تا كوچه ها
فریادت را
بر پنجرهها بپاشند
قلبت را جا میگذاری
در تنهایی قدمهایت
و با ترنم آوازت
كسی نیست
تا بر بام جهان بانگ بردارد
باز هم دستانت خالیست
ای عدالت موهوم
ای تكهتكه شده در خون
پارههای قلبت را
میان رهگذران قسمت كن
چه با كودكان گرسنه نانی نیست
با دختركان تنفروش سرپناهی...
مادران غمزده بر جنازههای جوان
جنازههای جوان بر سنگفرش خیابان
در هزارتوی خطابهی تسلیم
دغدغهی دیرینهی پرهیز
بیچرا...! بیتامل...!
- بغضی تُنُکمایه
در توهمی سبز-
باز هم حضور موكد "تك"ها...
تكساحتی...
تكصدایی...
بیدیگرها
تا پنجره
فریادت را در كوچهها بپاشد
حركت، حدیث "نه"
روح ستیزه با سكوت و نیرنگ
در پسكوچههای بنبست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر