مهناز قزلو
چرا وقتي بايد حرف بزني
خفقان مي گيري
سكوتي رذيلانه
قل قلك ات مي دهد، هان!
اسمم را مدام خط مي زني
اما... من اينجا ايستاده ام
و چشمهاي بسته ي تو
حضور مرا نفي نمي كند
تو همچنان از خودت دور و دورتر مي شوي
آنقدور دور كه ديگر شبيه "هيچكس" شده اي
خاطرت باشد حفره هاي خالي احساس
با دروغ پر نمي شوند
و هيچ قايقي بي سرنشين
به آنسوي آرزو نمي رسد
تو در خود پكيده اي
مثل جسدي كه بر آن كافور پاشيده اند
و لبخندت آنقدر مصنوعي ست
كه مصاحبه هاي تلويزيوني و حساب هاي بانكي
معني آن را مي فهمند
قيمتت خيلي ارزان ست
روي نام ياران من راه مي روي
و لذت سكرآور پول و نام
بي تاب ات مي كند
نمي دانستم يك روز
گلوله ها و طناب ها
براي آشغال هايي مثل تو
كيسه هاي زر بدوزند
٢٨ دسامبر ٢٠١٣- استكهلم
چرا وقتي بايد حرف بزني
خفقان مي گيري
سكوتي رذيلانه
قل قلك ات مي دهد، هان!
اسمم را مدام خط مي زني
اما... من اينجا ايستاده ام
و چشمهاي بسته ي تو
حضور مرا نفي نمي كند
تو همچنان از خودت دور و دورتر مي شوي
آنقدور دور كه ديگر شبيه "هيچكس" شده اي
خاطرت باشد حفره هاي خالي احساس
با دروغ پر نمي شوند
و هيچ قايقي بي سرنشين
به آنسوي آرزو نمي رسد
تو در خود پكيده اي
مثل جسدي كه بر آن كافور پاشيده اند
و لبخندت آنقدر مصنوعي ست
كه مصاحبه هاي تلويزيوني و حساب هاي بانكي
معني آن را مي فهمند
قيمتت خيلي ارزان ست
روي نام ياران من راه مي روي
و لذت سكرآور پول و نام
بي تاب ات مي كند
نمي دانستم يك روز
گلوله ها و طناب ها
براي آشغال هايي مثل تو
كيسه هاي زر بدوزند
٢٨ دسامبر ٢٠١٣- استكهلم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر