۱۳۹۱ دی ۱۱, دوشنبه

روحانیت شیعه ؛ معضل اصلی آزادی و آزادیخواهی ( بخش ششم )


محمود خادمی 

 
امّ الفساد ؛ ضدیّت با زنان
مقدمه : در بخش قبلی مقاله در باره " امامت قدسی " نوشته و توضیح دادم که چگونه روحانیون و علمای شیعه در طول تاریخ نظریه مترقی " خاتمیت " در قران را خرج تقدس بخشی به امامان شیعه کرده و چگونه و چرا ؛ این نظریه مترقی را که در واقع به معنای پایان عصر معجزه و ارتباطات غیبی بود را به محاق کشاندند . همچنین در باره " تقیه " در فقه شیعه و کاربرد آن نوشته و توضیح دادم که چگونه روحانیون شیعه از این حربه برای تثبیت موقعیت خود و مصونیت در مقابل افکار عمومی و توجیه بریدگی از مبارزات اجتماعی و سازش با حکام ستمگر استفاده می کرده اند و در آخر به " حکم حکومتی " در فقه شیعه اشاره کردم و نوشتم که حکم حکومتی از تِرم های دیگر خانواده تقیه است و از نشانه های استفاده بی حد و مرز روحانیون از تقیه می باشد و ... ادامه مقاله
 
چهارم   ــ روحانیت امّ الفساد است :
شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی
هر لحظه به دام دگری پابستی
گفت شیخا ؛ هر آنچه گویی هستم
آیا تو چنان که می نمائی هستی ؟!
روحانیون و بخصوص روحانیت حاکم ؛ بعد از تجربه حکومت اسلامی که کوس رسوائی ؛ فساد و هرزگی شان بر ملا شده بهتر است بجای نصیحت زنان فاحشه و استفاده و وراجی در مورد صفات و فضیلت های اخلاقی ؛ نگاهی به رفتار و کردار خود در این سی و چند سال بیاندازند و از نهی از منکر و امر به معروف برای اجتماع و موعظه های اخلاقی در حوزه ها و اماکن مذهبی برای مردم ؛ دست بر دارند که منکران اصلی جامعه ایران ؛ ولی فقیه و دستگاه آخوندی میباشد .
 آیت الله ها و حجت السلام های ریائی و در رأس آنان خامنه ای ــ ولی فقیه ــ از اسباب و علل اصلی ترویج و افزایش فساد و تباهی در جامعه در این سی و چند ساله هستند . چرا که ولی فقیه و آخوندها با ترویج ارزش های من در آوردی اخلاقی ــ مبتنی بر فقه شیعه ــ ؛ دستگاه ارزشی گذشته جامعه را دگرگون و آسیب پذیر کرده اند و اخلاق جامعه را به سطح نازلِ دستگاه ارزشی مورد قبول خود ؛ تقلیل داده اند .
توضیح اینکه : در چهارچوب نظریه قرون وسطائی " ولایت فقیه " ؛ خوب و بد بودن امور و اعمال انسانها نه ارزش هائی مستقل از ذهن بیمار ولی فقیه بلکه تابع مستقیم تشخیص های وی میباشد ؛ بعبارتی خوب و بد بودن هر کار و عملی تابع تشخیص مصلحت نظام دینی حاکم است و مصلحت نظام دینی حاکم هم تابع تشخیص ولی فقیه میباشد . یعنی در ایرانِ اسلامی این حکم ولی فقیه است که بعنوان مبنای تشخیص احکام اخلاقی و تشخیص خیر و شر بودن اعمال آدمی مورد استفاده قرار میگیرد . یعنی هیچ عملی در ذات خود ؛ خوب و یا بد نمی باشد بلکه این تشخیص ولی فقیه است که به خوب و یا بد بودن اعمال معنی و اصالت می بخشد .
بر این اساس ممکن است دروغ ؛ ریا ؛ فحشا ؛ کلاه برداری ؛ اختلاس و هر نوع فساد دیگر زمانی و یا در جائی خوب باشد و در زمان و جای دیگر بد . تشخیص خوب و بد بودن آنها بستگی به نگاه و تشخیص ولی فقیه و مصالح نظام دینی حاکم دارد . مثلا" زندان ؛ شکنجه و تجاوز به زندانیان در زندانهای جمهوری اسلامی کاری خیر و خدا پسندانه است و در جای دیگر مثلا" زندان ابوغریب و زندانهای اسرائیل و اروپا و امریکا کاری شیطانی و جنایتکارانه است .
در چنین نگاهی به ارزش ها و با بی اعتبار شدن ارزشِ ذاتی اعمال و کردارها در جامعه ؛ می توان با یقین اعلام کرد که مسبب اصلی بحران و هرج و مرج اخلاقیِ گریبانگیرِ جامعه در درجه اول و قبل از هر چیز ولی فقیه و مصلحت سنجی های او میباشد . اگر هم رواج بسیاری از ناهنجاری ها و اخلاقیات مزموم در جامعه را عامل اقتصادی و فقر بدانیم ؛ باز هم مسبب اصلی خامنه و نظام مبتنی بر ولایت فقیه می باشد . زیرا که عامل اصلی فقر و سیه روزی کنونیِ گریبانگیر جامعه نیز ولی فقیه و سردمداران دزد و فاسد حاکم بر کشور میباشند .
آیت الله هادوی تهرانی : یکی از اختیارات حاکم اسلامی ــ ولی فقیه ــ این است که حکم صادر کند ؛ یعنی برخی از آنچه در شریعت جایز و یا مباح است را ممنوع و یا لازم الاجرا کند و یا احیانا" در برخی شرایط حکمی را که در شریعت حرام است تغییر دهد و ...... در این شرایط هر حکمی که از سوی حاکم اسلامی صادر شود اطاعت از آن بر همه احاد جامعه لازم است . حکم حکومتی فرا تر از فتوا است .
آیت الله امامی کاشانی دست نشانده ولی فقیه در شورای نگهبان ؛ آش مصلحت گرائی بی دنده و ترمز نظام دینی را آنقدر شور دیده است که فغان بر آورده و می گوید : مصلحت اندیشی ؛ وظیفه ای دوگانه بر گردن ما نهاده است . صبحها در " شورای نگهبان قانون اساسی " باید از شرع مقدس دفاع کنیم و هیچ قانون خلاف شرعی را نپذیریم ؛ شبها در " مجمع تشخیص مصلحت نظام " به قوانین خلاف شرع رأی دهیم و نظر مخالف شرع را بپذیریم .
مگر غیر از این بوده که مصلحت گرائی های لجام گسیخته بر آمده از نظریه ولایت فقیه ؛ انسان و کرامت انسانی را در کشور ما بازیچه مصلحت اندیشی های کشدار و مبهم خود کرده است ؟ مگر غیر از این بوده که در حاکمیت این رژیم برای حفظ مصلحت نظام یعنی همان حفظ پایه های قدرت ؛ هر عملی مجاز شمرده شده است ؟
مگر دستور شکنجه ؛ قتل و عام زندانیان سیاسی در زندانها ؛ قتلهای زنجیره ای ؛ تجاوز به زنان زندانی و هزاران فجایع دیگر با استناد بهمین مصلحت سنجی های ولی فقیه صورت نگرفته است ؟ مگر خمینی ملعون با استفاده از همین مصلحت اندیشی های نظام دینی نبود که فتوای تجاور به زنان و دختران در زندانها را صادر کرد ؟ دستور قتل عام زندانیان سیاسی در زندانها در سال 67 مگر باعتبار همین مصلحت سنجی ها صورت نگرفت ؟ بنابراین در کشوری که همه روزه خیر و شرهای ــ خوب و بدهای ــ من در آوردی جدیدی از سوی ولی فقیه ابداع می شود ؛ مگر انسان می تواند اخلاقی بماند و اخلاقی زندگی کند ؟
بحران اخلاقی بزرگ و فساد همه گیری که اکنون گریبان جامعه و مردم ما  را در برگرفته و هر روز گوشه هائی از ابعاد فاجعه بار آن آشکار میشود ؛ مگر محصول سیستم آموزشی و تربیتی نیست که این نظام دینی و آخوندهای حاکم بر کشور در جامعه ما پی ریخته اند ؟ استبداد دینی و نظام آخوندی آنچنان بایدها و نبایدهائی بر زندگی مردم تحمیل نموده که زندگی مردم از حالت طبیعی و نرمال خود خارج شده است و ارکان پایدار زندگی اجتماعی در هم ریخته است .
به آمار دزدیها ؛ قتلها ؛ تجاوزات هولناک ؛ جرائم جدید و انبوه جنایاتی که همه روزه در جامعه اتفاق میافتد نگاه کنید می بینید که آخوندهای حاکم بر کشور ارزشهای بنیادی گذشته ــ در  جامعه ــ را در معرض خطر و نابودی جدی قرار داده اند .
در زمینه دزدی و فساد اقتصادی هم آخوندها و ولی فقیه ؛ مقصران اصلی و منشاء فسادها هستند . ساختار معیوبِ سیاسی ــ اقتصادی استبداد دینی مهمترین عامل مؤثر در دزدیها ؛ اختلاس و حیف و میل اموال عمومی است . جدا از سر کیسه کردن مردم تحت عنوان وجوهات شرعی و نذورات و .... ؛ انبوهی از دارائیهای ملی و ثروتهای همگانیِ ایرانیان تحت عنوان "موقوفات " در تیول  روحانیون و ولی فقیه قرار دارد . بودجه های گزاف از پول مردم در اختیار روحانیون برای ترمیم و بازسازی مساجد ؛ اماکن مذهبی و امام زاده ها قرار می گیرد و ..... .
 نظام حاکم تحت سیطره بلامنازع " ولی فقیه و تشکیلات و ارگانهای وابسته به او از عوامل اصلی دزدیها و غارت اموال عمومی می باشند ؛ زیرا که این مجموعه تحت کنترل و نظارت هیچ ارگان و نهادی قرار ندارند و به هیچ کس و هیچ ارگانی نه مالیات میدهند و نه جوابگو می باشند .
مصونیت ارگانهای وابسته به ولی فقیه از جواب گوئی ؛ آنان را از بالاترین ظرفیت برای انجام هر عمل خلاف و غیر قانونی و هر فساد ؛ دزدی ؛ اختلاس و .... ــ بدون آنکه ترسی از افشا و بر ملا شدن آنها وجود داشته باشد ــ برخوردار کرده است . شورای نگهبان ؛ ثروت و سرمایه های ملی و عمومی را که متعلق به همه مردم کشور است و باید صرف رفاه عمومی و آبادانی کشور شود را ملک طلق ولی فقیه دانسته و رسما" اعلام کرده است : نهادهای تحت مدیریت ولی فقیه از تحقیق و تفحص مصون هستند .
بنابراین درآمد های سرشار نفت و گاز ــ که خمینی و احمدی نژاد وعده داده بودند که آن را سر سفره های مردم بیاورند و صرف رفاه مردم و سازندگی کشور کنند ــ سر از جیب گشاد آخوندها و وابستگان ولی فقیه در می آورد و توزیع بی حساب و کتاب آن میان ارگانها و نهادهای وابسته بستر مناسب دیگری برای ترویج عمومی تر فساد و دزدیهای گسترده می شود .
بنابراین فساد سیاسی ؛ اقتصادی و اخلاقی موجود در جامعه بخشی جدائی ناپذیر از رفتار و منش و آموزه های آخوندها و بالاترین مقامات و دست اندرکاران این رژیم میباشد و از طریق آنها به جامعه سرایت کرده و عمومیت یافته است . آخوندهای حاکم دین ؛ انسانیت ؛ اخلاق و ایمان مردم را به ابتذال کشانده اند . برای مثال ؛ تا قبل از حکومت دینی مردم دروغ گفتن را از نظر دینی امری ناپسند و مذموم میدانستند و حتی المقدور از دروغ گفتن پرهیز میکردند ؛ در حالیکه امروزه دروغ گفتن بیک فضیلت تبدیل شده است و عملا" با توجیه آخوندی " تقیه " عین دینداری و ثواب محسوب می شود .
با نگاهی به دست اندرکاران نظام دینی می توان بروشنی دید که اتفاقا" در کشور " امام زمان " پست ترین ؛ دروغگو ترین ؛ فاسد ترین ؛ ریاکار ترین و ..... آدمها ؛ بالاترین مناصب و مقامات را در کشور اشغال کرده اند . و درست بهمین دلیل است که بعد از 34 سال حاکمیت آخوندها بوی گند فساد ؛ دزدی ؛ دروغ و .... کشور را فرا گرفته است .
یعنی آخوندها در این سالها که بر کشور ما حاکم بوده اند بنیان ارزش های متعالی فرهنگی و معنوی و اخلاقی را نه تنها سست کرده اند . بلکه آن را به لجن قدرت طلبی سیاسی و به رذالت زیاده خواهی زورمدارانه و به تباهی و فساد ثروت اندوزی خود آلوده اند و به شستن و جارو کردن معنویت جامعه مشغول بوده اند . و بعبارتی تخم اخلاق و اعتماد را در جامعه از باروری انداخته اند .
 راستی مگر در جامعه ای که بنام دین و خدا به دلائل جرائم اجتماعی و عادی شلاق می زنند ؛ چشم از حدقه در می آورند ؛ دست قطع می کنند ؛ سنگسار و تجاوز می کنند . در جامعه ای که معیارهای برتری و تنظیم رابطه با افراد ریش ؛ تسبیح ؛ چادر و حجاب است . آیا اصولا" جائی و مکانی برای فاسد نشدن باقی میماند ؟
خوشبختانه به یمن فداکاری و جانفشانی های بیدریغ زنان و مردان دلیر ایران ؛ پرده از چهره کریه و درون مایه فاسد آخوندها و دستگاه جهنمی ولایت فقیه فرو افتاده و یکی از دیرپا ترین و سخت جان ترین موانع فکری و آزاد اندیشی مردم که همانا عمل به فتاوی و احکام صادره از سوی آخوندهای جنایت پیشه بود در هم کوبیده شده است و دیگر فتواها و دستورات مذهبی صادره از مراجع نه تنها جدی گرفته نمی شود ؛ بلکه سوژه تمسخر و خنده مردم شده است .
و امروزه بعد از 34 سال حاکمیت دینی بر کشور نه تنها از اتوریته معنوی روحانیت و قداست گذشته اثری بر جا نمانده است ؛ بلکه روحانیون به عنوان موجوداتی که درونی مملو از فساد ؛ لذّت پرستی ؛ تزویر و قدرت پرستی دارند شناخته می شوند .
 
پنجم ــ روحانیت ؛ دشمنی هیستریک با زن :
تجدید ساختار سیاسی بعد از انقلاب و تشکیل نظام جمهوری اسلامی ؛ بیشتر از همه باعث تغییر و تضعیف و نا دیده گرفتن موقعیت زنان در جامعه گردید . با استقرار نظام دینی و غلیه ایدئولوژی اسلام آخوندی که فقه در آن حرف اول را میزد ؛ فقه به راهنمای اجرای احکام حکومتی تبدیل شد . با مبنا و پایه قرار گرفتن احکام فقه در قوانین جزایی کشور ؛ تبعیض و نابرابری علیه زنان بطور رسمی و آشکار نهادینه شد .
 یعنی دشمنی هیستریک آخوندها با زنان میهن مان ریشه در احکام فقه و شریعت آخوندی دارد ؛ از دشمنی و تحقیر تاریخی زنان توسط آخوندها که بگذریم ؛ در نظام جمهوری اسلامی حقوق اجتماعی و شهروندی زنان بر اساس احکام فقه تنظیم شده است و اساس این فقه در ستیز آشکار با زنان و مبتنی بر تفکر مرد سالارانه تنظیم شده است .
زنان و دختران غیر مسلمان که از دیر باز و از همان آغاز ملک طلق ولی فقیه و مسلمین قلمداد شده و آخوندها تجاوز و تصرف آنان و اموالشان را فریضه ای الهی دانسته اند . در بیشتر منابع مربوط به فقه شیعه ــ در احکام مربوط به برده داری ــ قید شده است که این زنان در صورت اسارت ؛ ولی فقیه به مقتضای ولایت مطلقه اش از جان و مال برده ــ زنان اسیر شده ــ هر چه را صلاح بداند جدا کرده و بعنوان " فی ء " بخود اختصاص میدهد و مابقی پس از برداشتن خمس آنها ؛ میان عمال و سایر دست اندرکاران تقسیم می شود . در این منابع تأکید شده است در هیچیک از تصرفات فوق رضایت مملوک شرط نیست ( تصرفات عدوانی ) .
تجاوز به زنان زندانی که بدستور و دخالت آخوندهای رذل و هرزه و فتوای خمینی جنبه شرعی پیدا کرد شیوه ای رایج و معمول در دوران حاکمیت سیاه این رژیم بوده است . گالیندوپل گزارشگر ویژه حقوق بشر که بعد از سال ها تلاش مجامع حقوق بشری ؛ اجازه بازدید از زندان اوین را یافته بود ؛ بعد از بازدید از زندان می گوید : زنان باکره ای که محکوم به مرگ میشوند ؛ اجبارا" به نکاح یک مرد در می آیند و قبل از اجرای حکم اعدام در مورد آنان ؛ از آنها ازاله بکارت می شود .
مرحوم منتظری در نامه اعتراضی به خمینی در مهر ماه 1365 نوشته بود : آیا میدانید در بعضی از زندانهای جمهوری اسلامی دختران جوان را به زور تصرف کردند ؟ آیا میدانید هنگام بازجوئی دختران استعمال الفاظ رکیک ناموسی رایج است ؟
آیت الله مصباح یزدی در پاسخ تعدادی از مزدوران بسیجی که از وی سئوال می کنند ؛ آیا بازجو می تواند به زندانی تجاوز کند تا اعتراف بگیرد ؟ می گوید : حتما" ؛ امّا قبل از این کار ــ تجاوز ــ باید وضو بگیرد و هنگام عمل ؛ احتیاط واجب آن است که اگر زندانی زن است هم از " فرج " و هم " دوبر " دخول اشکال ندارد . بهتر است در محل بازجوئی کسی نباشد .
بنابراین ریشه ستم و تحقیر هر روزه زنان کشورمان در این رژیم ؛ گذشته از طینت شیطانی آخوندهای هرزه و فاسد ؛ در اختیاراتی است که احکام شریعت و فقه شیعه به روحانیون داده است . اساسا" دژخیمان و متجاوزین به دختران و زنان در زندانها و نیروهای سرکوبگر و مزاحمین خیابانیِ زنان  در سطح شهرها جواز حلال و مشروع بودن اعمال خود را از همین علما و آیت الله ها می گیرند که بر اساس فقه شیعه از چنین حقی برخوردار گشته اند .
قوانین جزائی آخوندها نشانگر خوار کردن زن و تهمت به شرافت انسانی او می باشد . این قوانین که بر اساس نظر علمای درجه اول شیعه تنظیم شده در تضاد با حقوق بشر و میثاق های بین المللی در
مورد حقوق زنان است . در ماده 300 قوانین جزائی اسلام در بخش " دیات " آمده " خونبهای قتل یک زن مسلمان ( تازه این زن مسلمان است ؛ کشتن زنان غیر مسلمان که اساسا" دیه ندارد ) ؛ خواه این قتل عمدا" صورت گرفته باشد و خواه غیر عمد ؛ 50 شتر است " و در مورد مردان آمده است " در ماده 435 این قوانین " خونبهای قطع بیضه چپ مرد مسلمان 66 شتر است " یعنی بر اساس این قوانین مرد سالار و قرون وسطائی؛ به  نظر آخوندها در حکومت اسلامی ارزش جان یک زن از قطع یک بیضه مرد هم کمتر است
با حاکمیت این رژیم زنان نه تنها با شنیع ترین تحقیرها و خشن ترین سرکوبها مواجه شدند ؛ بلکه بساری از باورها و آداب کهنه و سنتی که در زمان شاه منسوخ شده و در میان مردم کم رنگ و حتی از میان رفته بود دوباره احیاء شده و سر بلند کردند و به پشتوانه قوانین دینی گسترش و رسمیت یافتند . مجازات شرعی " زنا " که با وجود قدمت 1400 ساله اش از کشور رخت بر بسته بود ؛ دوباره رواج و رونق گرفت . بساط شلاق و سنگسار براه افتاد و دیگر احکام و قوانین ارتجاعی و قرون وسطائی در بی دادگاههای آخوندی علیه زنان کشور به اجرا گذاشته شد و تجاوز به زنان و دختران به عنوان یک سیاست حکومتی رواج یافت .
بنابراین انتظار برابری حقوقی و سیاسی برای زنان و ایجاد گشایشی در جهت مساوات با مردان ؛ در نظام آخوندی ــ که قوانین اش بر پایه فقه شیعه تدوین و تنظیم شده ــ انتظاری بیهوده است ؛ زیرا بر اساس شریعت آخوندی و در نگاه علما و مراجع دینی ؛ زن موجودی معرفی میشود که کار اصلی اش سکس و شوهر داری است . مطابق روایات و احادیث دینی " زن رحمت خداوند بر مرد است " به پاره ای از این موارد توجه کنید :
ــ جهاد زن نیکو ؛ شوهر داری است .
ــ نفرین بر زنی که شوهرش را آزار دهد .
ــ زن باید در شب و روز خود را به همسرش عرضه کند .
ــ اگر مرد نیازمند به عمل جنسی باشد ؛ زن نباید سرپیچی کند ولو بر جهاز شتر سوار باشد .
ــ هیچ زنی حق ندارد ؛ پیش از آنکه عملا" خود را به شوهرش عرضه کند به خواب رود .
ــ و .......
مطابق این خزعبلات آخوندی ؛ زن بخودی خود به عنوان یک انسان ارزش و اصالتی ندارد ؛ زائده شوهر است و باعتبار خدمات جنسی به مرد ارزش پیدا می کند . بنابراین با چنین موجود بی ارزشی ( از نظر آخوندها ) هر نوع رفتاری جایز است . هدف آخوندها از رواج دادن این نگاه دینیِ جنسیتی به زنان این است که زنان بخاطر زن بودن و داشتن ارگانهای زنانه احساس شرم و گناه کنند و بتدریج به موجوداتی منفعل و غیر مسئول در مقابل حوادث و رویدادهای اجتماعی تبدیل شوند .
از طرف دیگر ؛ احکام و دستورات فقه شیعه و قوانین شریعت آخوندی بگونه ای تنظیم شده اند ؛ که گویی مردها آنها را نگاشته اند . بر اثر تربیت مردسالارانه ای که آخوندها ــ بر اساس  این احکام و قوانین ــ در جامعه رواج داده اند ؛ متأسفانه فرهنگ زن ستیزانه به مثابه آفتی در ذهنیت بیمار جامعه نیز جایگاه ویژه و قدرت مندی یافته است . اما در نهایت ؛ این قدرتِ حکومتِ دینی است که منشاء اصلی نخستین و بی واسطه ترین خشونتی است که بصورت روزمره بر زنان کشور تحمیل میشود .
بر اثر همین خشونت عریان و بی واسطه حکومتی است که امنیت و آسایش از زنان کشور ما سلب شده و زنان جامعه ایران ؛ هر روز صبح قبل از ترک خانه ــ به محل کار ؛ مدرسه ؛ دانشگاه ؛ خرید و .... ــ باید ساعتها حجاب خود را در آینه چک و وارسی کنند و بعد از اطمینان از بی نقص بودن آن با دلهره رهسپار مقصد شوند . آنان میدانند که هر تخلفی از این امر می تواند عواقب سوء ی برای آنان در بر داشته باشد .
بنابراین ؛ زن در درون خانه و در مناسبات خانوادگی ؛ برده مرد است و باید تابع قوانینی باشد که مرد بر مناسبات خانه حاکم کرده است و خوب میداند که با هر تخلف از این روابط نا برابر نهایتا ؛ با قوانین ظالمانه و تبعیض آلود حمایت از خانواده و دادگاههای اسلامی مواجه میشود . قوانینی که " او را وادار به تمکین و قبول این نابرابری ها می کند .
در اجتماع هم ؛ این قوانین ظالمانه حاکم او را قدم به قدم تعقیب می کند ؛ از حجاب اجباری ؛ جدا سازی جنسیتی در محل کار و تحصیل گرفته تا تحقیر در محل کار و محرومیت از امکان اشتغال برابر با مردان در شرایط کاری واحد و ..... .
در واقع رژیم آخوندی ــ تحت نام سلام ــ یک نظام تمام عیار توهین آمیز نسبت به زنان است ؛ یعنی اگر توهین را خوار کردن بدانیم و نقض حقوق و ارزش انسانی نتیجه این توهین باشد در واقع جمهوری اسلامی یک نظام سیاسی ایدئولوژیک توهین آمیز برای مردم ایران بویژه زنان می باشد
در چنین وضعیتی است که زنان ایران در تجربه عینی خود پی برده اند ؛ که در این نظام هر گونه امید و آرزو برای برابری حقوقی زن و مرد و قانون گذاری متناسب با موازین جهانی حقوق بشر برای زنان امری ناممکن است . و تنها مبارزه متشکل زنان و مردان برابری خواه ایران ــ که جدای از مرز بندی جنسی و بدور از تقسیم بندی های قومی ؛ نژادی و مذهبی ــ برای سرنگونی این رژیم است که ؛ زمینه پیدایش کشوری عاری از هر گونه تبعیض و نابرابری برای همه مردم فراهم می شود و تنها در آن صورت است که می توانیم شاهد جامعه آزاد و برابر برای زنان ایران باشیم .
 
محمود خادمی ــ 31.12.2012

۱۳۹۱ آذر ۳۰, پنجشنبه

جنبش های اجتماعی وهموفوبيا و ترنس فوبيا

شادی امین 


روحانیت شیعه ؛ معضل اصلی آزادی و آزادیخواهی ( بخش پنجم )


امامت قدسی ؛ تقیّه و حکم حکومتی
محمود خادمی 
 
 
در بخش قبلی مقاله در باره استفاده آخوندها از دین نوشته و اشاره کردم که چگونه آنها بر خلاف تلقی بازرگان از دین ؛ با تفسیری ویژه آن را بعنوان دستورات و تکالیفی ابدی و تغییر ناپذیر برای استقرار حکومتی دینی مورد استفاده قرار دادند . در ادامه مقاله به بعضی از ویژگیها و دیدگاههای آخوندها و از جمله ؛ فراتر از قانون بودن ؛ دشمنی با آزادی و دمکراسی و اعتقاد آنها به تبعیض و نابرابری اشاره نمودم . ادامه مقاله .....
قبل از پرداختن به ادامه ویژگیها و دیدگاههای روحانیت ؛ می خواهم این بخش را به موضوع " حکم حکومتی " و جایگاه آن در فقه شیعه و کاربرد های آن در پیشبرد امور حکومتی ــ که این روزها در آشفته بازار قدرت در حکومت آخوندی باعث تشدید بیشتر اختلافات در درون باندهای قدرت شده ــ اختصاص دهم .
بر اساس نظریه  " خاتمیت " در اسلام ــ که بر اساس آن بعد از اسلام ؛ ارتباط با غیب قطع می شود و هیچ دین و پیامبر جدیدی نخواهد آمد و محمد آخرین پیامبر و بر گزیده الّهی است  ــ که آیات آن توسط پیامبر اسلام بر مسلمانان نازل شده است . قرار بود دیگر انسانِ اشرف مخلوقات خود کنترل خود را بدست بگیرد و به جای استمداد از معجزه  و امدادهای غیبی ــ برای هدایت و راهیابی ــ ؛ استوار بر دو پای خود و با کمک گرفتن از عقل و توانائی های ذاتی اش خیر و شرّهای خود را تشخیص داده ؛ چاره اندیشی کند و طی طریق نماید و دیگر معطل و منتظر دستورات و توصیه های رسولان ؛ پیامبران و منجیان آسمانی ــ برای راهنمائی و هدایت خود ــ نماند .
امّا بر خلاف دستورات و آیات صریح قران و بر خلاف عهد و پیمانی که قران و پیامبر با انسان بسته بود ؛ بعد از وفات پیغمبر و بخصوص بعد از پیدایش اختلافات بر سر جانشینی وی ــ در میان مدعیان جانشینی پیامبر ــ ؛ " مذهب شیعه دوازده امامی " با دو اصل " عدل " و " امامت " به عنوان ادامه واقعی اسلام ظاهر شد .
بعد ؛ با غیبت آخرین امام شیعه ــ امام دوازدهم شیعیان ــ و بخصوص بعد از فوت آخرین نایب وی ؛ روحانیون به عنوان صاحب عله های اصلی دینداری به میدان آمدند و مدعی بر قراری رابطه میان مسلمانان با عالم غیب شدند . این جماعت بعدا" در طول تاریخ ؛ بعنوان کلید داران اصلی عالم غیب رسمیت یافتند . ولایت فقیه هم ؛ محصول مقطعی از پروسه غیبت امام دوازدهم شیعیان می باشد و ریشه در یکی از دو اصل شیعه ــ عدل و امامت ــ یعنی " امامت " دارد . یعنی بلائی که با انقلاب 57 و ظهور خمینی و روحانیون در عرصه سیاسی ــ اجتماعی ایران و بعد با استقرار نظام جمهوری اسلامی ؛ بر سر مردم ایران نازل شد و آثار فاجعه آمیز و ویرانگر آن هنوز ادامه دارد و هر روز دامنه بیشتری می گیرد ؛ ریشه در مقوله " امامت "  داشته است .
در طول تاریخ آخوندها و روحانیون شیعه با دروغ ؛ فریب و جعل اخبار و احادیث ؛ از " امامت " امامان شیعی بعنوان امری قدسی و آسمانی یاد کرده اند و مقام و منزلت " امامت " را در جایگاهی بسیار فراتر از " نبوت " قرار داده اند ؛ آنها باین وسیله خواسته اند تا با مقدس و آسمانی نشان دادن جایگاه امامان شیعه و صحبت کردن از ارتباط خود با آنان و عالم غیب ؛ به دکان دینی خود رونق بخشیده و به تثبیت موقعیت و جاه طلبی های خود جامه عمل بپوشانند .
آیت الله خمینی : بعد از آل محمد ــ امامان شیعه ــ ؛ امت حالت یتیمی را دارد که پدر ندارد و سفارش کرده اند که علما بجای امامان از آنها کفالت کنند و هدایت امت را بعهده بگیرند ؛ مانند قیمی که بعد از فوت پدر متکفّل اداره امور ابتام است .
آیت الله مکارم شیرازی : خدا به ولی فقیه از طریق امام زمان ( عج ) اجازه داده است که حکومت کند .
آیت الله طباطبائی : اعمال ما در هر هفته یک و یا دوبار توسط  ملائکه بر امام علیه السلام عرضه می شود . چقدر خوب بود آیت الله طباطبائی صاحب تفسیر 20 جلدی قران و یکی از استوانه های عالم تشیع ؛ در روز روشن دروغ نمی گفتند و حداقل روش می نمودند که وی چگونه و از چه راهی به برنامه و ساعت کار حضرت مهدی دست یافته و از کجا اینگونه دقیق پی برده اند که ملائکه هفته ای 1 یا 2 بار پیام ها را به عرض وی میرسانند ( بر جد و آباد آدم دروغگو لعنت ) .
                                                                                             
امّا بر خلاف تمام تلاش های آخوندها برای قدسی و آسمانی نشان دادن " امامت " و فراتر و بر تر نشان دادن جایگاه آن نسبت به " نبوت " ؛ نه در اسناد و متون مذهبی ــ بجا مانده مربوط به اسلام ــ به مقوله امامت و تدوام آن اشاره شده ــ یعنی مذهب شیعه دوازده امامی ــ و نه علیرغم نقش ویژه و تاریخی حضرت علی در حیات و پیشبرد اسلام ــ و همچنین با توجه به جایگاه ویژه وی نزد پیغمبر اسلام ــ ؛ مدرکی وجود دارد که نشان دهد در دوران حیات پیامبر ؛ کسی و یا کسانی از مسلمانان با علی(ع) بعنوان" امام " ــ به مفهوم شیعی آن ــ برخورد و تنظیم میکرده است و یا کسی  او را امام خطاب می نموده است .
بنابراین تمامی القاب و مناصب ویژه ای که امروزه برای امامان شیعه بکار می رود باید ؛ بعدها و توسط علما ؛ روحانیون و سایر متولیان دین ؛ برای آنان ساخته شده باشد . اگر چنین باشد ــ که فکر می کنم چنین است ــ ؛ متأسفانه روحانیون شیعه و مذهب تشیع با این کار خود ؛ ایده مترقیِ قرانیِ " خاتمیت " را خرج تقدس بخشی و آسمانی کردن  امامان شیعه کرده اند و خاتمیت را به محاق برده اند .
کار امام بر خلاف نبی و پیامبر که خبر رسان است ــ یعنی تنها ناقل خبر است ــ ؛ رهبری و پیشوائی می باشد . بعبارتی کار امام بر خلاف پیامبر و نبی ــ که از وجود خدای یگانه و پیام های او خبر می دهد و کارش به رابطه خدا و مردم مربوط می شود و بعبارتی کاری اساسا" فرهنگی است ــ ؛ کاری است کاملا" سیاسی ــ ناظر بر رابطه رهبر با مردم و جامعه است ــ ؛ یعنی تلاشی برای کسب قدرت برای رسیدن به هدفی خاص .
مسلمانان شیعی غافل از چنین پروسه پر ابهامی اگر حواس شان نباشد و هوشیاری بخرج ندهند ؛ بجای آنکه با کلام خدا تنها درون خود را پاکیزه و جلا دهند و خود را به آرامش روحی برسانند و کار دنیا را با کمک عقل و هوش و دستان توانمند خود به سامان برسانند و بی هیچ واسطه ــ و یا نهاد قدسی هدایت کننده ای ــ ؛ خود مسیر آینده خود را تعیین کنند و سرنوشت خود و کشور شان را رقم بزنند ؛ قدم در راهی می گذارند که پیشاپیش بوسیله امامان شیعه نشانه گذاری شده است .
گره زدن سرنوشت و آینده مردم و کشور به توصیه ها و گفتار امامان قدسی و زیر مجموعه های مقدس ترش ــ علما ؛ ولی فقیه و ....... ؛ تکرار مصیبت بار وضعیتی است که مردم ما در این سالها با آن دست بگریبان بوده و هستند و همه روزه با درد و مصائب آن مواجه اند  .
بنابراین اعتقاد و پیروی از امامان قدسی و آسمانی که با خرج کردن روحانیون و متولیان مذهب شیعه از " خاتمیت " حاصل شده است ؛ چیزی نبوده است جز زمینه چینی برای اعتقاد به ولایت فقیه ؛ همان گره کوری که مسلمانان شیعه را وا داشته و وا میدارد که تا ابد در جستجوی قرائت های مختلف و به روز از قران و سایر متون دینی باشند .
اما ابزار کار و حربه های فقهی و دینی بکار گرفته شده از جانب روحانیون برای
رسیدن به این مقصود چه بوده است ؟
 
تقیّه :
مهمترین حربه دینی که هم در طول تاریخ و هم بخصوص در نظام جمهوری اسلامی مورد استفاده روحانیون و مراجع دینی قرار گرفته و آنها را در پیشبرد و پیگیری اهداف  و منافع قدرت طلبانه شان ــ کما اینکه سکوت و سازش بسیاری از روحانیون غیر حکومتی در قبال فساد و تباهی این رژیم علیرغم دادخواهی مردم از آنان ــ یاری نموده است حربه " تقیّه " می باشد .
تعریف تقیّه : تقیّه در فرهنگ لغت به معنی خود داری از گفتن حقیقت و پوشاندن آن است . در فقه شیعه کتمان حقیقت و دروغ گفتن در جائی که جان و مال مسلمانی در معرض خطر قرار می گیرد جایز و روا شمرده شده است . اما در طول تاریخ استفاده از این حربه ؛ حیطه بسیار گسترده تری یافته است و در دست علما ؛ مراجع دینی و روحانیون به نوعی منطق فکری ؛ یک نوع رفتار و رویه ؛نوعی سیاست تبدیل شده است .
در ادبیات شیعه و فقه آخوندی معمولا" بر دو نوع تقیّه تأکید و سفارش شده است . یکی تقیّه ای که در برابر قدرت جابر و حکام ظالم و ستمگر ؛ امنیت و مصونیت مسلمان را تضمین می کند ــ که ترویج و تبلیغ این نوع تقیّه در طول تاریخ ؛ بشدت از طرف روحانیون رواج داشته است  و توجیه گر کنار کشیدن آنها از صحنه های مبارزه سیاسی و سکوت و سازش با حکام ستمگر بوده است  ــ و دوم تقیّه ای که باطن آلوده و لجن سیاه ریا و تزویر آخوندها را در مقابل جامعه سرپوش گذاشته و آنان را در مقابل افکار عمومی مصونیت می بخشد ــ  تقیّه ای که به روش جاری و روزمره آخوندها تبدیل شده و توجیه گر دروغ و فریبکاری آنها بوده است ــ .
از دیگر موارد کاربرد تقیّه ؛ استفاده از این حربه برای حفظ مذهب و جلوگیری از رویگردانی مردم از آن ذکر شده است . بیشتر علما و محققان شیعه همواره تأکید داشته اند که علت اصلی حفظ و بقای شیعه در طول تاریخ تقیه بوده است . در نظام جمهوری اسلامی هم با استفاده بی حد و مرز از این حربه و بکارگیری تِرمهای مختلف آن ؛ نهادهای گوناگون مانند شورای نگهبان ؛ مجمع تشخیص مصلحت و ..... برای جلوگیری از سقوط و فروپاشی نظام دینی ؛ تشکیل شده است .
شیخ صدوق : تقیّه یعنی کتمان حقیقت و پوشیده داشتن اعتقاد از مخالفان و ترک مبارزه با آنان به دلیل ضرری که دارد
امّام سجاد : تقیّه آن است که از تجاوز و طغیان ستمگری بترسی
امّام صادق : تقیّه واجب است و جایز نیست ترک آن تا قیام قائم .
بر رسی سابقه خمینی ؛ موضعگیریها و نظرات او در جریان قیام 15 خرداد ؛ سکوت وی در مقابل جنایات شاه در دوران اقامت 15 ساله در نجف و مواضع مبهم و غیر شفاف وی در پاریس و .... نشان میدهد که وی بسیار بیشتر از علمای دیگر شیعه از تاکتیک تقیّه استفاده کرده است . از پرده پوشی افکار و نظرات واقعی خود از مردم و آزادیخواهان در جریان قیام و هم صدائی فریبکارانه با آنها بخاطر تصرف انقلاب 57 تا وعده های دروغین در پاریس که نه تنها هیچیک از آنها عملی نشد بلکه کاملا" عکس آنها بوقوع پیوست و  دروغ گوئیها و فریب کاریهای دیگر .
بنابراین خمینی و دیگر سردمداران فاسد و جنایتکار نظامِ دینی حاکم بر ایران ؛ با همین چک سفید های " تقیّه و مصلحت اندیشی های دینی امامان قدسی " بوده است که هر دروغ و کلکی به خورد مردم ایران داده اند و هر بلائی که خواسته اند بر سر مردم ایران آورده اند .
 
حکم حکومتی :
تعریف : بنابر تعریف فقه شیعه و دیگر اسناد مذهبی ؛ حکم حکومتی اختیاری نامحدود در حیطه اجتماعی ــ سیاسی است که در انحصار ولی فقیه میباشد ؛ بعبارتی تصمیماتی است که ولی امر مسلمین ( ولی فقیه ) در سایه شریعت و رعایت موافقت آن  ــ شریعت ــ بر حسب مصلحتِ زمان اتخاذ و باجرا در می آورد .
بنابر گفته اکثریت علمای شیعه ؛ حکم حکومتی از مسلمات دینی بوده و مانند شریعت اعتبار دارد و لازم الاجرا میباشد . ثبات و بقاء آن ــ اعتبار طول عمر آن ــ تابع مصلحتی است که ولی فقیه تشخیص میدهد . علمای شیعه معتقدند ؛ جون ولی فقیه ولایت اجرائی تام و بعبارتی صاحب اختیار کامل جامعه است بنابراین حکم حکومتی از اختیارات وی میباشد .
بر خلاف " فتوا "  که دارای نفوذ محدود بوده و برد آن حداکثر حیطه مقلدین هر مجتهد میباشد ؛ حکم حکومتی نفوذ و بردی مطلق داشته و دامنه نفوذ آن مقلدان مجتهدهای دیگر و خود مجتهدان را در بر میگیرد ؛ همچنین نمی توان حکم حکومتی را با فتوا و یا حکم مجتهد دیگر نقض نمود .
خمینی ( رساله خمینی ) زیر عنوان " طرز حکومت " نوشته شده است : حکومت اسلامی هیچیک از انواع طرز حکومتهای موجود نیست . حکومت اسلامی ؛ حکومت قانون الهی بر مردم است . فرق اساسی حکومت اسلامی با حکومتهای " مشروطه سلطنتی " و " جمهوری " در همین است ...... قدرت مقننه و اختیار تشریع ــ قانونگذاری ــ در اسلام به خداوند متعال اختصاص یافته است . شارع مقدس اسلام یگانه قدرت مقننه است و هیچ کس دیگر حق قانونگذاری ندارد . 
خمینی و دیگر علمایِ علام خوب میدانند ؛ از آنجا که خدا بی واسطه و بطور مستقیم نمی تواند حضور یابد و اراده اش را برای حکومت و قانونگذاری اعمال نماید ؛ بنابراین نمایندگان او ــ علما و روحانیون ــ در روی زمین باید دست بکار شده و اراده و خواست وی را محقق کنند . یعنی باید کسانی با اختیارات تام و خدائی در روی زمین وجود داشته باشند که امر تعیین سرنوشت ؛ مقدرات و از جمله قانونگذاری برای مردم را ؛ در دست بگیرند .
حجت الاسلام سعیدی نماینده ولی فقیه در سپاه ( خبرگزاری فارس ) : در حاکمیت اسلامی هماهنگ کننده و سیاست گذار اصلی نظام طبق قانون اساسی ولی فقیه است و تخلف از فرمان او نیز در حکم تخلف از فرمان خدا و امام زمان ( عج ) محسوب می شود .
اما در واقع " حکم حکومتی " همچون دستورات و تصمیمات صادره توسط ارگان " مصلحت نظام " ؛ " احکام ثانوی " و .... از تِرم های مختلف خانواده تقیّه می باشد و از نشانه های استفاده همه جانبه و بی حد و مرز از تقیه و از اکتشافات علمای شیعه برای کسب اقتدار و تثبیت موقعیت متولیان دین بوده است . احکام قرون وسطائی که تداعی کننده عریان ترین جباریت و دیکتاتوری ؛ در جهانی است که همه روزه بر دمکراسی و شفافیت  تأکید بیشتری می شود .
خمینی زمانی گفته بود : اختیارات ولی فقیه بیش از آن چیزی است که در قانون اساسی آمده و من بخاطر مماشات با آقایان روشنفکر کوتاه آمده ام . و در نامه ای به خامنه ای هم نوشته بود : حکومت شعبه ای از ولایت مطلقه رسول الله است و ..... حکومت می تواند قرار دادهای شرعی را که خود با مردم بسته است ؛ در مواقعی که آن قرارداد ها را مخالف کشور اسلام تشخیص دهد یکجانبه لغو نماید . حکومت می تواند هر امری را چه عبادی و چه غیر عبادی که جریان آن مخالف اسلام باشد ؛ از آن هنگام که چنین است جلوگیری کند .
بنابراین دستوراتی که امروزه خامنه ای تحت عنوان " حکم حکومتی " صادر میکند ؛ هیچ تناقضی با آنچه تحت عنوان اسلام در تاریخ جریان داشته و اتفاق افتاده است و یا آنچه را که خمینی گفته است ؛ ندارد . هر آنچه ولی فقیه ــ خامنه ای ــ انجام میدهد کما اینکه قبل از او خمینی در ایعادی وسیعتر  انجام میداده است ؛ اجرای مو به موی احکام و قوانین شرع است . یعنی  باجرا در آوردن احکام و قوانینی است که متخصصین فقه جعفری ــ علما و مراجع دینی ــ صدها سال است مستمرا" در احکام و فتاوی خود تکرار کرده اند .
همانطور که در بخشهای قبلی نوشته و توضیح داده شد ؛ الگوی حکومتی روحانیون ــ نظام جمهوری اسلامی ــ از الگوی مرجعیت پیروی میکند ؛ این الگو با مفاهیم و ارزشهای نوین مانند دولت ؛ ملت ؛ قانون و قانونگذاری و .... بیگانه است و به این ارزشها اعتقادی ندارد . و به جای آن از این احکام ــ حکم حکومتی ــ برای کشور داری استفاده میکند . یعنی این نوع احکام ابزار ضروری برای رتق و فتق کردن امور ؛ در حکومت روحانیون می باشد . بگواهی تعدادی از حقوقدانان در زمان خمینی فقط در عرض 2 سال 55 مورد نقض و عبور از قانون ــ همین صدور حکم حکومتی ــ توسط خمینی شمارش شده بود . البته در آن زمانها از عنوان " حکم حکومتی " استفاده نمی شد .
بعلاوه در نظام فقهی شیعه تفکیک قوا معنا ندارد و ولی فقیه سلطه بنیادین و کامل  بر قوای سه گانه کشور را دارا می باشد ؛ اختیاری که قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی هم آن را برسمیت بخشیده است . یعنی از نظر قانونی هم ــ مطابقت با قانون اساسی ــ همانطور که کروبی در مجلس ششم گفته بود ؛ هیچ محدودیت و دست بستگی برای صدور حکم حکومتی برای ولی فقیه وجود ندارد . بر اساس اصل 57 قانون اساسی ؛ قوای سه گانه ــ مقننه ؛ قضائیه و مجریه ــ زیر نظر ولی فقیه فعالیت می کنند .
اصطلاح " حکم حکومتی " را نخستین بار کروبی ؛ وقتی که ریاست مجلس ششم را بعهده داشت برای دخالتهای فرا قانونی ولی فقیه در کار قوای سه گانه کشور بکار برد . وی در برابر اعتراض برخی از نمایندگانِ اصلاح طلبِ مجلس به خارج کردن لایحه اصلاح قانون مطبوعات ــ از دستور کار مجلس ــ بدستور خامنه ای ؛ گفت : دستور فرا قانونی خامنه ای ؛ شبیه موارد متعددی است که در دوران خمینی هم سابقه داشته و در حیطه اختیارات ولی فقیه میباشد .
احکام حکومتی از طرف ولی فقیه ــ خمینی و خامنه ای ــ همواره بعنوان اهرمی برای ایجاد تعادل میان باندهای درونی رژیم مورد استفاده قرار گرفته است . به خاطر فشارهای ناشی از همین احکام حکومتی بر اصلاح طلبان بود که مصطفی معین کاندیدای اصلاح طلبان برای دور نهم ریاست جمهوری در آن زمان اعلام کرده بود که اگر رئیس جمهور شود " حکم حکومتی نمی پذیرد .
بهر حال دستور خامنه ای برای توقف طرح سئوال از احمدی نژاد در مجلس که مصداق حکم حکومتی است ؛ آخرین نمونه مداخله مستقیم ولی فقیه در فرایند اقدامات نهادهای قانونی است و یکبار دیگر نشان میدهد که در حکومت اسلامی ــ که بدروغ نام جمهوری را یدک میکشد ــ مجلس به عنوان ارگان قانونگذاری و نهادی انتخابی هیچ جایگاهی ندارد .
این حکم حکومتی در شرایطی اعلام شد که خامنه ای تنها چند روز قبل از آن در دیدار با دانش آموزان و دانشجویان به مناسبت 16 آذر در سخنانی گفته بود : هر کس که بخواهد اختلاف ها را به میان مردم بکشاند و از احساسات مردم در جهت اختلاف استفاده کند ؛ قطعا" بکشور خیانت کرده است . بعد از بی توجهی باین هشدار بود که این بار خامنه ای بر خلاف گذشته نه بصورت محرمانه و یا از طریق مجاری خاص ؛ بلکه در یک سخنرانی عمومی در جمع بسیجیان ؛ حکم خود را صادر می کند و گفت : معتقدم این حرکت تا همین جا کافی است و دیگر ادامه نیابد و .... همین جا تمام کنند قضیه را ــ سئوال از احمدی نژاد ــ .... کشور احتیاج به آرامش دارد ؛ مردم هم آرامش را دوست دارند .
بنابراین دلیل صدور حکم حکومتی این بار خامنه ای هر چه که باشد ؛ نشان میدهد ؛ آشفته بازار قدرت و اختلافات درونی در نظام جمهوری اسلامی به نقطه ای رسیده که دیگر ساز و کارها و مسیر های رایج برای صدور احکام و دستورات حکومتی تا چه اندازه نا کارآمد و غیر مطمئن شده است و از طرف دیگر نشان می دهد که سران جناحها دیگر برای ولی فقیه تره ای هم خورد نمی کنند .
قانونگذاری مستقل ؛ قلب طپنده دمکراسی پارلمانی و پایه اساسی اصل حق حاکمیت ملت بر سرنوشت خویش است که شریعت آخوندی و نماینده اصلی آن ولی فقیه بطور رسمی و آشکار ؛ این حق را از مردم ایران سلب کرده است .
 
محمود خادمی ــ 20.12.2012

خامنه ای و تابستان67


 اسب ها در سر بالایی یکدیگر را گاز می گیرند

شادی امین 


سايت " بازتاب امروز" منتسب به محسن رضايي در روز 25 آذر 1391  و در آستانه بيست و پنجمین سالگرد كشتار وسيع زندانيان سياسى در سال ٦٧ مطلبى منتشر كرده و در آن به قول خودش "به ناگفته هایی" در رابطه با "جلوگیری از اعدام زندانیان مارکسیست و چپ" دست پیدا کرده است. در این مطلب گفته می شود: "یک منبع آگاه در این باره به "خبرنگار "بازتاب" گفت: پس از صدور حکم تشکیل محاکم سه نفره در سال 1367 برای اعضای سازمان مجاهدین خلق(منافقین)، افرادی که این حکم را از امام دریافت کرده بودند، توانستند حکم مشابهی را در مورد اعضای سازمانهای چپ و مارکسیستی اعم از چریکهای فدایی خلق، حزب توده و... دریافت کنند." (1)
و سپس می گوید: " با آگاهی وزیر وقت اطلاعات، حجت الاسلام ری شهری از این موضوع، گزارشی به امام خمینی ارائه گردید و ایشان پس از دریافت این گزارش، حکم را متوقف و موضوع را جهت تصمیم گیری نهایی به مجمع تشخیص مصلحت ابلاغ کردند."
و ادامه می دهد: "در جلسه این مجمع که در دفتر آیت الله خامنه ای تشکیل گردید، ایشان پس از طرح موضوع با صراحت و شدت با این اقدام مخالفت کرده در سخنان صریح و تندی به مخالفت با این رویه می پردازد و بر اساس این نظر آیت الله خامنه ای و حمایت رییس وقت مجلس شورای اسلامی و سایر اعضا از این نظر، موضوع اعدامهای زندانیان چپ که تعدادشان به هزاران نفر بالغ می شد، منتفی گردید."
 
اهمیت این نوشته موجز در چهار نکته کلیدی ست:
1-    پذیرش "تابستان 67" به عنوان یک مفهوم تاریخی و مهم در تاریخ زندان و اعدام در ایران: مطلب سایت بازتاب نشان می دهد که سکوت دیگر ممکن نیست و به همین دلیل، براى اولين بار "تابستان ٦٧" به عنوان يك مفهوم شناخته شده و رسميت يافته تاريخى بيان می شود. همانگونه که امروزه  "28 مرداد" و یا "22 بهمن" مفاهیمی تاریخی و غیر قابل انکار است.
2-     اعتراف به صدور احکام اعدام مجاهدین و چپهای زندانی از سوی خمینی: در این گزارش، برخلاف ادعاهای تاکنونی که صدور حکم توسط خمینی را مسکوت گذاشته و یا آن را مورد سوال قرار می دادند،  دستور خمینی برای ایجاد "محاکم سه نفره" یعنی هیئت مرگ (مرتضی اشراقی، حسینعلی نیری و نماینده وزارت اطلاعات) که مسئول اجرای چنین کشتاری بوده و برگزاری دادگاه های چند دقیقه ای بدون معیارهای یک دادگاه عادلانه را بر عهده داشته است، تایید می شود.
3-    اعتراف به وجود هزاران زندانی سیاسی مارکسیست و چپ در آن سال در زندانهای ایران: این مطلب، برخلاف اخبار تاکنونی رسمی رژیم که زندانیان سیاسی دهه 60 را به عنوان تعداد قلیلی افراد محارب، تروریست و منافق معرفی می کرد،  اعترافی به این نکته است که این زندانیان، "سیاسی- عقیدتی" بوده و به دلیل باورهایشان زندانی شده و بالغ بر هزاران نفر بوده اند.
4-     تلاش برای تطهیر دست اندر کاران این جنایت که نهان کردن مطلق آن دیگر ممکن نیست: این نوشته سعی دارد ذهن خواننده را صرفا به امر" جلوگیری از اعدام ها" توسط مسئولین بکشاند. در واقع صحبت از شفافیت بخشیدن به " ناگفته هایی" در مورد "اعدام های انجام شده " در کارنیست. به نظر می رسد این  ناگفته ها بیش از هر چیز بیان شده تا از على خامنه اى رهبر فعلی جمهورى اسلامى و رییس وقت مجمع تشخیص مصلحت نظام در دست داشتن در این کشتار وسیع زندانیان سیاسی اعلام برائت كند. در این گزارش سعی شده در درجه اول خامنه ای و پس از آن، هاشمی رفسنجانی، رییس وقت مجلس شورای اسلامی و در درجه بعد، اعضای دیگر مجمع تشخیص مصلحت در آن زمان (عبدالکریم موسوی اردبیلی٬ محمدرضا توسلی٬ محمد موسوی خوئینی‌ها٬ میرحسین موسوی٬ سید احمد خمینی و اعضای شورای نگهبان قانون اساسی)  و نیز، وزیر وقت اطلاعات ری شهری که به درستی مورد اتهام قرار دارند و بر نقش شان به عنوان عاملین و آمرین این جنایات تاکید می شود، تطهیر شوند.

مخاطب  مطلب بازتاب، خانواده های اعدام شدگان، زندانیان جان به در برده و فعالان سیاسی و حقوق بشری هستند. این مطلب طوری تنظیم شده که انگار پیش از این، همه چیز در مورد این جنایت از سوی مطبوعات و مقامات رسمی گفته شده بود به جز نکاتی که دراین گزارش و از سوی سایت بازتاب منتشر شده است . به اين معنى، پيش فرض بر اين است كه خوانندگان اين مطلب از اين كشتار وسيع اطلاع دارند. در حالی که بيش از بيست و پنج سال است كه جنايتى كه در سكوت  و خفا صورت گرفت و به گفته بسيارى از شاهدان و بازماندگان این جنايت بر محور محرمانه بودن و پرده پوشى رخ داد، انکار شده است و تازه امروز، در رسانه های نیمه رسمى خود اين رژيم بيان می شود. 

بيش از بيست و پنج سال است كه بازماندگان و جان به در بردگان این کشتار وسیع و همچنین فعالین سیاسی با برگزاری جلسات بزرگداشت و سمینارها ، تشکیل تریبونال، انجام اکسیون های مختلف و نوشتن مطلب و انجام مصاحبه و مستند کردن این تاریخ، برای نشان دادن ابعاد این جنایت و پاسخگو کردن مسئولان آن تلاش می کنند. اما همه اینها بدون تلاش خانواده ها و به ویژه مادران خاوران که سال هاست بر ضرورت شناسایی عاملین و آمرین این جنایت پافشاری کرده و با وجود فشارهای فراوان اما اجازه نداده اند خاطره این جنایت به فراموشی سپرده شود ممکن نبود.
 
در عین حال هنوز "ناگفته های" زیادی وجود دارد که به اصطلاح "خبرنگار بازتاب" هنوز به آنها دست پیدا نکرده است!
 
-        چگونگی اعدام هزاران زندانی مجاهد و صدها زندانی "چپ"
-        هنوز "دریافت کنندگان" حکم اعدام زندانیان مجاهد از خمینی، از چشم ما پنهان مانده اند.
-         در این نوشته بر اجرای موفقیت آمیز آن "حکم" اول در مورد هزاران زندانی مجاهد و پس از آن، صدها زندانی چپ نیز اشاره ای نمی شود.
 
یقین دارم طی روزهای آینده بازماندگان و جان به در بردگان این کشتار وسیع در مورد این "ناگفته ها" سخن خواهند گفت. آنچه مشخص است برای رسیدگی به این جنایت و روشن شدن حقایق و "ناگفته ها" در مورد آن، بایستی دسترسی به همه اسناد این جنایت ممکن گردد. مطلب سایت بازتاب نشان می دهد پس از بیست و پنج سال و در پرتو مبارزات مادران خاوارن، جان به دربردگان، فعالان اپوزیسیون و...،  انکار کشتار 67، دیگر ممکن نیست. اما مبارزات ما برای روشن شدن واقعی ناگفته ها و شناسایی مسئولان کشتارهای آن دهه، همچنان ادامه دارد. 

                        
 
شادی امین
shadiashadi@gmail.com
  1. http://baztab.net/fa/news/19554/ چگونه-آیت-الله-خامنه-ای-مانع-قتل-هزاران-مارکسیست-و-توده-ای-شد؟

آیا خامنه‌ای مخالف اعدام مارکسیست‌‌ها بود؟


ایرج مصداقی
۲۴ سال از کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ می‌گذرد. آمران و عاملان این کشتار هر یک به نوعی تلاش می‌کنند دامان خود را از این جنایت مبرا جلوه دهند. هرچه به فروپاشی نظام و امکان بررسی این جنایت در یک دادگاه ملی یا بین‌المللی نزدیک شویم این گونه تلاش‌ها سرعت بیشتری به خود خواهند گرفت و بسیاری از عوامل اجرایی این جنایت نیز تلاش خواهند کرد خود را مخالف آن قلمداد کرده و یا حداکثر مأمور و معذور معرفی کنند.
 
سایت بازتاب در گزارشی با عنوان «چگونه آیت‌الله خامنه‌ای مانع اعدام هزاران مارکسیست و توده‌ای شد؟» تلاش نموده است تا چهره‌ی موجهی به خامنه‌ای بخشیده و «مارکسیست‌ها و توده‌ای‌ها» را وام‌دار او معرفی کند. ظاهراً این سایت از افرادی که جانشان را مدیون خامنه‌ای هستند یعنی وابستگان به سازمان‌های «چریک‌های فدایی خلق، حزب توده و ...» طلب یاری هم دارد! پررویی را می‌بینید؟
 
بازتاب در خبری که ادعا می‌کند از «منبع آگاهی» کسب کرده آورده است:
 
«با گذشت ربع قرن از تابستان سال ۱۳۶۷ و طرح مسایل مختلف درباره این موضوع، خبرنگار «بازتاب» به ناگفته هایی درباره جلوگیری از اعدام زندانیان مارکسیست و چپ در این سال دست یافته است.
یک منبع آگاه در این باره به خبرنگار «بازتاب» گفت: پس از صدور حکم تشکیل محاکم سه نفره در سال ۱۳۶۷ برای اعضای سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، افرادی که این حکم را از امام دریافت کرده بودند، توانستند حکم مشابهی را در مورد اعضای سازمان‌های چپ و مارکسیستی اعم از چریکهای فدایی خلق، حزب توده و... دریافت کنند.
با آگاهی وزیر وقت اطلاعات، حجت‌الاسلام ری‌شهری از این موضوع، گزارشی به امام خمینی ارائه گردید و ایشان پس از دریافت این گزارش، حکم را متوقف و موضوع را جهت تصمیم‌گیری نهایی به مجمع تشخیص مصلحت ابلاغ کردند.
مجمع تازه تاسیس تشخیص مصلحت که در آن دوره به ریاست رییس جمهور تشکیل می‌گردید و از اعضای معدودی تشکیل می‌شد، به این موضوع رسیدگی کرد.
در جلسه این مجمع که در دفتر آیت الله خامنه ای تشکیل گردید، ایشان پس از طرح موضوع با صراحت و شدت با این اقدام مخالفت کرده در سخنان صریح و تندی به مخالفت با این رویه می‌پردازد و بر اساس این نظر آیت‌الله خامنه‌ای و حمایت رییس وقت مجلس شورای اسلامی و سایر اعضا از این نظر، موضوع اعدام‌های زندانیان چپ که تعدادشان به هزاران نفر بالغ می‌شد، منتفی گردید.»
 
این که چرا در شرایط اخیر «منبع آگاه» و سایت «بازتاب» که به هاشمی رفسنجانی نزدیک است و مواضع او را تبلیغ می‌کند به این موضوع که خط قرمز نظام است پرداخته و می‌کوشند به خامنه‌ای چهره‌ی مطلوبی ببخشند موضوع این نوشته نیست که در جای خود بایستی به آن پرداخت.
 
پاسخ به جعلیات «بازتاب» را یکبار در مقاله‌ای تحت عنوان «مروری بر روایت هاشمی رفسنجانی از پایان قتل‌عام ۶۷ و اطلاعات ارائه شده از سوی دادستانی» به تاریخ ۲۵ مرداد ۱۳۹۰ دادم که در زیر مروری دوباره به آن خواهم داشت. اما قبل از این که به موضوع فوق اشاره کنم ذکر این نکته لازم است که جعلیات انتشار یافته از سوی سایت «بازتاب» موضوعی را به اثبات می‌رساند که تاکنون مسئولان رژیم از پذیرش آن طفره رفته بودند و آن مسئولیت سران رژیم در کشتارهاست. حتی اگر خبر جعلی سایت بازتاب را بپذیریم این به منزله‌ی آن است که سران رژیم در مورد کشتارها تصمیم‌ می‌گرفته‌اند و تنها پای مقامات قضایی و امنیتی نظام در میان نیست و مسئله‌ی تصمیم‌گیری جمعی و طبعاً‌ مسئولیت جمعی در میان است.  
 
دستور کار جلسه‌ی مجمع تشخیص مصلحت در تاریخ ۵ مهرماه ۱۳۶۷
 
اصولاً‌ موضوع جلسه‌ی مزبور به هیچ وجه در ارتباط با زندانیان چپ یا مارکسیست و توده‌ای نبود که خامنه‌ای موافق باشد یا مخالف. در تاریخ فوق پروژه‌ی قتل‌عام زندانیان سیاسی مجاهد و کمونیست پایان پذیرفته بود اما عده‌ای در میان حکام شرع اوین اصرار به ادامه‌ی آن داشتند. تأمل در خاطرات انتشار یافته‌ی رفسنجانی از جلسه‌ی یاد شده تردید‌‌ها را بر طرف کرده و موضوع را روشن می‌کند.
 
در خاطرات هاشمی رفسنجانی از روز ۵ مهرماه ۱۳۶۷ در ارتباط با ادامه‌ی قتل‌عام زندانیان آمده است:‌ به
 
«جلسه مجمع تشخیص مصلحت رفتم. در مورد مجازات ضد انقلاب مذاکره شد. امام تصمیم را به مجمع محول کرده اند. قرار شد مطابق معمول قبل از حوادث اخیر عمل شود. وزارت اطلاعات چنین نظری داشت و قضات اوین، نظر تندتری داشتند»
نکته حائز اهمیت آن که رفسنجانی خبر می‌دهد که پس از پایان جلسه‌ی مجمع تشخیص مصلحت، جلسه‌ی سران قوا در حضور خمینی برگزار می‌شود.
 
پایان دفاع، آغاز بازسازی صفحه‌‌های ۳۲۸ و ۳۲۹
 
قتل‌عام زندانیان سیاسی در تاریخ ۵ مرداد ۱۳۶۷ با فتوای خمینی در ارتیاط با کشتار مجاهدین در زندان اوین و روز هشتم مردادماه در زندان گوهردشت و دیگر شهرستان‌ها آغاز شد. این قتل‌عام در ارتباط با مجاهدین در زندان گوهردشت روز ۲۵ مردادماه به پایان رسید اما در اوین همچنان ادامه یافت.
 
در روز ۵ شهریور ۱۳۶۷ قتل‌عام زندانیان کمونیست در زندان‌های گوهردشت و اوین شروع شد. دامنه‌ی این اعدام‌ها در همان ابتدا هم به شهرستان‌ها کشیده نشد و فقط اوین و گوهردشت را دربر گرفت. در زندان گوهردشت چند زندانی مجاهد از جمله مصطفی مردانی، علی اصفهانی، سید حسن خوانساری، حسین صادق‌بیگی و ... نیز با زندانیان کمونیست در شهریور ماه اعدام شدند. اما در زندان اوین تعداد زیادی از زندانیان مجاهد در شهریورماه اعدام شدند.
 
قتل‌عام زندانیان سیاسی اعم از مجاهد و کمونیست در تاریخ ۱۳ شهریورماه ۱۳۶۷ به پایان رسید و زندان آهسته آهسته به روال عادی برگشت و کسانی که از قتل‌عام جان به در برده بودند در بندهای اوین و گوهردشت همگی در کنار هم جای داده شدند. 
 
آن‌چه رفسنجانی روایت می‌کند و امروز سایت بازتاب با اشاره به آن تلاش می‌کند دامن خامنه‌ای و رفسنجانی را از کشتار ۶۷ پاک کند مربوط به جلسه‌ای است که بیست و سه روز پس از پایان کشتار زندانیان سیاسی مجاهد و کمونیست برگزار شد. توجه داشته باشید در تاریخ فوق نزدیک به ۴۰۰ زندانی کمونیست که اسامی همه‌ی آن‌ها را با تفکیک وابستگی گروهی‌شان در کتاب «رقص ققنوس‌ها و آواز خاکستر» آورده‌ام به دار آویخته شده بودند. همچنین در تاریخ فوق صدها عضو سازمان فدائیان اکثریت و حزب توده و به ویژه اعضای دفتر سیاسی و کمیته‌ی مرکزی حزب توده قتل‌‌عام شده بودند. در آدرس زیر مقاله‌ای که در ارتباط با قتل‌عام شدگان توده‌ای نوشته‌ام قابل دسترس است .
 
