت علیه بشریت مورد استفاده قرار بگیرد . تجربه نشان داده است که شورای امنیت سازمان ملل متحد متاسفانه عملاً ملعبه دست 5 عضو دائمی آن است و عمدتا در جهت تامین منافع آنها حرکت میکند و راًی میدهد. باید به این مهم اندیشید که با توجه به موضوعاتی تا اینجا مورد اشاره قرار گرفت، آیا شرکت فعال برخی از عناصر چپ و مبارز در کارزار دادگاه ایران تریبونال بازی در بساط دیگران نیست.؟ »

آیا این «تحلیل گر سیاسی» نمی‌داند پرونده‌ی اتمی رژیم با چند قطعنامه اجماع شورای امنیت روی میز است و همچنان به چانه‌زنی با رژیم مشغولند و از پایتختی به پایتختی می‌روند تا روند کنار آمدن با رژیم را طی کنند؟ و حواس‌شان به حجاب خانم اشتون هم هست. اگر قرار بر حمله‌‌ی نظامی به رژیم باشد، آیا قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ و موج دستگیری‌های گسترده در سال ۶۰ را بهانه‌ می‌کنند یا به خطر انداختن صلح و امنیت جهانی‌ را؟

اگر بخواهید در برخوردهای صورت گرفته با ایران تریبونال یک موضع‌گیری را بیش از همه ناپسند  معرفی کنید کدام یک است؟
بدون شک متهم کردن گردانندگان ایران تریبونال، زندانیان سیاسی سابق، خانواده‌های قتل‌عام‌شدگان به تشکیل دهندگان «یک ارتش ارتجاعی» و «عاملان سیاست‌های آمریکا» و «خیانت به آرمان‌ها» کاری شرافتمندانه نیست که از سوی هیأت اجرایی راه کارگر صورت گرفته است.

احمد نوین مدعی شده است:‌
«همه کسانی که با این تریبونال همکاری می‌کنند الزاماً از عاملان سیاست‌های آمریکا نیستند. همانطور که همه سربازان یک ارتش ارتجاعی هم الزاماً قصدشان خدمتگزاری به دولت و یا رهبری و یا سران مرتجع آن ارتش نیست. اما در چنین ارتشی تصمیمات تعیین کننده و باصطلاح سرنوشت‌ساز که در خدمت پیشبرد اهداف ارتجاعی باشد را سران و رهبران همین ارتش اتخاذ می‌نمایند .


در پاسخ به این افراد و شیوه‌هایی که به کار می‌گیرند جز اظهار تأسف چه می‌‌شود گفت؟ چه بنامیم‌شان که شایسته‌شان باشد؟ در برابر سقوط اخلاقی‌شان چه می‌شود کرد؟

مهم‌ترین موفقیت‌ ایران تریبونال تاکنون چیست؟
یکی از اهداف ما مبارزه با فراموشی و یادآوری جنایات رژیم در گذشته است. انعکاس بیرونی دادگاه و پوشش گسترده‌ی خبری در سطح داخلی و بین‌المللی بزرگترین دستاورد و موفقیت ایران تریبونال تا کنون بوده است. جلسات دادگاه روزانه به طور زنده از محل دادگاه در لندن پخش شد. دویست و پنچاه و یک هزار و دویست و سی نفر در سراسر دنیا، به ویژه در ایران، دادگاه را به صورت زنده دنبال کردند. این در حالی بود که رژیم با حملات گسترده‌ی سایبری قصد داشت پخش مستقیم آن را مختل کند که با تلاش‌های برگزارکنندگان در این جبهه‌ هم پیروزی از آن ما بود و بر مشکلات فائق آمدیم. بسیاری از هموطنان در اقصی نقاط کشور قادر به دیدن صحنه‌های دادگاه شده بودند و از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجیدند.
پوشش خبری جهانی این دادگاه، علی رغم بی‌تفاوتی و بی‌میلی بسیاری از رسانه‌های کوچک و بزرگ در ابتدای این پروژه‌‌ی تاریخی، کم‌نظیر بود. بیش از میلیون‌ها نفر در سراسر دنیا از طریق بی بی سی ورد سرویس، الجزیره، العربیه، تلویزیون کانال دو سوئد، خبرگزاری سوئد و ده‌ها روزنامه سوئدی و بریتانیائی، چندین رادیو و سایت فعالان اجتماعی در آمریکا و شبکه‌های مختلف اطلاع رسانی در جریان دادگاه قرار گرفتند. میلیون‌ها نفر از هموطنان‌مان در داخل و خارج از ایران از طریق شبکه‌های تلویزیونی «من و تو»، بی بی سی فارسی، صدای آمریکا، و رادیو فرانسه، رادیو دویچه وله و ... در جریان این رویداد بزرگ قرار گرفتند و بسیاری از رادیو و تلویزیون‌های متعلق به سازمان‌ها و احزاب سیاسی ایرانی و چند روزنامه فارسی زبان، روند دادگاه را پوشش دادند.
اهمیت پوشش خبری «ایران تریبونال» زمانی مشخص می‌شود که بدانیم دادگاه راسل فلسطین در زمینه‌ی پوشش خبری با شکست مواجه شد و تنها از طریق شبکه‌ی الجزیره و «پرس تی وی» صورت گرفت و مطلب کوتاهی در روزنامه گاردین راجع به آن چاپ شد.

http://www.ngo-monitor.org/article/the_russell_tribunal_on_palestine_a_legal_farce_and_total_failure

ملاحظه کنید دستاورد بزرگ ایران تریبونال یا بهتر است بگویم مردم ایران را چگونه با دروغ‌های تولید شده در تاریک‌خانه‌های هیأت اجرایی راه کارگر لوث می‌کنند. بامشاد ارژنگ عضو هیأت اجرایی راه‌کارگر در این زمینه می‌گوید:‌
«‌پخش رنج‌های خانواده‌ها و زندانیان سیاسی از شبکه‌های جهانی هم چون «صدای آمریکا»، «بی بی سی»، «من و تو»، «تلویزیون اندیشه» و «رادیو فردا»، رادیو زمانه، توانسته ابعاد جنایات جمهوری اسلامی در دهه ی شصت را بیش از پیش روشن سازد. اما اگر این افشاگری‌ها تنها گام نخست یک سناریوی از پیش طراحی شده باشد، آنطور که پیام اخوان در مصاحبه با بی بی سی آن را «مرحله اول : افشاگری» نامیده است، و با طرح حقوقی آن در دادگاه لاهه و تنظیم یک متن حقوقی برای جور کردن اسناد، برای طراحی حمله به ایران مورد سوء استفاده قرار گیرد، آیا گردانندگان غیروابسته تریبونال و خانواده‌های عزیز از دست داده از هدف‌های خود دور نشده‌اند؟ درد و رنج خانواده ها و زندانیان سیاسی جان بدر برده اگر برای ایجاد فضای ذهنی نابودی این کشور مورد سوءاستفاده قرار گیرد آیا به آرمان هایشان خیانت نشده است؟


ارژنگ بامشاد « گردانندگان غیروابسته» ایران تریبونال را مخاطب قرار می‌دهد درخواست من این است که نام «وابسته‌ها» را انتشار دهد. او حتی زحمت تحقیق در مورد گفته‌های پیام اخوان را هم به خود نمی‌دهد. او نمی‌داند یا نمی‌خواهد بداند ایران تریبونال دادگاهی دو مرحله‌ای است. در مرحله اول در نشست لندن، جنبه کمیسیون حقیقت یا «افشاگری» داشت و در مرحله دوم در لاهه هلند دادگاه مردمی ایران تریبونال و نه دادگاه کیفری بین‌المللی در مورد نتیجه‌ی تحقیقاتش تصمیم‌گیری می‌کند و به اطلاع عموم می‌رساند. البته ای‌کاش می‌شد در دادگاه کیفری بین‌المللی نقض حقوق بشر در ایران را پی‌گیری می‌کردیم.


در خاتمه از همه‌ی خانواده‌های جان‌باختگان، زندانیان سیاسی، رنج‌دیدگان و قربانیان نقض حقوق بشر می‌خواهم که به همکاری با ایران تریبونال بپردازند و ضمن ‌آن که بغض فروخورده خود را فریاد می‌کنند، در افتخار ثبت تاریخی ایران تریبونال به عنوان الگویی برای تشکیل دادگاه‌های مردمی سهیم شوند.
 
۱ مرداد ۱۳۹۱
 
 

تصحیح پس از  انتشار:
 
شادی صدر یکی از مسئولان انجمن عدالت برای ایران به من توضیح داد که بودجه‌ی مورد استفاده‌ی آن‌ها دولتی نیست و از  منابع مالی غیردولتی هلند استفاده می‌کند که به صورت شفاف ارائه می شود. به این وسیله  ضمن پوزش عبارت دریافت کمک‌های دولتی را تصحیح می‌کنم.  
منبع: پژواک ایران