۱۳۹۲ آذر ۶, چهارشنبه
مصاحبه ی مهناز قزلو
در باره ي اعدام هاي اخير و نقش رسانه در روشنگري
با رادیو صدای مردم ایران در کانادا ( از دقیقه ی 26:30)
http://chsrfm.ca/blog/current-shows/cultural/vop/voice-persians-109-2/
Voices of Persians » Voice of Persians #109
Voice of Persians #109
Podcast: Play in new window
| Download (Duration: 1:01:15 — 112.2MB)

Voice of Persians #109: English section: Interview with Ms. Sima, human rights activist from Toronto about massive executions in Iran since presidency of Mr. Rowhani. Persian section: Interview with Mr. Mohammad Reza Abbasi, Iranian asylum seeker in Sweden who is in danger of deportation. Interview with Ms. Mahnaz Ghezelo, one of the former political prisoners of 1980′s about massive executions in Iran. Interview with Ms. Sima
۱۳۹۲ آبان ۲۸, سهشنبه
هراس
در آینه هزار بار
هم که نگاهش کنم
روی بر می گرداند و از من دور می شود
دلهره ام می گیرد
آه... باید اعتراف کنم
نقاب زده ام
و... دیگر خسته ام
چقدر لابلای هاشور واژه ها بدوم
سرگیجه بگیرم
این رقص مرا از من دور می کند
و... خسته
نمی گذارید خودم باشم
از این نسخه های کپی شده اوق تان نمی گیرد؟
بیهوده خواب دیده ام
این باران ها حتا مرا خیس هم نمی کنند
کاش جرات می کرد
و روی یک نیمکت سیمانی می ایستاد
و بال هایش را باز می کرد
تا بدانید دارید ویران اش می کنید
میان تاریکی ی فانوس های خاموش خم شده
سقف آرزوهایتان
روی بر می گرداند و از من دور می شود
دلهره ام می گیرد
آه... باید اعتراف کنم
نقاب زده ام
و... دیگر خسته ام
چقدر لابلای هاشور واژه ها بدوم
سرگیجه بگیرم
این رقص مرا از من دور می کند
و... خسته
نمی گذارید خودم باشم
از این نسخه های کپی شده اوق تان نمی گیرد؟
بیهوده خواب دیده ام
این باران ها حتا مرا خیس هم نمی کنند
کاش جرات می کرد
و روی یک نیمکت سیمانی می ایستاد
و بال هایش را باز می کرد
تا بدانید دارید ویران اش می کنید
میان تاریکی ی فانوس های خاموش خم شده
سقف آرزوهایتان
چقدر کوتاه است
روی شانه های برف
اشک های زنی چکیده است
که دل به زنی دیگر سپرده است
تو می ترسی
او پنهان می شود
مهناز قِزِلٌو/هفده نوامبر دوهزار و سیزده
روی شانه های برف
اشک های زنی چکیده است
که دل به زنی دیگر سپرده است
تو می ترسی
او پنهان می شود
مهناز قِزِلٌو/هفده نوامبر دوهزار و سیزده
۱۳۹۲ آبان ۲۱, سهشنبه
۱۳۹۲ آبان ۱۲, یکشنبه
من
يك زنم، يك انسان
مهناز قزلو
مهناز قزلو
انديشه
ام با يك چرا آغاز شد
ايستاده
بر آستانه ي ويراني خويش
من شرح
درد انساني ام، اي همدل عزيز
آمده
از سرزميني كه اش
آوار و
بي پناهي است
دار و
درد و حلق آويز
نيست
تازه سرودي
كهنه
زخمي هست
بر
جراحات يك پيكر
بر
قلبي تكيده
خفقان
و داغديدگي
بي
توقفي، يكسر
در
اندوه ارغواني اين شب
ماهي
بركه
پرنده
اي بي تاب
وحشت
آنكه بي فريادي
بسپرندت
بي كفن
در عمق
يكي بلعنده تالاب
تبعيده
ايي خودخواسته ام
آي....
آخر، ماندن پناه نبود
رفتن
نيز نه يكي گريزگاه
كارام
گيرم چو يكي مرداب
خشت
خشتش را بيداد
گور
انسان ساخت و آزادي
نه
هشيواري امان مي خواست
كه
عصيان را همه در خواب خراب
چندان
كه به حماقتبرتنم
لذت
زنانگي را تيغ بركشند
به جهل سياه زمان
در
انكار هر چه حقارت و بند و سنت
با
جاري رودخانه گشته هماغوش
به
نيشخندي سخت تلخ و عريان
سرشكسته
در انزاويي نوميد
جنازه
ام را سوزاندم
در
گوشه گوشه ي آن ديار بود آري
تا در
بستر تحقير و تسليم و تن سپردگي
گنديده
گي هولناك برده گي را پارو كشم باري
در
زندان و شكنجه گاه
رگ
هايم....اي واي
رگهايم
را با محك عشق
به
تماشاي فوران شعور نشستم
تا به
تازيانه و زنجير
ره به
راز تاروپودم نبرند
در آن
سياهچالهاي متروك
به
شقاوت داري خودبرپاساخته
معصومانه
گردن سپردم
تا
آواي انساني ي عصيان را
برگلوي
رهايي نبرند
آنجا
كه لبهامان را بردوختند
آزادي
چون حناقي در گلوهامان برآماسيد
تا
انديشه ام را پرواز دهم
بر بال
روياهايي سپيد
بر زخم
هاي اعتراض من تنها
تلخي
شكفت و درد،
درد، درد روييد
در
انجماد سربي نفس ها
به
سماجت، بي پروايي
رهايي
را جستم
و در
هر اعدام
قلبم
را چون شكوفه ي محبوس ياس
به
طاعون سربي گلوله ها سپردم
وبرحصار
اين شب موذي
دروازه
هاي بسته
قفل
هاي پرزنگار
پنجه
فكندم، شوريدم
در
قلمرو خوف انگيز فرومايگاني چند
كه
مرده مي زايند و ديگر هيچ
فرياد
برآوردم
آي....
گرسنه گان، برهنه گان، زندانيان
مرده
نيستم
من نيش
مقدس زنبورم
يك زن
گستاخ
و عاصي و معصوم
معجزه
ي بارور مجالي پنهان
يك
انسان
مهناز
قزلو
دوهزار و هفت میلادی - گوتنبرگ
اشتراک در:
پستها (Atom)