 
موضوع جلسه هم ربطی به «اعدام هزاران مارکسیست و توده ای» چنانچه سایت بازتاب ادعا می‌کند نداشت که خامنه‌ای بخواهد مانع اعدام آن‌ها شود.
 
ظاهراً پس از توقف ماشین کشتار، بین نهادهای مختلف تصمیم‌گیرنده در مورد ادامه‌ی پروژه‌ی قتل‌عام زندانیان سیاسی اختلاف نظر شدید وجود داشته و از آن‌جایی که «شرعاً» و «قانوناً» توافقی بین‌شان حاصل نمی‌شود موضوع از طرف ری‌شهری سازمانده اصلی کشتار برای تعیین تکلیف نهایی به «ولی امر مسلمین» یعنی خمینی احاله می‌شود که قتل‌عام بر اساس فرمان وی صورت گرفته بود. خمینی‌ نیز مجمع تشخیص مصلحت را مأمور رسیدگی به این امر می‌کند تا با در نظر گرفتن «مصلحت» نظام در مورد کشتار زندانیانی که از قتل‌عام جان به در برده بودند تصمیم‌گیری کند.
 
این «مجمع» در ۱۷ بهمن ۱۳۶۶ طی فرمانی از سوی خمینی با حضور سیدعلی خامنه‌اي، اکبر هاشمي رفسنجانی، عبدالکریم موسوی اردبيلي، محمدرضا توسلي، محمد موسوي خوئيني ها و ميرحسين موسوي، سیداحمد خمینی و اعضای شورای نگهبان متشکل از محمد امامی‌کاشانی، محمد مؤمن، محمد محمدی گیلانی، احمد جنتی، محمد یزدی، ابوالقاسم خزعلی، و وزیر مربوط به معضلی که پیش آمده بود تشکیل شده بود.
 
خمینی در حکم خود برای تشکیل این «مجمع» تأکید کرده بود: «در صورتي كه بين مجلس شوراي اسلامي و شوراي نگهبان شرعا و قانونا توافق حاصل نشد» رأی اکثریت این مجمع با استفاده از نظر «كارشناسان» و مشورت‌ها مورد عمل قرار گيرد.
نظر به اهمیت تصمیم‌گیری در مورد زندانیان جان‌‌به‌دربرده از قتل‌عام۶۷ ، خمینی برخلاف حیطه‌ی وظایف مجمع تشخیص مصلحت نظام که در فرمان تأسیس «مجمع» روی آن تأکید کرده بود، تصمیم‌گیری در مورد ادامه‌ی کشتار زندانیان سیاسی را نیز به عهده‌ی این مجمع می‌گذارد تا به قول خودش نظر «کارشناسان» و «مصلحت» نظام نیز مورد توجه قرار گیرد.
 
بر اساس روایت هاشمی‌رفسنجانی، «کارشناسان» وزارت اطلاعات که طراح و برنامه‌ریز قتل‌عام زندانیان سیاسی بودند، با توجه به کشتار عظیمی که صورت گرفته بود، نتایج‌ حاصله را کافی دانسته و خواهان توقف کشتار و بازگشت به شرایط پیش از قتل‌عام می‌شوند و حکام شرع اوین که شامل حسینعلی نیری، ابراهیم رئیسی، غلامحسین رهبرپور، علی مبشری، ابوالقاسم رامندی، حقانی، غلامحسین محسنی‌اژه‌ای، علی رازینی، علی یونسی و دادیاران زندان ناصریان (قاضی مقیسه)، قاضی حداد (حسن زارع دهنوی) و ... هستند پس از مواجه شدن با سکوت جامعه جهانی در مورد این قتل عام، بدون در نظر گرفتن تبعات این کشتار بیرحمانه، بر روی اعدام باقیمانده‌ی زندانیان سیاسی پافشاری می‌کنند تا به قول خودشان برای همیشه شرشان کنده شود.
 
در جلسه‌ی فوق بنا به حکمی که خمینی برای تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام صادره کرده بود محمدی ری‌شهری طراح قتل‌عام و وزیر اطلاعات یعنی «وزیر مربوط به معضلی که پیش آمده بود» هم شرکت داشت. این احتمال هست که افرادی مانند ولایتی وزیر امورخارجه نیز در نشست فوق به عنوان «کارشناس» حضور داشته باشند.
طبق روایت فوق، مجمع تشخیص مصلحت نظام در روز پنجم مهرماه ۱۳۶۷ یعنی بیست و سه روز پس از توقف کشتار زندانیان، نظر تخصصی «کارشناسان» وزارت اطلاعات در مورد «مجازات ضد‌انقلاب» را پذیرفته و فرمان پایان قتل عام را می‌دهد. در یک کلام خامنه‌ای و رفسنجانی مانع اعدام کسی نمی‌شوند بلکه نظر «کارشناسان» وزارت اطلاعات یعنی برنامه‌ریزان کشتار را می‌پذیرند.
 
بدون شک در جلسه‌ی سران قوا که در حضور خمینی پس از پایان جلسه‌ی مجمع تشخیص مصلحت برگزار می‌شود راجع به مسئله قتل‌عام، ابعاد آن و دلایل پایان کشتار به خمینی توضیح داده شده است که رفسنجانی از گزارش آن صرفنظر می‌کند.
 
هاشمی رفسنجانی بدون آن‌که متوجه باشد به عنوان اولین نفر پس از آیت‌الله منتظری، اعتراف می‌کند که موضوع قتل‌عام ۶۷ تنها منحصر به زندانیان مجاهد نبوده و طبق فرامین خمینی «ضد‌انقلاب» را بصورت عام در بر می‌گرفته و عاقبت نیز خمینی تصمیم‌گیری در مورد ادامه‌ی «مجازات ضد‌انقلاب» و باقیمانده‌ی آنان را به عهده‌ی این مجمع می‌گذارد. چنانچه قرار بود مجمع تشخیص مصلحت در مورد جان‌به‌دربردگان مجاهد تصمیم‌گیری کند قطعاً رفسنجانی به جای عنوان «ضد‌انقلاب» از «منافقین» استفاده می‌کرد.
 
تصمیم‌گیری در مورد «مجازات ضد‌انقلاب» با روایات گوناگون سردمداران رژیم و ادعاهای پیشین رفسنجانی که مدعی بود خمینی پس از عملیات فروغ جاویدان، فرمان مجازات زندانیان مجاهدی که قصد توطئه و پیوستن به مجاهدین را داشتند صادر کرده در تضاد است.
 
با این‌‌که مجمع تشخیص تصویب کرده بود که در ارتباط با «مجازات ضد‌انقلاب مطابق معمول قبل از حوادث اخیر عمل شود» اما این دستور‌العمل پس از پایان قتل‌عام در ارتباط با زندانیان مجاهد اجرا نشد و احکام این دسته از زندانیان به شدت افزایش یافت. برای مثال جرائمی که تا پیش از کشتار ۶۷ بین ۳ سال تا ۸ سال محکومیت در پی داشتند به یکباره به اعدام تبدیل شدند. بسیاری از زندانیان آزاد شده‌ای که پس از این تاریخ دوباره در ارتباط با مجاهدین و یا تلاش برای خروج از کشور دستگیر شدند بر اساس حکم خمینی اعدام شدند. بسیاری بدون آن که ارتباط خاصی داشته باشند ربوده شده و به قتل رسیدند.
 
 
روایت زندانیان از تحولات مهرماه ۱۳۶۷
 
در کتاب «تمشک‌های ناآرام» جلد سوم از مجموعه‌ی «نه زیستن نه مرگ» به تحولاتی که پس از پایان قتل‌عام ۶۷ و به ویژه در اواخر شهریور و اوایل مهرماه ۱۳۶۷در زندان گوهردشت صورت گرفته اشاره کرده‌ام که نشان‌دهنده‌ی تدارک رژیم برای ادامه‌ی کشتار در زندان بوده است. اشاره‌ی رفسنجانی به تصمیم‌گیری مجمع تشخیص مصلحت در روز ۵ مهرماه ۱۳۶۷ به روشنی دلیل تحرکات فوق در زندان را نشان می‌دهد.
 
در خاطراتم از اواخر شهریور ۶۷ آورده‌ام:
 
۱- «شب‌هنگام کلیه‌ی بچه‌های بند را صدا زده و در راهرو زندان و محوطه‌ی فرعی سالن ۱۵ نگاه داشتند. افراد یکی- یکی به اتاقی برده شده و لشگری (معاون امنیتی و انتظامی زندان) و چند پاسدار، با آن‌ها به سؤال و جواب‌های معمول در زندان می‌پرداختند. هر کس تحلیلی داشت ولی هیچ کس خوش‌بین نبود. فکر می‌کردیم می‌خواهند فضای اعدام را نگاه دارند و یا واقعاً قصد تکمیل پروژه را دارند. به هر حال، نوبت به من رسید. در حالی که چشم‌بند به چشم داشتم، به اتاق وارد شدم. لشگری گفت: ایرج حاضر به نوشتن انزجارنامه هستی؟ گفتم: چند بار باید انزجارنامه نوشت؟ هر روز که نمی‌نویسند. من یک بار نوشته‌ام. پرسید: آیا حاضر به همکاری اطلاعاتی هستی؟ گفتم: خودت مرا بهتر می‌شناسی، اهل این کارها نیستم. سؤال دیگری نکرد و گفت: کنار اسمش بنویس «سگ منافق»! در موقع برخورد با مجتبی اخگر، گفته بود: کنار اسمش بنویس «ط دسته‌دار». سپس از مجتبی پرسیده بود: می‌دانی یعنی چی؟ مجتبی خونسرد پاسخ داده بود: نه! لشگری گفته بود: یعنی طناب! حالا شیرفهم شدی؟ لیست داده شده را احتمالاً برای وزارت اطلاعات تهیه می‌کردند. لشگری مانند قبل از قتل‌عام، وظیفه داشت مشخص کند که از نظر آنان کدام‌یک از زندانیان، «معاند»، «منفعل» و یا «بریده» هستند.»
 
۲- «در یکی از روزهای مهرماه، صبح‌هنگام بود که ناصریان[قاضی محمد مقیسه] به همراه چند پاسدار به بند آمده و همه‌ی افراد را به حضور در حسینیه‌ی بند فراخواندند. ناصریان شروع به تهدید کرده و در خلال صحبت‌هایش گفت: گذشت دورانی که در آن اعتصاب و حرکت‌های اعتراضی در زندان انجام می‌گرفت. و تا آن‌جا پیش رفت که تهدید کرد: حتا باید سبیل‌هایتان را نیز کوتاه کنید! و تأکید کرد: خط برخورد ما عوض شده است و کوچکترین حرکتی را در نطفه سرکوب خواهیم کرد!
وی سپس موضوع حکم خمینی را پیش کشیده و با شادی زاید‌الوصفی گفت که «امام» حکم اعدام همه شما را داده و هنوز امضای «امام» خشک نشده است. هر موقع که بخواهیم می‌توانیم دوباره حکم را اجرا کنیم. او همچنین اضافه کرد که آن اوایل که ما شما را دستگیر کردیم، خیلی‌هایتان هیچ کاره بودید. ما به شما حکم‌های "کیلویی"، ۱۰، ۱۵، ۲۰ سال دادیم برای این‌که نمی‌دانستیم فردا چه می‌شود. هدف ما این بود که شما در زندان بمانید تا ما بتوانیم ضد‌انقلاب را از بین برده و شما را تعیین تکلیف کنیم. هیئت آمد، دوستانتان را به «درک» واصل کردیم. شما در این میان مانده‌اید. اگر نظر من باشد باید همه‌ی شما را به «درک»  واصل می‌کردیم؛ برای این ‌که در این هفت سال مار خورده و افعی شده‌اید و برای نظام خطرناک هستید. در خاتمه هم تأکید کرد فعلاً در زندان می‌مانید تا تعیین تکلیف شوید. صحبت‌های ناصریان به روشنی بیانگر خط مشی جدید رژیم در برخورد با پدیده زندانی سیاسی و زندان بود..»
 
ناصریان همان موقع در بند زندانیان چپ نیز حاضر شده و سخنان تهدیدآمیزی را به زبان آورده بود. آن‌چه وی به زبان آورد دقیقاً نظری بود که حکام شرع اوین مطرح کرده و به دنبال اجرایی کردن آن بودند. یعنی ادامه‌ی‌ کشتار و نابودی کلیه زندانیان. نظری که به دلایل گوناگون از طرف «کارشناسان» نظام و برنامه‌ریزان کشتار به «مصلحت» دانسته نشد.
 
همچنین در تشریح تداوم تحرکات زندانبانان نوشته‌ام:‌
 
۳- «در نیمه‌ی اول مهرماه، داریوش صفایی، حسین فارسی، کیومرث مژده، محمد پورقاضیان، مجتبی اخگر، حمید جلالی و... را به سلول انفرادی منتقل کردند. هیچ منطقی در انتخاب افراد یاد شده نبود. بعد از گذشت دو ماه آنان را دوباره به بند منتقل کردند. در طول این مدت، یکی دوبار ناصریان با آن‌ها برخورد کرده و از آنان خواستار همکاری اطلاعاتی شده بود و تهدید کرده بود که آنان را نیز مانند دیگر بچه‌ها اعدام خواهد کرد. او در مقابل سوال بچه‌ها که پرسیده بودند: آخر به چه جرمی می‌خواهی ما را اعدام کنی؟ خندیده بود و اذعان داشته بود: مگر دوستان‌تان را که اعدام کردیم، جرمی مرتکب شده بودند؟!
از بند زندانیان چپ نیز جعفر یعقوبی، نعمت تابان، سعید پهلوان افشاری و تعدادی دیگر را بدون هیچ توضیحی به سلول انفرادی منتقل کرده و به مدت دو هفته مورد بازجویی و تهدید قرار داده بودند.
در اوین نیز همین سیاست را اجرا کرده و تعدادی از زندانیان را به سلول‌های انفرادی ۲۰۹منتقل کرده بودند. برای ما هیچ‌گاه مشخص نشد که هدف آنان از این کار چه بود؟ آیا ادامه‌ی پروژه‌ را در سر می‌پروراندند و یا می‌خواستند فضای اعدام و قتل‌عام را حفظ کنند؟»
 
رضا شمیرانی یکی از زندانیان مجاهد جان به در برده از کشتار که در زمان قتل‌عام در ‌اوین زندانی بود در مورد تحولات مهرماه ۶۷ می‌‌گوید:‌
 
«سوم مهر ماه ساعت ۲ بعدازظهر در حالی که از طریق بلندگوی بند مشغول شنیدن اخبار بودیم، درب بند باز شد و نگهبان اسامی مهرداد کاووسی، محسن جوان شجاع، سعدالله فلاحتی، محمد راپوتام، سیف‌الله منیعه، محمد حسن مفید موحد، رحیم فروغی، مصطفی خیراندیش و رضا شمیرانی را خواند. سکوت سنگینی در بند حاکم شد. بچه‌ها با نگاهی غمبار دور ما جمع شدند، هر کس وسیله‌ای برای ما می‌گذاشت و در فضایی از غم و اندوه بدرقه‌مان کردند. چیزی نگذشت که به سلول‌های انفرادی ۲۰۹ منتقل شدیم و در دسته‌های دو و سه نفری در سلو‌ل‌ها تقسیم شدیم.  من با سیف‌الله منیعه و مصطفی خیراندیش هم سلول شدم.
نزدیک غروب صدای دریچه‌های سلول را که باز و بسته می‌شد شنیدیم. وقتی نوبت ما رسید فردی که دریچه را باز کرد با لحن آمرانه‌ای گفت: همه رو به دیوار بنشینید و سپس شروع کرد به پرسیدن نام و نام خانوادگی و اضافه کرد می‌دانید چرا شما را این‌جا آورده‌اند؟ سیف‌الله او را به خوبی می‌شناخت. او کسی نبود جزء موسی واعظی معروف به زمانی. همان کسی که به عنوان مسئول وزارت اطلاعات در اوین نقش کلیدی در تحقق کشتار زندانیان سیاسی سال ۱۳۶۷ داشت . ۲ روز آن‌جا بودیم و صبح روز سوم حوالی ساعت ۱۱ پاسدار ۲۰۹ گفت با کلیه وسایل آماده باشیم. احساس بدی نداشتم بعد از چند دقیقه ما ده نفر را از ۲۰۹ خارج کردند و مجدداً به سمت ۳۲۵ بردند. ابتدا مسئول بند از پذیرش ما خودداری کرد اما عاقبت بعد از تماس تلفنی پذیرفت که ما را به بند سابق‌مان بفرستد. وقتی وارد بند شدیم، گویا که بمب شادی در راهرو منفجر شده است. بچه‌ها از خوشحالی سر از پا نمی‌شناختند. بازگشت ما فضای بند را تغییر داد. در حالی که بوی مرگ همه جا پیچیده بود چنین اتفاقی شادی آفرین بود و می‌توانست همه را مطمئن کند که پروسه‌ی کشتار پایان گرفته است. »
«رقص ققنوس‌ها و آواز خاکستر» صفحه‌های ۱۰۰ و ۱۰۰۱، ایرج مصداقی، نشر پژواک، سوئد - ۱۳۹۰
 
چنانچه ملاحظه می‌کنید اتفاقاً جنایتکارانی که مصر به ادامه‌ی کشتار زندانیان جان به در برده بودند، قبل از هرچیز مانند خود قتل‌عام، زندانیان مجاهد را هدف اصلی خود محسوب می‌کردند. و در واقع با توجه به پذیرش نظر «کارشناسان»‌ وزارت اطلاعات توسط مجمع تشخیص مصلحت نظام این زندانیان جان‌بدربرده مجاهد بودند که قبل از هرچیز از مرگ رهیدند.
 
روایت هاشمی رفسنجانی دروغ‌های دادستانی را برملا می‌کند
 
هرچند رفسنجانی و تیم همراه او تمام تلاش خود را به کار برده‌اند تا در روایت او از وقایع سال ۱۳۶۷ ، منکر قتل‌عام زندانیان سیاسی شده و آن را به دست فراموشی بسپارند اما اشارات کوتاه او نیز که چه بسا در اثر سهل‌انگاری و غفلت یا کم اهمیت دادن به موضوع از دست‌شان در رفته، راه را برای مستند کردن قتل‌عام ۶۷ باز کرده و ترفند‌های رژیم و دستگاه اطلاعاتی و امنیتی آن برای تحریف وقایع مربوط به این کشتار را بی‌حاصل می‌کند.
در بخشی از کتاب جدیدم «رقص ققنوس‌ها و آواز خاکستر» به تاریخ‌های اعلام شده از سوی دادستانی انقلاب اسلامی مرکز برای اعدام شدگان ۶۷ پرداخته‌ام.
مقامات امنیتی و قضایی جمهوری اسلامی تاریخ‌ اعدام زندانیان سیاسی در قتل‌عام ۶۷ را به گونه‌ای دستکاری کرده‌اند که منکر این قتل‌عام باشند. در تاریخ‌های ارائه شده به خانواده‌ها، این کشتار از روز ۲ مرداد ۶۷  یعنی پیش از شروع حمله‌ی ارتش آزادی‌بخش شروع شده و تا ۲۹ آبان بصورت روزانه و یا فاصله‌ی کم ادامه داشته است و پس از آن چند مورد در ماه‌های آذر و دی صورت گرفته است. به منظور پوشاندن ابعاد کشتار، ۱۶ تاریخ اعلام شده مربوط به سال ۱۳۶۸ است.
 
مقامات جمهوری اسلامی به گونه‌‌ای حساب‌شده تاریخ‌ها را اعلام کرده‌اند که در یک روز بیش از ۱۲ اعدامی نبوده باشد. به همین منظور تاریخ اعدام تعدادی از قربانیان را زودتر و تعدادی دیگر را دیرتر از زمانی که اعدام شدند اعلام کرده‌اند و تقریباً‌ هیچ تاریخ اعدامی که برای قتل‌عام شدگان ذکر کرده‌اند صحیح نیست.
 
اطلاعات ارائه شده در کتاب «رقص ققنوس‌ها و آواز خاکستر» بر اساس تاریخ‌هایی است که روی سنگ‌های قبر کشته‌شدگان ۶۷ در بهشت زهرا از سوی دادستانی انقلاب اسلامی مرکز حک شده است. عکس‌های رنگی کلیه‌ی این قبرها در کتاب مزبور آمده است. بسیاری از خانواده‌ها سنگ‌هایی را که دادستانی روی قبور گذاشته تغییر داده و سنگ‌های جدید روی قبرها گذاشته‌اند.
 
بر اساس اطلاعات ارائه شده از سوی دادستانی انقلاب اسلامی مرکز، روز ۶ مرداد که کشتار در زندان اوین شروع شد فقط نام یک نفر را اعلام کرده‌‌اند. روز ۸ مرداد که کشتار در زندان گوهردشت شروع شد نیز تنها نام یک نفر را اعلام کرده‌اند. طبق ادعای دادستانی انقلاب اسلامی مرکز روز تاسوعا ۵ نفر و روز عاشورا ۴ نفر را اعدام کرده‌اند.
همچنین بنا به ادعای مسئولان دادستانی تنها در دهه‌ی اول محرم ۳۶ نفر و در کل ماه محرم نزدیک به ۱۲۰ زندانی مجاهد را در تهران به قتل ‌رسانده‌اند.
چنانچه در کتاب نه زیستن نه مرگ و مقالات و مصاحبه‌هایم تأکید کرده‌ام و از سوی دیگر شاهدان و جان‌بدربردگان نیز مورد تأیید قرار گرفته است، ۱۳ شهریور ۱۳۶۷ روز پایان قتل‌عام زندانیان سیاسی در زندان‌های اوین و گوهردشت بود با این حال تاریخ‌‌های حک شده بر روی قبر یک صد نفر از قتل‌عام شدگان، تاریخ ۱۴ شهریور تا ۵ مهر ۱۳۶۷ را نشان می‌دهد که اصولاً ماشین کشتار در زندان‌های اوین و گوهردشت متوقف شده بود:
 
۱۴ شهریور ۳ نفر، ۱۵ شهریور ۶ نفر، ۱۶ شهریور ۴ نفر، ۱۷ شهریور ۱ نفر، ۱۸ شهریور ۳ نفر، ۱۹ شهریور ۱ نفر، ۲۰ شهریور ۸ نفر، (۱ نفر دو جا دفن شده است!) ۲۱ شهریور ۴ نفر، ۲۲ شهریور ۱ نفر، ۲۳ شهریور ۱ نفر ۲۴ شهریور ۴ نفر، ۲۵ شهریور ۱۰ نفر. ۲۶ شهریور ۱ نفر، ۲۷ شهریور ۳ نفر، ۲۸ شهریور ۱ نفر، ۲۹ شهریور ۵ نفر، ۳۰ شهریور ۹ نفر، ۳۱ شهریور ۳ نفر، ۱ مهر ۷ نفر، ۲ مهر ۵ نفر، ۳ مهر ۳ نفر، ۴ مهر ۶ نفر، ۵ مهر ۴ نفر
 
این آمار تنها مربوط به اطلاعات داده شده از سوی دادستانی انقلاب مرکز در ارتباط با ۳۸۰ زندانی قتل‌عام شده‌ی مجاهد در اوین و گوهردشت است. طبق ارزیابی‌های من که می‌تواند با درصدی از اشتباه هم همراه باشد در حدود ۱۲00- ۱۳۰۰ زندانی مجاهد مرد و زن در این زندان‌ها در تاریخ یاد شده به جوخه‌ی اعدام سپرده شدند. (۱)
 
اما نکته‌ی حائز اهمیت آن که رفسنجانی مدعی است مجمع تشخیص مصلحت در ۵ مهر ۱۳۶۷ فرمان داده است که قتل‌عام پایان پذیرفته وشرایط به قبل بازگردد. اما تاریخ‌های اعلام شده از سوی دادستانی انقلاب چیز دیگری را نشان می‌دهد. از روز ۶ مهرماه تا روز ۲۷ دیماه بنا به ادعای دادستانی بیش از ۱۲۰ زندانی حکم‌دار اعدام شده‌اند. تاریخ‌های اعلام شده از سوی دادستانی به شرح زیر می‌باشند:‌
 
۶ مهر ۳ نفر، ۷ مهر ۳ نفر، ۸ مهر ۳ نفر، ۹ مهر ۵ نفر، ۱۰ مهر ۸ نفر، ۱۱ مهر ۳ نفر، ۱۲ مهر ۵ نفر، ۱۳ مهر ۵ نفر، ۱۴ مهر ۲ نفر، ۱۵ مهر ۷ نفر، ۱۶ مهر ۵ نفر، ۱۷ مهر ۲ نفر، ۱۸ مهر ۳ نفر، ۱۹ مهر ۲ نفر، ۲۰ مهر ۴ نفر، ۲۱ مهر ۴ نفر، ۲۲ مهر ۲ نفر، ۲۳ مهر ۳ نفر، ۲۴ مهر ۳ نفر، ۲۵ مهر ۴ نفر، ۲۶ مهر ۲ نفر، ۲۷ مهر ۵ نفر، ۲۸ مهر ۲ نفر، ۲۹ مهر ۱ نفر، ۳۰ مهر ۵ نفر، ۱ آبان ۲ نفر، ۲ آبان ۲ نفر، ۳ آبان ۳ نفر ( یک نفر به ادعای دادستانی دو جا دفن شده است!)، ۴ آبان ۲ نفر، ۶ آبان ۱ نفر، ۸ آبان ۴ نفر، ۱۱ آبان ۲ نفر، ۱۳ آبان ۱ نفر ، ۱۴ آبان ۱ نفر، ۱۵ آبان ۲ نفر، ۱۶ آبان ۲ نفر، ۱۹ آبان ۲ نفر، ۲۰ آبان ۲ نفر، ۲۱ آبان ۱ نفر، ۲۷ آبان ۲ نفر، ۲۹ آبان ۱ نفر، ۷ آذر ۱ نفر، ۱۲ آذر ۱ نفر، ۱۵ آذر ۱ نفر، ۲۷ دی ۲ نفر
 
مقامات دادستانی حتی تاریخ اعدام پاره‌ای از قتل‌عام شدگان را در سال ۶۸ اعلام کرده‌اند:
 
۱۶ فروردین ۱ نفر، ۲۰ فروردین ۱ نفر، ۲۸ خرداد ۲ نفر، ۱ شهریور ۴ نفر، ۲۰ شهریور ۲ نفر، ۲۶ شهریور ۳ نفر ۴ شهریور ۱ نفر، ۱۸ مهر ۱ نفر، ۵ آذر ۱ نفر
 
