۱۳۸۹ دی ۱۳, دوشنبه

این کجا و آن کجا؟



ا

سال تازه میلادی


 1 ـ آسمان سرد، یخ زده و تاریک شهرهای سوئدچون همه دیگر سال های گذشته با فرارسیدن سالی نو، ستاره باران شد و مردم با انفجار ترقه ها وآتش بازی به شادی و سرور پرداختند. میزان کاربرد موشک ها وفشفشه هاو ترقه ها فراوان است. دولت و دیگر دست اندکاران که برای کمترین اشتباه ونارسایی می باید پاسخ گوی مردم باشند، همه ساله کوشیده اند که بر میزان کنترل خود بر تولید وفروش این مواد افزوده و با دادن آگاهی ها و هشدارهای درست، از میزان آسیب دیدگی ها که هر ساله مورد هایی داشته است، بکاهند که در این امر نیز کارنامه درخشانی داشته اند. من بارها با خود اندیشیده ام که به فرض اگر مردم ایران در برگزاری جشن نوروز خود آزاد بوده و این میزان گسترده مواد انفجاری به کار می رفت چه رویدادهای وحشتناکی که پیش نمی آمد و حکومت بی کفایت چگونه مسئولیت را به گردن این و آن انداخته و به سادگی شانه از زیر بار مسئولیت های خود خالی می کرد. در این جا، گاه در هوای یخ زده منهای 25 یا 30 درجه نیز مردم جشن می گیرند و شادی می کنند و دولت همه گونه امکان ها را برای آسودگی وآسایش مردم بکار گرفته و دست گاه های گوناگون ومسئول، برای این شب ها در آمادگی کامل بسر برده تا اگر پیش آمد ناگواری نیز رخ داد فورن بتوانند رسیدگی کنند. مردم ما نیز در سایه این حکومت خون و هراس سال نوخود راجشن می گیرند ولی این کجا وآن کجا؟
2 ـ دو ماهی پیش از پایان سال گذشته دو رویداد مهم و تاریخی در سوئد پبش آمد که مردم را تکان داده وباورش برای آنان سخت بود. رویداد نخست:
در روزهای نخست ماه نوامبر تیتری بر سر برگ روزنامه های سوئد نشست که چون شوکی بر جامعه وارد و آن را به یک رسوایی بزرگ و بی پیشینه در سوئد مبدل ساخت. تیتر روزنامه ها از انتشار کتابی بنام"این سلطان بی میل (به  سلطنت)"(1) آگاهی می داد  که در آن در باره شاه کنونی سوئد، برگزاری جشن ها وخوش گذرانی های پنهان و رابطه های عشقی او با زنان دیگر در دو دهه پیشین سخن رفته است. انتشار این خبر به جنجال بزرگی نه تنها در سوئد که در دیگر کشورهای اسکاندیناوی، که ارتباط تنگاتنگی با سوئد دارند، و کشورهای به ویژه اروپایی به وجود آورد و به تیتر نخست شب و روز همه رسانه های گروهی مبدل گشت. در هفته نخست نام هیج یک از زنان هنوز بروز داده نشده بود ولی بزودی یکی از آنان "کامیلا هنه مارک"(2) یک سیاهپوست بزرگ شده در سوئد که ریشه نیجریایی دارد و از خوانندگان وهنرمندان شناخته شده سوئد است و بیش از یکسال به شکلی کاملن پنهان با شاه در رابطه بوده است، گام پیش نهاده و پرده از راز رابطه خود با شاه و شرح جشن ها و خوش گذرانی های شبانه وپنهان شاه و دوستانش بر داشت. ولی موضوع تنها این نبود. آنچه پذیرشش برای جامعه سوئد سخت بود این امر بود که یکی از آنان که جشن ها را ترتیب داده و دختران جوان استریپ تیز کننده را به جشن های شاهانه  می آورده است، یک مهاجر خلاف کار صربیایی دارنده یک بار و کلوپ شبانه با پیشینه محکومیت برای خلاف و خشونت بوده است. ماجرا زمانی بدتر شد که نام وچهره این شخص منتشر شد. او که "میله مارکویچ"(3) نامیده می شود آشکارا به خبرنگاران گفته است که از این شب ها فیلم نیز تهیه کرده و تهدید کرده است که اگر نیاز ببیند آن ها را منتشر خواهد نمود.
دامنه ماجرا چند هفته ای پس از آن هر چه گسترده تر شد. اکنون روشن شده است که شاه سوئد وکامیلا دارای یک پسر پانزده ساله هستند که در پنهان در نیجریه زاده شده و در خانه پدری کامیلا بزرگ شده و اکنون در یکی از بهترین آموزشگاه های لندن سرگرم دانش آموزی است. می پندارید که این پایان ماجرا است؟ نه، چنین نیست. اینک رسانه های سوئد بنا بر انگیزه هایی که بیان آن ها نوشته را به درازا می کشد، سخن از این می گویند که پس از ولیعهد کنونی سوئد که ویکتوریا دختر بزرگ شاه است، تنها کسی که بنا بر قانون سوئد می تواند شاه سوئد شود، همین فرزند دو رگه و تا کنون پنهان  شاه و کامیلا است!
خوب این تنها طرح ماجرا بود ولی آیا شاه سوئد، پیرامونیان او، دولت وپارلمان سوئد این داده های کتاب را دروغ و توطئه بیگانگان دانستند؟ آیا شاه سوئد تهدید به دادگاهی نمودن سه تن نویسندگان کتاب  نمود؟ آیا دولت فورن یه شکلی مهندسی شده آنان را دستگیر و زندانی نمود؟ آیا کتاب گردآوری شد یا از فروش آن جلوگیری شد؟ آیا چاپخانه و منتشر کننده کتاب مورد بازخواست ویا تهدید قرار گرفتند؟ آیا کوشش شد که هر چه زودتر موضوع و گویندگان آن را خاموش و خفه نموده، زیر شکنجه آنان را وادار به اعتراف های تلویزیونی در باره انجام توطئه انگلیس و اسرائیل وآمریکا نمایند؟ نه، هیچ یک از این ها رخ نداد. شاه سوئد در یک مصاجبه تلویزیونی گفت هر چه بوده گذشته است و باید چشم به آینده دوخت  و بیش از این هم در این باره سخن نگفت و نگفته است. نه کسی تهدید و بازداشت شد و نه دستگاه دادگستری به کوچکترین کاری دست زد واین در حالی است که بنا بر قوانین سوئد شاه می تواند ازاین سه تن نویسنده تنها به سبب "بد گویی" از او به دادگاه شکایت کند که سر انجامش می تواند مجازات زندان را نیز در پی داشته باشد. این چنین نیز نشده است. شاید خود شاه سوئد نیز می داند که جامعه آزاد و دموکراتیک سوئد نه تنها اجازه بازداشت و دادگاهی کردن این نویسندگان را نمی دهد که اگر حتا چنین نیز بشود، وضع از این نیز که هست بدتر شده و مردم به پشتیبانی از این نویسندگان بر خواهند خواست. این نکته را هم بیافزایم که همین نویسندگان، هم اکنون در حال نگارش کتاب دیگری و این بار در باره سیلویا زن شاه و ملکه آلمانی نژاد سوئد هستند. خوانندگان گرامی خود داوری کنند که این کجا و آن وضعیت مسخره، خفت بار و تبه کارانه حکومت اسلامی در ایران کجا؟
3 ـ رویداد دیگری که در همین روزهای آخر سال سوئد را به تکانی دیگر واداشت، یک گزارش وبررسی کامل و مستند تلویزیونی سوئد بود در باره پیشینه پدر سیلویا ملکه سوئد. این پیشینه نشان می داد که پدر سیلویا از پشتیبانان هیتلر و از نازیست های کوشنده بوده است. این گزارش مستند نشان می داد که او چگونه با بهایی بسیار اندک کارخانه تولید آهن یک یهودی بخت برگشته را با فرمان حکومت از دستش بیرون آورده و در پنهان و در پوشش به ساخت اسلحه برای ارتش هیتلری یاری می رسانده است. ماجرا زمانی بدتر شد که مصاحبه ای از سیلویا در رسانه ها پخش شد که در آن او پشتیبانی پدر خود از نازیست ها و هیتلر را انکار و خود را از آن نا آگاه نشان می داد. گزارش ولی چنان مستند بود وبه چنان کنکاش وجستجویی در پرونده های آرشیو های گوناگون در برزیل(که خانواده سیلویا سال ها نیز در آن جا ساکن بوده اند)، آلمان وسوئد دست زده بود که جای هیچ گونه انکاری را باقی نمی گذاشت.
روشن است که ماننده همآن پرسش هایی که در بند 2 آمد در این جا نیز به میان می آید که پاسخش نیز همآن است که در بالا آمد. نه تنها هیج مسئله ای برای تهیه کنندگان این گزارش تکان دهنده، افشا گر و مستند پیش نیامد که این ملکه سیلویا بود که زیر پرسش رفته  و نگاه ها را به سوی خود کشانده ومردم را به او بد بین ساخت. بنا بر این، وضع قانون مند و دموکراتیک سوئد که هیج کسی ومقامی را غیر پاسخ گو نمی شناسدو وزنه وارزش سنگین آزادی در کشور، آنان که در این دو ماجرا آسیب دیدند،  شاه وملکه سوئد بودند نه آنان که دست به این روشنگری ها و افشا گری ها زدند. ببینید که حکومت اسلامی با آنان که یا از خودی ها بودند(نمونه نوری زاد وتاج زاده ودیگران)، یا خود نیز روحانی بودند(نمونه آیت الله بروجردی که هم اکنون در سیاهچال است و کسی نمی داند چه بر سرش آمده است، یا زنده یاد آیت الله منتظری و آن چه بر او گذشت ویا آن چه امروز بر همین کروبی وخاتمی می گذرد) ویا نویسنده باورمند به اسلام ولی نه خرافی بودند و نه برای رسیدن به پست ومقام شرافت ووجدان خود را قربانی می کردند (نمونه زنده یاد استاد علی اکبر سیرجانیو ده ها نویسنده وهنرمند شرافتمند دیگر)که تنها دلیری کرده و به "مقام معطم"، این رهبر خود خوانده، قلابی و بی اعتبار، نامه اعتراضی آن هم گاه دلسوزانه نوشتند، چه رفتاری کرد وچه گونه برای هر یک از آنان  پرونده سازی نموده و بی شرمانه بدترین اتهام ها را به آنان زده و زندگیشان را به هم ریخت ویا نابود کرد! اینک خود داوری نمایید: این که در این به گفته آقایان نو کیسه" سرزمین کفر" می گذرد کجا و آن چه در آن اسلام ناب محمدی می گذرد کجا؟
4 ـ انتشار اعلام حکم محکومیت رئیس جمهور پیشن اسرائیل(موشه کاساو) به جرم تجاوز جنسی، یک روز مانده به آغاز سال نو میلادی(30 دسامبر 2010)، یک بار دیگر نشان داد که دموکراسی وقانون مندی در یک جامعه دموکراتیک به چه معناست و یکی از انگیزه های پیشرفت دانش، تکنیک و زیر ساخت های جامعه مدرن در اسرائیل در کجاست! این حکم نشان داد که چرا وچگونه اسرائیلان توانسته اند در همآن بیابان هایی که تازیان نیز در ماننده آن ساکن هستند، چنین سرزمینی به وجود آورند که با آن وسعت اندک، یکی از پیشرفته ترین کشاورزی های جهان را داراست. این زمانی است که  نخواهیم از پیشرفت ها در همه زمینه های دیگر از آن میان پیشرفت های شگرف در دانش پزشکی، صنعت و دستگاه های رایانه ای در اسرائیل سخن بگوییم. همین یک مورد می تواند نشان دهد که انگیزه دشمنی های کور شماری از تازیان وامانده و دستگاه خرافی و دروغ پرداز تبه کاران در ایران، در کجا نهفته است! اینک خود داوری کنید: این اسرائیل"صهیونست" کجا و آن ایران زیر لوای اسلام ناب محمدی کجا؟  

کوروش گلنام 
۳ ژانویه ۲۰۱۱ 

پا نویس:

Den motvilliga monarken   
 بر گردان فارسی بناچار چنین باید باشد چون واژه نخست در این جمله سوئدی(که "دن" است)، نشان اشاره به واژه شناخته شده(معرفه) است.  می توان این جمله را چنین نیز گفت: این سلطان بیزار( از سلطنت).   

 Camilla Henemark 2 ـ
Mille Markovic  3 ـ


هیچ نظری موجود نیست: