۱۳۸۷ آذر ۲۸, پنجشنبه

- به بهانه فيلم فحشا در پشت حجاب از ناهيد پرشون

چه مایه از شناخت عناصر نقد لازم است تا اثری را به انتقاد نشست؟ نمی دانم. تنها بیان نظری است. موضوع فیلم گزارشی از زندگی دو زن است که در عین شکست در زندگی زناشوئی، دارای فرزند بوده و مبتلا به اعتیاد و ناگزیر از خودفروشی شده اند. آیا پدیده خودفروشی مختص جامعه ایران است؟ آیا این فیلم نمایشگر یک بعد بسیار ناقص و نارسا از زندگی اجتماعی زنان ایران نیست؟ داستان زنانی که در زندگانی شکست خورده اند و در نیش گاه بیرحم زندگی به تن فروشی ناگزیر می شوند تا صرفا پول گذران زندگانی را دربیاورند و نه هیچ حتی بیشتر! تا از وحشت "... یک قرون هم ندارم ..." به سرگیجه نیفتند. به ویژه که کودکی در جلوگاه پنجره شکسته رو به حیاط هشتی شاهد نکبت آن لحظه های سقوط و بیزاری است و با عربده پلشت مردانی که آنان را وادار به نرخ گذاری مادرانشان می سازند که البته پر واضح است که خود به نوعی قربانی سیستم نظام تحمیق دیکتاتوری – آخوندی هستند. آیا صرف خودفروشی آن دو زن عامل پیش برنده طرح داستان بوده است؟ یا که بهتر می بود عوامل این ابتلا به طور همه جانبه به مثابه ی ریشه یابی معلول بررسی و یا حداقل بدان اشاره می شد؟ گله مند درخاموشی بدان می اندیشم که حتی فیلمساز رعایت انسان را نمی کند. عصر بیرحمی است! چه عوامل و عللی آنها را به این روز انداخته است؟ کدام دیو منحوس؟ کدام رنج مهیب؟ این لاابالیگری های اجتماعی از چه روست؟ این دل های مجروح و خاطره های چرکین جگونه شفا خواهند یافت؟ جوهره داستان چیست؟ چه می خواهد بگوید؟ بدنبال کنکاش کدام حقیقت است؟ آیا اساسا به حقیقت هیچ اشاره ای رفته است؟ علت وسعت روزافزون این رویدادهای تلخ در جامعه ایران از چه روست؟ درونمایه ی این مستند سخت تحت تاثیر رفت و آمدهای سازنده فیلم به ایران می باشد که کماکان مصالحی را باید مدنظر داشته باشد. در حالیکه اگر از نفوذ این عامل رها می شد چه بسا همه چیزاز حد معمول حساس تر و برجسته تر می بود و زوایایی که پنهان و مسکوت مانده به منصه نمایش و ظهور در می آمد. آیا کشور ایران سرزمینی فقیر است که زنانش برای گذران زندگی دست به دامان تن فروشی شده اند؟ چرا به جنبه های سیاسی و عواقب عملکرد رژیم آخوندی پرداخته نشده است؟ آیا نشان دادن یک آخوند کفایت می کند؟ هر چند نماینده حقیر و کرم گونه ایست که روی این همه چرک و کثافات برآمده؛ بواقع محصولی از وجود خود نشسته اند و اینگونه به حیات زالومانندشان ادامه می دهند. اما... فاجعه سهمگین تر از این است. طرح پدیده خودفروشی باید در روند چگونگی اوضاع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی باشد نه بصورت تجریدی و بدون وابستگی با دیگر پدیده ها. یک اثر هنری نباید صرفا تصویری از واقعیت به ما ارائه دهد. بلکه هنرمند باید ارائه دهنده نکته های بنیادی و ویژگی های واقعی حقیقتی باشد که در کار تصویر آن است. فیلمساز در این مستند راوی هرزگی و اعتیاد است بعنوان یک مسئله شخصی. جدالهای اجتماعی و رابطه انسان با جامعه و چالش های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی از این روند کنار رفته است. خودکامگی و فساد حکومت و به تنگ آمدن این جامعه از آن حصار تنگ را در کجای این مستند می شود یافت؟ چه عواملی جامعه را به پذیرش این سطح از سقوط واداشته است؟ به همان اندازه که این نظام خودکامه در فساد بیشتری غوطه می خورد، به طرزی وحشتناک تر، تبعات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را با خود به همراه داشته است. در حالیکه در راستای پروژه های ضدانسانی به غارت ثروت کشور مشغول بوده، در عرصه سیاست جهانی نیز به عنوان نماد بارز تروریسم و بنیادگرایی سرمایه گذاری می نماید. و از سویی دیگر پیامد برنامه ریزی سیستماتیکش در گسترش اعتیاد و ناهنجاریهای گونه گون، اجتماع را به خمودی و خموشی هر چه بیشتر فرو می برد. هر لحظه از مردم دورتر شده و آزادی را محدودتر کرده است. در این دوره که فشار، شکنجه، زندان و منع اندیشه آزاد و والاست، هنر و فرهنگ به ویژه دچار رکود می شود. روشنفکران یا اعدام می شوند یا سرکوب یا به زندانند یا به تبعیدی ناخواسته و خودخواسته به کشورهای دیگر پناه برده اند. کتاب ها و نشریات توقیف شده اند. نویسندگان و آزادیخواهان محاکمه، زندانی یا بدار آویخته می شوند. قلم ها شکسته و زبانها بسته می ماند. این نقش اصلی، عظیم و مخرب در تمامی ناهنجاریهای جامعه ایران نباید پنهان بماند. آیا باید با در خودفرورفتگی صرفا تماشاچی باشیم و از کنار این صحنه های گزارش گونه بگذریم؟ شرح بیشرمانه آن دو از آنچه که بعنوان ماوقع روابط جنسی به تماشا نشسته اند، آیا خمیرمایه داستان می باشد؟ شاید قصد این باشد که علت پدیده خودفروشی را ناشی و متاثر از هرزگی درونی افراد معرفی نماید. در حالیکه همچنان وجود خطوط مبهم معصومیت بر چهره هاشان خبر از واقعیت هول انگیز و غمناک فقر و تحقیر و درماندگی می دهد. به واقع علل تن دادن به خودفروشی آنان چه بوده است؟ این سخن زنی که به صیغه شاید دائم مردی که زن و بچه دارد، درآمده و در حصار یک فرد به نوعی تن فروشی می کند، چرا که در جایی دردمندانه می نالد: "...او فقط مرا برای همبستری می خواهد....." آیا نشاندهنده ی این جنبه ی قوی در روح انسانی نیست که در روابط جنسی خود حتی با همسر! بدنبال عشق است. هنوز رگه های دربدری در تلولو آن دو چشم هراسان در آن چهره تکیده هیاهو می کرد. نیاز شورانگیز انسان به عشق و لذت و آزادی و نه تن سپردگی و ذلت و اسارت به هر شکلش. اساسا علت شکست در زندگی زناشویی آن دو چه بوده؟ دلیل اعتیاد آنها چیست؟ چرا بچه ها نزد آنان رها شده اند؟ قانون جه نقشی در این ماجرا دارد؟ حقوق زن در آن جامعه چه جایگاهی از تعریف دارد؟ اینان تا جه حد به حقوق خود آشنا هستند؟ چرا ارتباط بین آنها و خانواده همسرشان بررسی نشده؟ وضعیت فرهنگی آنان در جامعه چگونه است؟ بستر فرهنگی و نگاه آن به این معضل چیست و یا به عبارتی دیگر چه عواملی موجب معضلات فرهنگی، اخلاقی و اجتماعی و .... می شود؟ برتر از همه رویدادها، ناتوانیها و مقاومتها، امیدها و نومیدیها، چهره انسانها، زنان و مردانی است که همچنان ایستادگی کرده اند بر پاکدامنی و مبارزه. به طور عام مبارزه با زندگی روزمره و حفظ شئون اجتماعی با تمامی ناملایمات و تنگناهای اقتصادی و به طور خاص مبارزین و آزادیخواهانی که با صمیمیت و فداکاری جان در راه آزادی و شرافت انسانی گذاشته اند. با نگاهی حتی گذرا می توان دریافت که این حکومت در تمامی ابعادش در فساد غوطه ور است. جاپای آن را می توان در صدور دختران به شیخ نشین های خلیج، تجاوز به کودکان به عنوان نمونه در منطقه پاکدشت، یا فروش اعضا و اندام کودکان و تجارت انسانی در دیگر ابعاد جنایتکارانه (که حتی اشاره ای اندک در حوصله ی این نوشتار نیست) یافت.

هیچ نظری موجود نیست: