مهدی اصلانی
پردهی اول:
"من بايد عرض كنم كه محمدرضای پهلوی، اين خائنِ خبيث برای ما رفت، فرار كرد و همهچيز ما را به باد داد. مملكت ما را خراب كرد، قبرستانهای ما را آباد کرد" خمینی 12 بهمن 57 بهشتزهرا.
شامگاه 31 خرداد سال 60 سیمای اسلامی خبر "معدوم شدن تنیچند از ضدانقلاب" را در فردای حوادث خیابانی به اطلاع میرساند. روزنامه کیهان به تاریخ دوشنبه اول تیرماه 60 خبرِ از "اعدام انقلابی 23 مهاجم مسلح و عامل کشتار مردم در حوادث اخیر" میدهد. در میان اعدامیان کسانی وجود داشتند که مدتها پیش از 30 خرداد و "حوادث اخیر" ادعایی دادستانی انقلاب مرکز دستگیر شده بودند. از جمله پیکارگر 31 ساله محسن فاضل، از مبارزین قدیمی که تاریخ دستگیریاش 14 بهمن 59 بود. نیز اصغر زهتابچی، 35 ساله و پدر سه فرزند از زندانیان منتسب به مجاهدین که در تاریخ 19 خرداد سال 60 دستگیر شده بود. آنچنان که سرنوشت دو عضو "چریکهای فدایی خلق" منوچهر اویسی و بهنوش آذریان، همینگونه رقم خورد. در میان اعدامیان یک نام بیش از دیگران چشمنواز بود و از اشتهاری بیشتر برخوردار. شاعر، نویسنده، مبارز و زندانی سابق، سعید سلطانپور. مرگفروشان اسلامی سعید را در شب دامادیاش و در مقابل دیدهگان مهمانان و نوعروسش به تاریخ 27 فروردین 60 ربوده و در شب 31 خرداد سال 60 تمام 41 سالهگی و حجلهی دامادیاش را به خون آذین میبندند. (1) دادستانی انقلاب مرکز به هنگام فرمانروایی اسدالله لاجوردی، به صراحت اتهامِ برخی اعدمشدهگان را حمل فلفل و نمک خوانده و این که شماری اعدامیان حتا از اعلام مشخصاتشان خودداری کردند. پیشتر اسدالله لاجوردی، معروف به آیشمن اوین به تاریخ سوم خرداد ماه 60 در سیمای اسلامی گفت: دستگاه قضایی جمهوری اسلامی حتا نسبت به یک دختربچه که صدای اعتراض بلند کرده نمیتواند اغماض کند. شمار اعدامهای دستهجمعی پس از حادثه 30 خرداد 60 و تکتیرهای شمارش شده در سحرگاهان اوین بر هیچکس دانسته نیست. اما از همان اوان و کمی پیشتر یکی از معضلات اساسی کارورزان نظام اسلامی دفن گاه اعدامیان بود. بر مبنای قوانین فقهی و نیز فتوی روحالله خمینی: دفنِ مسلمان در قبرستانِ کُفار و دفنِ کافر در قبرستانِ مسلمانان جایز نیست. این فتوا بهانهای شد برای آنکه شماری از اعدامشدهگانِ چپ در سال 60 را نبش قبر کرده و به مکانی دیگر منتقل کنند. (2)
صادق خلخالی، "انتخاب اصلح" و اول خمینی، که نامش در تاریخ ایران به جنایت بیشمار سکه خورده، سابقهی این معضل را تا روزهای تیرباران سران رژیمِ گذشته عقب میبرد. قاضیالقضات اسلامی در ارتباط با دفن برخی کارگزاران نظام پیشین از جمله تیمسار رحیمی مینویسد: جنازههای اعدامیها را به بهشتزهرا راه نمیدادند و مردم مانع میشدند و میگفتند که ارواحِ شهدای ما ناراحت میشوند، لذا جنازهها را به پُشتِ کهریزک بردند و در آنجا دفن کردند. بعد از مدتی خبر آوردند که جنازهها را از آنجا نیز خارج (نبش قبر) کردهاند. مردمِ عصبانی و شهید داده میگفتند: اینها کافرند و نباید در اینجا و در اراضی مسلمانها دفن شوند. سرانجام تصمیم گرفته شد که آنها را در درههای اطراف دفن کنند (پنهان کنند) و به همین ترتیب عمل شد. (3)
پیش از اعدامهای جمعی پس از 30 خرداد 60: "در جلسهای که چهارشنبه 13 خرداد با شرکت رجایی و تعدادی از وزیران، شهردار و نیز عدهای از کارشناسان شهرسازی تشکیل شد، یکی از دستور جلسات احداث گورستان ملحدین و کفار بوده است [...] یکی از محلهایی که پیشنهاد میشود
جنوب پادگان فرحآباد-که گورستان ارامنه و یهودیان در آنجا قرار دارد- بود" (4)
آنچنان که میدانیم جرم اکثرِ اعضا و هواداران جریاناتِ چپ برانداز در سالِ سیاه 1360 به ویژه شماری که بعد از 30 خرداد، اعدام شدند، محاربه با نظام اسلامی بود و نه ارتداد. لیک با استخوان کسانی که جدا از اتهام محاربه، ارتدادشان نیز از روز روشنتر، معاملهای دیگر انجام دادند. آنگونه که به فرموده و حکم از بالا تقریر شد: دادستانی محترم تهران. چون برابر نامهی شماره [...] مقرر شده که افراد زیر منوچهر اویسی، علیرضا رحمانی، قاسم گلشن، محسن فاضل، سعید سلطانپور، طلعت رهنما، معدومین اخیر و تقی شهرام که در تاریخ سوم مرداد 59 به خاک سپرده شدهاند باید نبشقبر و به گورستان لامذهبان که باید به دستور جناب شهردار جدیدا تاًسیس گردد دفن شوند. لذا مراتب جهت اطلاع ابلاغ خواهد شد [...] امضاء مدیرعامل بهشتزهرا. (5)
پردهی دوم:
23 سال پيش وقتی از شكاف كركرههای فلزی آخرين سلول بند ۸ زندان گوهركُش (گوهر دشت) به تماشای مرگ ايستاده و با نگاهی ناباور فاجعه را تاب ميآورديم، کامیونهای يخچالدار حمل گوشت بود و چكمهپوشانی ماسكزده که با وقاحتی كمياب در شبهايی كه از آسمانِ گوهرِ كُفر ميباريد، مردهگان را عقوبت ميكردند. شبانه بارمان زدند و در كفرآبادی اسلامی پنهانمان كردند. يك ماه مرگ فروختند و پر رونقترين حرفهها از آنِ گوركنان وطن شد. و اين همه تنها سهم كفار و نجسها بود، كه بي غسل و كفن (كه بینیاز از آن بودند) در خاوران پنهان كردند. همچنان از سرنوشت هزاران مجاهدِ اعدام شده در مردادماه، بياطلاع هستيم و نميدانيم تمامیشان در كدامين گوشه و مكانِ جمعي، پنهان كردهاند. خاوران تنها گورستانِ مرگفروشان نمیباشد. از روز روشنتر است که پس از سقوطِ حکومتِ اسلامی دهها گورِ جمعی، در کنارِ دیگر جنایتِ بیشمارِ حکومتِ آدمخوران کشف خواهد شد، خاوران امروز اما به مهمترین محلِ اعتراض به کشتارِ تابستانِ 67 بدل شده است خاوران ياد و حافظه است به جای فراموشی. خاوران تفاهمِ وجدانهای زخم خورده است. در فردای زمینگیر شدنِ همهی حکومتهای خونریز، از جمله مکانهایی که به عنوانِ نمادِ نقضِ آشکارِ حقوق انسانی موردِ توجه جامعهی جهانی قرار میگیرد، گورهای جمعی است. گور جمعی در همهی آیینها نشانِ زیرگرفتنِ کرامت انسانی است. پس از سقوطِ حکومتهای دیکتاتور، از جمله در یوگسلاوی، عراق، افغانستان، گورهای جمعیی بسیاری کشف شد. کشتارِ جمعی نشانِ جنایتی ویژه است. مُراد از تأکید بر جنایتِ تابستان سال 1367 ویژهگیی این جنایت است. وگرنه کیست که نداند حکومت اسلامی در عمرِ پُربرکتِ!! خود دهها جنایت مخوف کرده است. اغلب گورهای جمعی پس از سرنگونی حکومتها کشف میشوند و محافل حقوق انسانی از آنها به عنوانِ یکی از اسنادِ آشکارِ جنایت علیه بشریت سخن به میان میآورند. خاوران را اما مادران داغ و درفش در بودِ نامبارک این نظام جهنمی کشف و با ناخن شخم زدند.
حفاری خاوران يعني كشفِ استخوان، و هر استخوان يعنی حضورِ غايبِ يك انسان. از سرنوشتِ صدها چشمبندِ بيصاحب، عينكها و دمپاييهاي پلاستيكی تلنبار شده در كريدورهای مرگ منتهی به حسينيهی گوهردشت بيخبريم. (6) خاوران سند جنایت است و مسلخِ هزاران هزار جانِ جوان. اين سند پُربها را همانگونه كه هست بايد پاسداری كرد و اين مهم نه تنها متوجه خانوادهی مرگآگاهان، كه متوجه همهي وجدانهاي زخم خورده است. آخر آن، هزاران جانِ روشنِ خفته، عطر صد باغ و خاطره را دارند. خاوران مُهری است بر درستی این حُکم و اصلِ بارها به اثبات رسیدهی تاریخ: سیستم جنایت را نمیتوان تا مدتهای طولانی در اسارتِ خطا نگاه داشت و پنهان کرد. جنایت و بررسی آن شاید تنها مورد تاریخی است که مشمول معافیت و مرورِزمان نمیشود. اگر بپذیریم سریت و پنهان کاری حرف اول کشتار 67 بوده است، آن وقت فاشگویی، بلندگویی و همهگویی این جنایت تنها متوجه شاهدان و خانوادههای قربانیان نبوده که متوجه خانوادهی بزرگ بشری میباشد. خاوران گورستانی عادی نیست. نمادِ قتلعامِ تابستانِ مرگ، فارغ از هر اندیشه و مرام است. این مکان که امروز به مکانِ تفاهمِ وجدانهای زخم خورده بدل شده، یگانه گورستانِ قربانیانِ نیست، اما مهمترین آن است. اهمیتِ خاوران نه از آنرو که عمدتا (تنها؟) مارکسیستها در آن دفن کردهاند. خاوران افزون بر هویتی مستقل از گورستانهای عمومی، به نمادِ جنایت بدل شده است. خاوران شناسنامهی جنایت نظام اسلامی است. حرف آخر آنکه تابستان شصت و هفت هنوز پروندهای است ناگشوده.(7)
1- نگاه کنید به روزنامه کیهان تاریخ دوشنبه اول تیرماه 60 و نیز روزنامههای عصر تهران به تاریخ یکشنبه 31 خرداد 60
2- نگاه کنید به کلاغ و گلسرخ
3- نگاه کنید به متنِ کاملِ خاطرات صادق خلخالی. نشر سایه چاپ نهم 1384 ص 369
4- نگاه کنید به "و گورستانی چندان پرمرز شیار کردند." ناصر مهاجر، مهناز متین. آرش شماره 78-77
5- پیشگفته
6- نگاه کنید به کلاغ و گلسرخ
7- در روزهای قطع ملاقات نگهبانهای عادی زندان در پاسخ به مادران و خانوادهها به دروغ گفتند سالن ملاقات تعمیر میکنیم. آنها باخبر بودند. در روزهای قطع کانالهای ارتباطیمان از هفتم مرداد 67 آشپز زندان و نگهبان عادی که چرخ غذا حمل میکرد در مقابل پرسش ما که چه خبر است؟ به دروغ گفتند سالن ملاقات تعمیر میکنیم. آنها باخبر بودند. اینهمه را به عنوان یک شاهد و بر مبنای مشاهداتم میگویم: از نگهبان عادی زندان تا بالای حکومت همه باخبر بودند.
منبع: پژواک ایران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر