۱۳۹۲ آبان ۹, پنجشنبه

"تیرکِ دار"
مهناز قِزِلٌو




تا پایانِ دارها
چند عشق مانده
چند وداعِ تلخ
چند آوازِ غمگین
که چارپایه ها را به گریه بیندازند


اندوه سردِ شب
مضرابِ شکوهمندِ ستمگری ست
نگاه کن
اینها دلتنگی های من اند
نه چیرگی
که از چشم های ترِ طناب می چکند آرام
نه به اندازه ی یک غم
که در دلت نگاه داری


شتابِ شعله باش 
در فراسوی نابهنگامِ لحظه ی تردید
با تبسم و بوسه و اشک
هم آوازت، مجالِ خشمی خواهد شد
در سرگشتگی ناقوسِ بی سرانجامِ سرخ
نوسانی که حقیقت را زیبا می کند
و سادگی چشم هایت بر دلم می نشیند
تا قلبم را در دستانم بگیرم 
بهانه ی زیستن ام، نشا آسمان بود 
قلب ام را بگیر اینک
در امواج دریا خروشان خواهد شد
و قایق ها آوازم را خواهند شنید
صدایم را بگیر
با لب های کودکان آواز خواهد خواند
و فردا خورشیدش زمزمه ی طلایی بامداد
گستره ی بی دریغی که رویای دشت را بی هراسی 
در فهمی زلال کامیاب می کند
زندگی ام را بگیر
بر بال پروانه ها
به سرزمین های دور خواهد رفت
و زخم های جهنم یکایک
ناشکیب و گنگ محتضر خواهند شد
تا گل ها، 
رنگین کمان احساس بارانی ام را
بی رحمانه بر بوته ی هستی بپاشند
همه ی من، باور کن
اندام خاموش ام بر تیرک دار نیست

مهناز قِزِلٌو
بیست و هشتم اکتبر دوهزار و سیزده -- استکهلم

۱۳۹۲ آبان ۲, پنجشنبه

آقای رجوی! شما مسوول مرگ خاموش اعتصابيون در ليبرتي هستید


مهناز قِزِلٌو

براستي كدام عقل سليم مي پذيرد شما صد مجاهد را قرباني نجات هفت نفر كنيد؟
با نگاهي به تحليل ها، گفته ها و ادعاهاي شما در سال هاي اخير اين پرسش پيش مي آيد كه شما چگونه اينهمه تناقض را با خود حمل مي كنيد. چرا بر ادعاي خود درگذشته مبني بر مخير كردن افراد به ترك عراق متعهد نمانديد. مگر مبارزه يك انتخاب نيست. چرا در نشست های “حوض” در سال هفتاد و چهار به مجاهدین اخطار دادید که خروج از سازمان ممنوع است. این چگونه ادبیاتی ست که شما باب کردید; "مجاهد اقساطی و مدت دار با اتمام تاریخ مصرف نداریم". مگر آنها كالا هستند، مگر شما مالک جان دیگران هستید. نکند واقعن باورتان شده خدایگان هستید. حتا افراد را تهديد كرديد در صورتی که بخواهند از سازمان جدا شوند به جرم این تقاضا باید ۲ سال سلول انفرادی در خروجی اشرف و همچنین به دلیل ورود غیرقانونی به عراق ۸ سال نیز زندان ابوغریب را ناگزير باید تحمل کنند. شما اشرف را "مثلث برمودا" مي خوانديد. چرا؟ چرا سر میله های سیم خاردار در "اشرف" رو به داخل بود، مانند زندانها! شما در پی دفاع از قرارگاه "اشرف" نبودید، هراس شما از گریز افراد درون "اشرف" بود. شما براي مجبور كردن افراد به ماندن، با دولت عراق نيز به توافق رسيده بوديد. چرا آنان كه ديگر مايل به ماندن با شما نبودند به رژیم ایران تحویل مي داديد؟ در مقطعی هم برای اجتناب از انحلال "اشرف"، در کمال بی خردی، حتا خودکشی جمعی را توصیه کرده و از سر بی دانشی توجیه ایدئولوژیک نیز کرده بودید. آیا نمی توان اعتصاب حاضر را ادامه ی رویه ی نابخردانه ی خودکشی جمعی دانست. اينها بخشي از پرسش هايي است كه در برابر شماست و موظفيد و بايد به آن پاسخ دهيد. تاريخ هرگز نه فراموش خواهد كرد و نه خواهد بخشيد. اينها اعمالي است كه هر كس به جرم ارتكاب آن محاكمه مي شود، چرا شما مستثنا باشيد.
سه دهه است كه هر سال را سال سرنگوني اعلام مي كنيد از اين حماقت دست برداريد، وقتی این همه اشتباهات جدید وجود دارد که می‌توان مرتکب شد، چرا باید همان قدیمی‌ها را تکرار کنید. پس از خلع سلاح و تخليه ي "اشرف" با معضل ليبرتي مواجه شديد. قبول كنيد شرايط جديد، استراتژي هاي نو طلب مي كند. "اشرف" برچيده شد با بهاي گزاف از دست رفتن جان هاي دهها انسان و سال هاست شاهد اين چرخه ي بيهوده و بي حاصل هستيم، چرا؟ بپذيريد كه توان و صلاحيت رهبري را نداريد، از اين خودخواهي و قدرت طلبي ابلهانه دست برداريد. تا همين جا هم شما اشتباهات فاجعه باري مرتكب شده ايد.
امروز "کانون استراتژیک نبرد"! برچيده شده است. چرا در پي نجات جان بازماندگان نيستيد؟ آیا واقعن معتقدید ماندگاری افراد در عراق به سرنگونی رژیم کمک می کند. پس از سه دهه بايد اين را ديگر متوجه شده باشيد، شما فقط مانع مبارزه شده و همچون سد عمل کرده اید. ارتش آزاديبخشي كه قرار بود مردم را نجات دهد، خود امكانات، وقت و نيروي عظيمي راپيوسته طلب كرده تا آن را از اين بن بست مرگ آفرين برهانند. شما هنگام ورود به عراق می گفتید اگر بخواهیم طولاني مدت در عراق بمانیم نابود خواهيم شد. چرا مانديد و بر چنان ماندن پرهزينه و بي حاصل لجاجت كرديد. اما... نه! شما بر ماندن باور نداشتيد وگرنه خود بدون "اشرف نشانان" به ساحل امن عزيمت نمي كرديد. حقيقت اين است كه شما آنها را تنها گذاشتيد. آنچه شما در كارنامه ي شرم آور خود داريد، شارلاتانيزم ناميده مي شود. تا لحظه اي كه نيروهاي فرانسوي مريم رجوي را دستگير نكرده بودند، چنين وانمود کرديد كه در كنار آنها هستيد. آيا اين تا چه اندازه صادقانه بود؟ 
نيروهاي فرسوده و بدون سلاح و بدون هيچ انسجام سياسي و نظامي كه به عنوان پناهنده در زندان ليبرتي بسر مي برند چگونه مي خواهند رژيم را سرنگون كنند و با اين وصف كه متاسفانه عين واقعيت است، اساسن چه اصراري بر حضور آنان در عراق داشته و همچنان دارید؟ ارتشي بي سلاح و بي فرمانده و التزام كتبي فرد فرد آنان به پرهيز از مبارزه ی مسلحانه و البته هر نوع خشونت! در عمل چه کاری از آن برمی آید. نیرویی فرسوده و ناتوان كه حتا قادر به حفاظت خود نيست نه تنها نمي تواند رژيم را سرنگون كند، بلكه بايد هر چه سريعتر راه نجاتي برايش تدبير كرد. در حالي كه اندك امكان و چشم اندازی براي بازگشت به "اشرف" نيست اين اصرار واقعن به چه منظور است. چرا به دنبال راهکار جدی و جدید مبتنی بر واقعیات نیستید؟ چرا امکانات مالی و تبلیغی سازمان را به بازگشت لیبرتی به "اشرف" هدر می دهید.
مگر نه آنكه اصل بر تحليل مشخص از شرايط مشخص است، به نظر مي رسد شما درك و شناخت درستي از شرايط هيچگاه نداشته ايد. در شرایط جدید، عراق از وجود مجاهدین مستقر در عراق به عنوان برگ برنده و كسب امتياز در مذاکرات و یا تنظیم هر نوع رابطه با رژیم جمهوری اسلامی بهره مند می شود. چطور اين را متوجه نیستید و يا هستيد و به روي مبارك خود نمي آوريد؟ شما در غيبت امام زماني خود از تمامي مختصات و پارامترهاي زمان دور افتاده ايد. مضحكه ي خاص و عام شده ايد. چرا به خودتان نمي آييد. بيمارگونه دچار توهم ايد. در حال حاضر، امام زمانی با قدمتی معتبرتر از شما قادر نیست از چاه برون آید و گره از مشکل خویش گشاید. شما دیگر در کدام چاه فروشده اید؟ هیچ ميدانيد ديگر كم كم شما را امام عليه السلام و حضرت صلوات الله لقب داده اند (البته به طنز) .... پس ظهور كنيد!
عصر معجزات غيرعلمي گذشته. ما در عصر ديگري زندگي مي كنيم، عصر تكنولوژي هاي شگفت انگيز و نه عصر رسولان بي خرد و بي مايه، عصر سمبل هاي بي زماني شايد و نه امام زماني، بي ترديد. شما فاقد توانايي لازم در شناخت شرايط و تحليل وضع موجود هستيد. در شگفت ام... يعني يك نفر هم از نزديكان شما نيست كه از اين بلاهت شما را برهاند.
مريم رجوي در یک سخنرانی در روز شنبه ١٩ اکتبر در پاریس گفت:  هم چنان که پیش از این گفته‌ام، هدف واقعی رژیم، این نیست که مجاهدین، لیبرتی یا عراق را ترک کنند؛ هدف این رژیم، تسلیم یا نابودی فیزیکی مجاهدین است." !! سوال اين است؛ با علم و اعتراف به اين حقيقت چرا پس بر ماندن اصرار دارید؟ و هیچ اقدام جدی در جهت آن انجام نداده و نمی دهید.
ادعا كرده ايد مدارک قابل ارائه در دادگاه های بین المللی دارید مبنی بر اینکه گروگانها در بغداد به دست دولت مالکی اسیر بوده و در معرض استرداد به ایران هستند. اگر اینچنین است چرا از طرح دعوی حقوقی با استناد به مدارک مذکور تاکنون خودداری کرده اید؟ آيا عدم اقدام جدی از طرف شما براي جان هفت مجاهد جاي سوال، ابهام و شبهه برجای نمی گذارد.
اگر چنين است كه دولت هاي غربي در پذيرش ساكنان ليبرتي اهمال مي كنند به جاي پرداخت بودجه اي هنگفت برای پخش يك آگهي از تلويزيون "سي ان ان" آمريكا که صرفن تاكيد بر نجات هفت گروگان دارد، چرا با صرف همان بودجه افكار عمومي را متوجه ی نجات سه هزار ساكن ليبرتي نمي كنيد که بنا به کنوانسیون چهار ژنو تحت حفاظت محسوب میشوند. آيا قصد داريد آن هفت نفر را از زندانی بیرون آورده و دوباره به زندان ليبرتي منتقل كنيد. اين تا چه اندازه عاقلانه يا خيرخواهانه است.
در شرایط فعلی که کشور عراق برای حتا خود شهروندانش محلی امن نیست، شما به جای درخواست انتقال فوری ساکنان لیبرتی به کشور ثالث، درخواست هایی را مطرح می کنید که به هیچ وجه سنجیده نیست. طرح درخواست دیوار حفاظتی، استقرار کلاه آبی ها و امثال آن آیا تاکنون کمکی به حفظ امنیت ساکنان لیبرتی کرده است. گویا به عمد قصد دارید جان افراد را به بهانه ها و تحلیل های نادرست و واهی بیش از پیش در معرض مرگ قرار دهید.