با توجه به آن‌چه که ذکر شود بر مسئولان جمهوری اسلامی است که توضیح دهند چرا تاریخ اعدام بسیاری از قتل‌عام شدگان پس از ۵ مهر ۱۳۶۷ ذکر شده است؟
 
چرا تنها نزدیک به یک سوم زندانیان مجاهد قتل‌عام شده در تهران دارای قبر هستند. بقیه قبرها در کجا قرار دارند؟
 
                       
 
چرا از نزدیک به ۴۰۰ زندانی قتل‌عام شده‌ی چپ به جز قبر دو زندانی به نام‌های ابراهیم نجاران هوادار راه کارگر و منصور داوران هوادار «اکثریت» که دادستانی انقلاب ادعا می‌کند در بهشت‌زهرا به خاک سپرده شدند، محل دفن بقیه در خاوران و یا ... مشخص نیست؟
 
مواضع هاشمی رفسنجانی و خامنه‌ای و اردبیلی در پاییز ۶۷
 
به ادعای هاشمی رفسنجانی در ۱۱ آذرماه، در دیدار با مسئولان وزرات اطلاعات و آدم‌کشان حرفه‌ای این رژیم توجه کنید چگونه منکر اعدام هزاران زندانی شده و آن را تبلیغات کذب می‌خواند:
«این تبلیغات کذب و عجیب و غریبی که در اروپا و کشورهای غربی منافقین راه انداخته‌اند که چند هزار نیروهای آن‌ها در ایران اعدام شده است... هدف شان این است که خودشان را از بن بست بیرون بیاورند»
روزنامه‌ی رسالت، ۱۲ آذرماه ۱۳۶۷
 
نکته‌ی حیرت‌انگیز در صحبت‌های رفسنجانی، آن‌جایی است که وی این سخنان را رو به مسئولان وزارت اطلاعات و آدم‌کشان حرفه‌ای این وزارت‌خانه به زبان می‌آورد! یعنی برای کسانی که خود به خوبی از همه چیز‌ خبر داشتند و می‌دانستند که سازمان مجاهدین تبلیغات کذب و عجیب و غریبی برپا نکرده‌ است، بلکه تنها هزاران نفر از نیرو‌های این سازمان، در عرض کم‌تر از ۴۰ روز به دستور خمینی و با هدایت وزارت اطلاعات به جوخه‌های اعدام سپرده شده‌اند. معلوم نبود اگر رفسنجانی می‌خواست برای کسانی جز آنان صحبت کند، چه‌ می‌گفت؟!
 
خامنه‌ای رئیس جمهوری وقت رژیم به مناسبت ۱۶ آذر، به دانشگاه تهران شتافته و در جلسه‌ی پرسش و پاسخ با دانشجویان شرکت کرده بود. رژیمی که او ریاست‌اش را به عهده داشت، به تاز‌گی از قتل‌عام هزاران زندانی سیاسی فارغ شده بود و او مجبور به واکنش در مقابل آن جنایت فجیع بود. خامنه‌ای در پاسخ به سؤال مکتوب یکی از دانشجویان که «علت اعدام‌های دست جمعی در ایران» را جویا شده بود، به صراحت مسئولیت آن را پذیرفته و بی آن ‌که وسعت اعدام‌ها را انکار کند، گفت:
«مگر ما مجازات اعدام را لغو کردیم؟ نه! ما در جمهوری اسلامی مجازات اعدام را داریم برای کسانی که مستحق اعدامند... این آدمی که توی زندان، از داخل زندان با حرکات منافقین که حمله‌ی مسلحانه کردند به داخل مرزهای جمهوری اسلامی ... ارتباط دارد، او را به نظر شما باید برایش نقل و نبات ببرند؟ اگر ارتباطش با آن دستگاه مشخص شده، باید چه کارش کرد؟ او محکوم به اعدام است و اعدامش هم می‌کنیم. با این مسئله شوخی که نمی‌کنیم»
رادیو  رژیم ۱۵ آذر و روزنامه‌های رژیم ۱۶ آذر ۱۳۶۷
 
در همین روز نیز رفسنجانی، برای این که از قافله عقب نماند، اعلام کرد:
«افرادی هستند که خیانت می‌کنند، مستحق مجازاتند خوب اعدام می‌شوند. مثلاً همین جریان اخیر عملیات مرصاد که اتفاق افتاد، مسئولان، با اسیرانی که از آن‌ها گرفتند، در آوردند... روشن شد که کسانی بودند در داخل کشور که معترف بودند با این جنایتی که مشترکا عراق و منافقین بعد از اعلام آتش بس انجام دادند.... بنا داشتند در کشور یک کار تخریبی وسیع را انجام دهند، خوب آن‌ها مجازات شدند.»
رادیو، ۱۶ آذرماه ۶۷
 
در ۱۹ آذرماه، عبدالکریم موسوی‌اردبیلی رئیس شورای‌عالی قضایی و قاضی‌القضات رژیم و مرجع تقلید «اصلاح‌طلب‌های دوم خردادی»، به صحنه آمده و در مصاحبه با رادیو رژیم مسئولیت قتل‌عام را پذیرفت و مدعی شد که «اعدام‌هایی» بوده و در حالی‌که ادعاهایش از هرگونه صبغه‌ی حقوقی و قضایی خالی بود، اظهار داشت:
 
«ما فرصت داده بودیم که این‌ها در لیست عفو قرار بگیرند، اما آن‌ها نه تنها از این فرصت استفاده نکردند بلکه در زندان هم دست به تحریک زدند.» رادیو رژیم ۱۹ آذرماه ۶۷
 
البته حالا که پس از گذشت ۲۵ سال از جنایت مزبور تمامی جنایتکاران تلاش می‌کنند به نوعی دامان خود را پاک جلوه دهند از رفسنجانی بگیرید تا خامنه‌ای و موسوی اردبیلی و میرحسین موسوی. مشاور او در خارج از کشور به دروغ مطرح می‌کند که موسوی به خاطر مخالفت با این جنایت استعفا داد که از اساس دروغ است و در مقاله‌‌هایم به آن پرداخته‌ام.
 
 
 
 و حالا رفسنجانی و خامنه‌ای به میدان آمده‌اند تا دست‌های خونین خود را پنهان کنند.
 
مجمع تشخیص مصلحت و اشاعه جو رعب و وحشت
 
پس از آن که مجمع تشخیص مصلحت نظر کارشناسان وزارت اطلاعات را پذیرفت و رأی به توقف کشتار داد، همین مجمع به منظور ایجاد جو رعب و وحشت در جامعه قانون تشدید مجازات قاچاقچیان مواد مخدر را تصویب کرد و هزاران نفر را در ارتباط با مواد مخدر به جوخه‌ی اعدام سپرد. بسیاری از اعدام‌‌ها در تاریخ یاد شده در ملاءعام صورت گرفت. در تاریخ ۲۰ دیماه ۱۳۶۷ سید محمد موسوی خوئینی‌ها دادستان کل کشور به صراحت اعلام کرد که «ما از بالا رفتن آمار اعدام‌ها واهمه‌ای نداریم». آن‌ها به این ترتیب سیاست کشتار و اعدام را به سطح جامعه کشانده و قربانیان بی‌دفاع نظام را هدف خود قرار دادند.
 
دودوزه‌بازی خامنه‌ای در مخالفت با اعدام‌ها در دیدار با آیت‌الله منتظری
 
آن‌چه آیت‌الله منتظری از مخالفت خامنه‌ای با اعدام مارکسیست‌ها می‌گویند بیشتر حاکی از دودوزه‌ بازی خامنه‌ای است تا مخالفت با این کشتار. اول تاریخ گفتگوی خامنه‌ای با آیت‌الله منتظری مشخص نیست تا معلوم شود این مخالفت پس از پایان قتل‌عام زندانیان مارکسیست است و یا در دوران کشتار آن‌ها. چون کشتار آن‌ها با چنان سرعتی پی‌ گرفته شد که عملاً فرصتی برای ابراز چنین مخالفت‌هایی و چنین دیدارهایی نبود . در واقع قتل‌عام زندانیان مارکسیست بیشتر در همان سه روز اول یعنی از پنجم تا هشتم شهریور صورت گرفت.
 
آیت‌الله منتظری می‌گوید:‌
«بعد از مدتی یک نامه دیگر از امام گرفتند برای افراد غیر‌مذهبی که در زندان بودند، در آنزمان حدود ۵۰۰ نفر غیرمذهبی و کمونیست در زندان بودند. هدف آنها این بود که با این نامه کلک آنها را هم بکنند و به اصطلاح از شرشان راحت شوند. اتفاقاً این نامه به دست آقای خامنه ای رسیده بود، آنزمان ایشان رئیس جمهور بود، به دنبال مراجعه خانواده‌های آنان، ایشان با متصدیان صحبت کرده بود که این چه کاری است که می‌خواهید بکنید دست نگه دارید، بعد ایشان آمد قم پیش من با عصبانیت گفت: از امام یک چنین نامه‌ای گرفتند و می‌خواهند اینها را تند تند اعدام کنند. گفتم چطور شما الآن برای کمونیستها به این فکر افتاده اید؟ چرا راجع به نامه ایشان در رابطه با اعدام منافقین چیزی نگفتید؟ گفتند: مگر امام برای مذهبی ها هم چیزی نوشته؟ گفتم: پس شما کجای قضیه هستید، دو روز بعد از نوشتن آن نامه به دست من رسید و این همه مسائل گذشته است. شما که رئیس جمهور مملکت هستید چطور خبر ندارید؟ حالا نمی‌دانم ایشان آیا واقعاً خبر نداشت یا پیش من این صحبت‌ها را می‌کرد...»
(متن کامل خاطرات آیت الله منتظری، اتحادیه ناشران ایرانی در اروپا صفحه‌های ۳۴۷ و ۳۴۸)
 
چنانچه ملاحظه می‌کنید آیت‌الله منتظری با توجه به محدودیت‌هایی که داشت وقتی می‌گوید « حالا نمی‌دانم ایشان آیا واقعاً خبر نداشت یا پیش من این صحبت‌ها را می‌کرد»، با ظرافت خامنه‌ای را متهم به سیاه‌بازی و حقه‌بازی نزد خود می‌کند. مگر می‌شود خامنه‌ای در مورد توقف کشتار زندانیان غیرمذهبی با اعضای هیأت مرگ صحبت کند و خواهان توقف این اعدام‌ها بشود و آن‌ها هیچ حرفی از اعدام زندانیان مجاهد و حکم «امام» و سابقه‌ی امر به میان نیاورند؟ آیا در دنیای واقعی چنین چیزی امکان دارد؟
آیت‌الله منتظری هم در بهترین حالت، با شناختی که از خامنه‌ای دارد او را دارای پتانسیل انجام چنین حقه‌بازی‌هایی معرفی می‌کند.
توجه داشته باشید در دیماه ۶۶ خامنه‌ای با توسری‌ای که از خمینی خورده بود عملاً‌ آینده‌‌ی سیاسی‌اش به خطر افتاده بود و به دنبال تقاعد و بازنشستگی پس از پایان دوره‌ی دوم ریاست جمهوری‌اش بود. او می‌دانست آیت‌الله منتظری جانشین ولایت فقیه است و صاحب قدرت در آینده، او می‌دانست که آیت‌الله منتظری مخالف کشتار زندانیان سیاسی است و تلاش می‌کرد خود را همراه با او و هم‌رأی او نشان دهد تا آینده‌اش در نظام تضمین شود. آیت‌الله منتظری که دست او را خوانده می‌گوید:‌ «نمی‌دانم ایشان آیا واقعاً خبر نداشت یا پیش من این صحبت‌ها را می‌کرد».
علاوه بر این‌ها خامنه‌ای برای نزدیکی به آیت‌الله منتظری در آن شرایط به عنوان رئیس جمهوری لوح تقدیری به ایشان به خاطر نگارش کتاب «دراسات فی ولایه‌الفقیه و فقه‌الدوله الاسلامیه» تقدیم کرد. اما ورق که برگشت یکسره از آیت‌الله منتظری روی برتابید و به دشمنی با ایشان پرداخت.
 
امیدوارم  آن‌هایی که تریبونی در اختیار دارند در مقابل این دروغ‌پردازی بزرگ و این جعل تاریخ سکوت نکنند. (۲) و اجازه ندهند قاتل بزرگ مارکسیست‌های میهن‌مان در لباس «خیرخواه»‌ آنان وارد معرکه شود .
 
 
ایرج مصداقی ۱۷ دسامبر ۲۰۱۲
 
 
 
پانویس:
 
 
۱- ادعای سازمان مجاهدین مبنی بر اعدام حد‌اقل ده‌هزار زندانی مرد در زندان اوین مبالغه‌آمیز و نادرست است.
۲- هرچه منتظر ماندم تا «جماعت هیأت اجرایی راه کارگر»، «گفتگوهای زندان» و «جمعی از کمونیست‌های فرانکفورت» و ... که در صدور اطلاعیه علیه من گوی سبقت از یکدیگر را می‌ربودند و هر یک خود را نماینده‌ی «کمونیست‌های» عالم معرفی می‌کردند پا به میدان بگذارند، از دیوار صدا در آمد و از آن‌ها نه. ظاهراً‌ آن‌ها همه‌ی گلوله‌هایشان را علیه امثال من و «ایران تریبونال» خرج کرده‌اند و فعلا گلوله‌ای برای شلیک ندارند. 
 
 
 
منبع: پژواک ایران