در پایان تاکید بر گزینه هایی است که پیش رو هستند تا شاید از مرگ حتمی ساکنین لیبرتی و اعتصابیون جلوگیری کند:
(١) کنفرانس مطبوعاتی علنی و حضوری مسعود رجوی با رسانه های بین المللی در اعتراض به عدم پذیرش و انتقال به کشور ثالث
(٢)  اعتصاب غذای مریم رجوی و مسعود رجوی در همین راستا
(٣) حضور فیزیکی مسعود رجوی و مریم رجوی و پیوستن به اعتصابیون در لیبرتی که بی تردید بازتاب گسترده و موثر در تحت الشعاع قرار دادن افکار جهانی ایفا خواهد کرد
(٤) ارائه مدارکی که ادعا می شود علیه رژیم در دست دارید و به کار گرفتن وکلا و طرح دعاوی حقوقی در دادگاه های صالحه
(٥) اعتصاب غذای اعضا شورای ملی مقاومت
(٦) حضور فیزیکی اعضا شورای ملی مقاومت در لیبرتی و پیوستن آنان به اعتصابیون
(٧) تاکید بر انتقال فوری ساکنین لیبرتی به کشور ثالث و نه بازگشت به ایران و یا اشرف
(٨) کمپین سراسری در اروپا و آمریکا برای انتقال هر چه سریعتر افراد به کشور ثالث
(٩) تشکیل کنفرانس برای محکوم کردن سیاست دول غربی (اروپا و آمریکا) و تاکید بر پذیرش ساکنان لیبرتی


مهناز قِزِلٌو

بیست و چهارم اکتبر دوهزار و سیصد و سیزده

۱۳۹۲ مهر ۲۹, دوشنبه

"دخترانِ تاک"
شعری از: مهناز قزلو







تاك ها را در دخمه ها پنهان كرده اند
دختران تاك را در پستو
و چشمان متحجر غريزه
به كينه در پي آن است
كه غوره هاي كال را سترون نخوانند
در شولاي تغزل انگيزش گل  
بر نمو زايشي تاك
مويه مي سرايند
بازوان مهتابي راز را فروتكيده
به رنجي تلخ
و عطر نارنج را 
با تاول بويناك گورها 
خوشه مي چينند
تا بر چك چك نقره اي باران نگاهي
نيفروزد شعله اي
كابوس شب را
به تاوان
چون ساقه ي بافه اي بي حاصل
بر زلالي پلك هاي تر عشق  مي پوشانند
تا مستانه ترين شور و بوسه و لبخند
در بسترهاي انزوا و اجبار بپژمرد
دختران را در تاك ها پنهان كرده اند
تاك ها را در دخمه ها
بي گماني كه
در لاي لاي سرد و عاصي و غمگين 
نهال شانه هاي گلرنگ را
بر گيسوان شان غرس مي كنند
هشدار كه برخيزند

۱۳۹۲ مهر ۲۴, چهارشنبه

مجال نگرانی

مهناز قِزِلٌو 



كسي باور نمي كند
بر گورِ توهماتِ فسيلي، صليب گذاشته اند
هر كس مي آيد... گلي پرتاپ مي كند 
بر سينه، صليب مي كشد
يك قدم به احترام عقب مي رود
اشك مي ريزد
 باور نمي كند هنوز

اما...
مدتهاست بر گور همه اشان تف كرده ام
با همه ي نفرتم از دروغ
با همه ی كينه ام از فريب
و ... به مرگ نزديك شده ام
بي اعتنا... نه به مرگ
به آنان كه دروغ گفته اند 
و باز با لب هاشان متبسم اند
بي ترديد راز همآغوشي ي لذتبخش ام را با مرگ درنمي يابند
در آن مرگزاي مردابِ بي قانون
وقتي مرده ها را بر دست هاشان به خانه مي برند
هوس كرده بودم به چهره هاشان نگاه كنم 
وقتي مرده هاشان را در دل
وقتي مرده هاشان را در ذهن 
با خود دوباره به خانه مي برند
و در گلدانِ آبستره ي مدرنيته مي كارند
بر درگاهِ گورستان، به ديدارشان شتافتم
شايد...
شايد در چشمهاي يخ زده اشان 
شعله اي مرا به آتش بكشاند
گشتم ... نيافتم
پيوسته با ترازوهاي شكسته اشان 
با داوري ي جخ پرمدعاي اشان 
به قضاوت نشستند
و اجساد باد كرده در دستانشان حتا
به طعنه ريشخندم كردند
آه... انگار مي دانستم
اين بار نيز تنها بازمي گردم
تنها...
نه از فاصله هاي ترديد
از حسرتِ یک بوسه 
از حسرتِ زني كه مي خواهد روياي آدمي بيخواب باشد
نه همخوابِ خالي ي تنهايي ي يك پس زده ي ساليان
تنها باز مي گردم
از حسرتِ آغوشي عاشقانه
تنها... سخت تنها
نه از آنرو كه در اين تاريكي ي تلخ 
ستاره ها را گم كنم
نه... من ماه را خوب مي شناسم
و در گذار يك ممكن 
مجالِ نگراني را گم خواهم كرد
مهناز قزلو / پانزدهم اكتبر دوهزارو سیزده



 دشواری های فرهنگی علیه ی همجنس گرایان و موانع علنی شدن
گزارش و فیلمبرداری از سخنرانی: مهناز قزلو

رابرت هانا یک همجنس خواه و از خانواده ای آسوری (مهاجرین یکی از کشورهای خاورمیانه) است. او در سوئد متولد شده و با یک همجنس خواه سوئدی زندگی می کند. اما هنوز مادرش گمان می کند او بیمار است و برای درمان او دعا می کند. خواهر رابرت اولین کسی بود که در خانواده او را درک کرد و با رابرت و همزی ی او رابطه ی بسیار خوب و صمیمانه ای دارد. زیرا خود از تابوهای فرهنگی و مذهبی بشدت رنج برده و تجربیات تلخی را از سرگذرانده است. رابرت هانا، سخنرانی اش را به مقوله ی دشواری های فرهنگی علیه ی همجنس گرایان و موانع علنی شدن در جوامع ناموس پرستانه ی سنتی و حتا مدرن اختصاص می دهد و تاکید می کند در چنین جوامع و فرهنگ ها، جنایتکار بودن گاه آسان تر است تا اینکه بخواهی خود واقعی ات را به عنوان یک همجنس خواه به سادگی زندگی کنی. تابوها و سنت های غیرانسانی از تو همچون مرضی هراس انگیز می گریزند، تحقیرت می کنند و حق زیستن را گاه از تو می ربایند اما آنچه مهم است "تویی" . "خود خودت". مهم این است که تو در باره ی خودت چگونه بیاندیشی. چقدر خودت را باور کنی و چه اندازه حق زیستن برای خود قائل باشی. آنگاه علنی شدن آسان تر جلوه خواهد کرد. چرا که تو حق زندگی داری بدان گونه که دوست می داری و با آن کس که دوستت می دارد. 
نکته: جلسه ی سخنرانی رابرت تلاش شد توسط چند هموفوب برهم زده شود اما با درایت برخی از حاضرین، آنان به بیرون سالن برده شدند. حتا در کشوری همچون سوئد با چنین برخوردهایی روبرو هستیم اما آنکس که می توانست شاکی باشد رابرت بود و نه آن عده هموفوب!



برای دیدن فیلم به آدرس فیس بوک زیر مراجعه نمایید:

۱۳۹۲ مهر ۱۶, سه‌شنبه

۱۳۹۲ مهر ۱۲, جمعه

خشونت و قدرت – صحنه ی اعدام در کتاب های کودکان مهناز قزلو




معضلات را در جامعه ای مانند ایران نمی توان اساسن به طور تجریدی مورد بررسی قرار دارد، جامعه ای که خشونت به طور سیستماتیک در آن نهادینه شده و مجوزهای مورد نیاز برای به اجرا گذاشتن مجازات های غیرانسانی را با رویکرد به قوانین شریعت و ایدئولوژی اسلامی اخذ می کند. حکومت اسلامی پیوسته تلاش نموده تا از طریق بازتولید خشونت، بر جامعه تسلط یافته و بدین ترتیب سیطره ی قدرت خود را گسترش دهد. نهادهای قدرت در جمهوری اسلامی، روابط ساختاری قوانین را بر پایه ی نگاه باورمند به مذهب تحکیم بخشیده و با این چرخش و عقب گرد تاریخی از نظامی انسانی مبتنی بر تعالی، خرد، صلح و مدارا به شدت فاصله گرفته و در تعارض با آن تداوم خود را می پاید. در واقع حکومت اسلامی با بهره گیری از رابطه ی میان قدرت و خشونت دوام خود را حفظ می کند. به نحوی که در درون جامعه هیچ فضای آزاد باقی نگذاشته و تقریبن هیچ مقاومت و اعتراضی را به تبع آن برنمی تابد. ابزارهای القا خشونت در این نظام گاه ماهیت فرهنگی نیز پیدا می کند که از جمله عرصه ی کتاب به طور اعم و کتاب های کودکان به طور اخص می باشد.  متاسفانه عده ای قلم به مزد نیز در این رویکرد به مدد سیستم می شتابند بی آنکه دغدغه ی فاجعه ای را داشته باشند که با قلم هایشان آن را میسر می سازند. آنچه این خودفروشان فرهنگی می نویسند و می نگارند به مثابه ی نمادی از تلقی ی است که آموزش را هم به عنوان سوژه و هم ابژه هدف قرار داده است.
اینکه صحنه ی اعدام در کتاب کودکان به چاپ می رسد "تصویری از کتاب حسن کچل – چاپ نشر افق (واحد کودک و نوجوان) سروده ی ناصر کشاورز و با نقاشی های سعید رزاقی" دیگر واقعن یک سوال یا حتا انتقاد به طور اصولی نمی تواند پس از سه دهه در حاکمیت سیاه حکومت اسلامی مطرح باشد در حالیکه صحنه های واقعی اعدام را سالهاست به خیابان ها و میادین شهرها و در ملع عام کشانده و قبح خشونت را در مرگ بارترین شکل آن در اذهان ریخته اند. "چه روزگار تلخ و سیاهی... خورشید سرد شد و برکت از زمین ها رفت... موشهای موذی/اوراق زرنگار کتب را/در گنجه های کهنه جویدند/خورشید مرده بود، و فردا/در ذهن کودکان/ مفهوم گنگ گمشده ای داشت/آنها غرابت این لفظ کهنه را/در مشق های خود/بالکهء درشت سیاهی/تصویر مینمودند.
در فرتور فوق، تصویر کودکی که بردار شده است به طرز دردناکی صبوری را از انسان می رباید در حالیکه برای رساندن قامت او از ارتفاع چند بلوک آجری کمک گرفته شده است. راستی اینهمه کینه و طمع مرگ از کجا ناشی می شود؟
در قوانین اسلام، حد بلوغ شرعی، آغازگر دوران مسئولیت جزایی است. به موجب تبصره ١ ماده ١٢١٠ قانون مدنی، اصلاحی ١٣٧٠ شمسی: "سن بلوغ در پسر پانزده سال تمام قمری و در دختر نه سال تمام قمری است."

با وجود مجازات های ناعادلانه، سنگین و ضدانسانی ی بدنی و نتایج اجرایی منفی، ناگوار وسهمگین روانی که در قوانین جزایی ایران شامل حال مجرمین بالغ می شود، کودکان خردسال نیز در قلمروی مسئولیت جزایی قرار دارند.

به موجب ماده ٤٩ قانون مجازات اسلامی؛ "اطفال در صورت ارتکاب جرم مبرا از مسئولیت کیفری هستند و تربیت آنان با نظر دادگاه به عهده سرپرست اطفال و عندالاقتضا کانون اصلاح و تربیت اطفال می باشد."
تبصره ١ ذیل ماده قانونی فوق تصریح می کند:"منظور از طفل کسی است که به حد بلوغ شرعی نرسیده باشد."

بنابراین بر طبق قوانین ایران که برگرفته از شریعت اسلام می باشد کودکان در قلمروی مسئولیت جزایی قرار می گیرند. نکته ی باز هم قابل توجه تبعیض بارز جنسیتی است، چرا که دختران خردسال از نه سالگی به بعد طفل شناخته نمی شوند و در صورت ارتکاب جرم تحت پیگرد قرار می گیرند و به حکم دادگاه های عمومی - موضوع قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب مصوب١٣٧٣ شمسی - مانند بزرگسالان مجازات می شوند. در نتیجه آنها در قلمروی وسیع مسئولیت جزایی محکوم به تحمل مجازات ها و تنبیهات بدنی مندرج در قانون مجازات اسلامی خواهند شد.
براساس آمارهای منتشره حکومت ایران پیشتاز اعدام است. در سال های اخیر به دلیل تنگنا و انزوای بین المللی و اقدامات فعالین حقوق بشر، کودکان و نوجوانان محکوم به اعدام را تا رسیدن به سن هجده سالگی بین مرگ و زندگی معلق نگه می دارند و در کشاکش های رسیدگی های قضایی، به بیرحمانه ترین وضع محاکمه و سپس به چوبه دار می سپرند.
جمهوری اسلامی، کنوانسیون بین المللی حقوق کودک را امضا کرده است. بر اساس ماده ٣٧ این کنوانسیون "حکم اعدام و حبس ابد، نباید برای جرایمی صادر شود که افراد زیر ١٨ سال مرتکب شده اند".
مسئولان قضایی جمهوری اسلامی مدعی اند مجازات اعدام در حق هیچ فرد زیر ١٨ سالی اجرا نمی‌شود. البته چنین است اما کودکانی که به هنگام ارتکاب جرم زیر هجده سال هستند تا رسیدن به سن هجده سالگی بین مرگ و زندگی ناگزیر از بسر بردن در زندان هستند.
در حالیکه مجازات اعدام مدتهاست در جوامع پیشرفته به عنوان پدیده ای مذموم و ضدانسانی منسوخ گردیده است، مفاد حقوق بشر در مورد کودکان چنین تاکید می کند:
· مطابق پیمان نامه ای که برای حفظ و رعایت حقوق کودکان جهان تصویب شده است، یک کودک، انسانی است که سن هجده سالگی را هنوز تمام نکرده است.

· حکومت ها حق کودک را برای داشتن بازی، سرگرمی، وقت آسایش و استراحت به رسمیت می شناسند. کودک می تواند به طور فعال در امور فرهنگی و هنری در خور سنی خودش، شرکت جوید. حکومت ها به حق کودک برای فعالیت های هنری و فرهنگی توجه داشته و با اقدامهای خود، آن را پشتیبانی می کنند و امکانات مناسب را برای انجام فعالیتهای فرهنگی – هنری و همچنین اوقات فراغت و سرگرمی کودک فراهم می نمایند.

· حکومت ها تضمین می کنند که هیچ کودکی مورد شکنجه قرار نگیرد و رفتار غیرانسانی و توهین آمیز با او نشود. اجرای مجازات اعدام و حبس های طولانی مدت برای کودکان تا قبل از پایان سن هجده سالگی ممنوع است.

· برای سلامتی روحی، جسمی و اجتماعی کودکی که قربانی نوعی از بدرفتاری، شکنجه، استثمار یا هر عمل غیرانسانی شده است، حکومت های عضو پیمان همه اقدامات مناسب را انجام می دهند. بازسازی جسمی و روانی باید در محیط و شرایط مناسب، سلامتی و منزلت کودک را تامین کند.

· بازسازی اجتماعی کودکان مجرم و کوشش برای حل مسایل آنها بدون دخالت دادگاه ولی اکیدا باید بر پایه رعایت حقوق بشر باشد.

مهناز قِزِلٌو
سوم اکتبر دوهزار و سیزده – استکهلم