۱۳۹۲ تیر ۱۵, شنبه

منتقد، توهمِ توطئه و تئوریِ پرتاب

مهناز قزلو

دموکراسی نیازمند سازمان ها و نهادهای سیاسی قوی و کارآمدی ست که ظرفیت، توانایی و شایستگی آن را داشته باشند تا مردم و شهروندان شان را نمایندگی کرده و در عین حال راهکارها و خط مشی های سیاسی درخور و مناسب در روند مبارزه برای دستیابی به آزادی ارایه نمایند. در غیر این صورت بسیار بدیهی است که به هر اندازه میزان مناسبات دموکراتیک میان افراد یا اعضا و رهبران سازمان ها و نهادهای سیاسی از هم فاصله بگیرد، متعاقب آن از کیفیت و هماهنگی و کنش و واکنش های سیاسی کاسته شده و نیروهایی که مسیر ضد دموکراتیک را پیش می گیرند توسط افراد آگاه و آزادیخواه چه در درون و چه در بیرون از آن تشکیلات، آن را به چالش خواهند کشید. چرا که هر فرد انسانی حق دارد در فرایند حصول به آزادی در تمام زمینه های اجتماعی و سیاسی تشریک مساعی کرده و به انحا طرق در راه نیل به دموکراسی و آزادی اعمال نظر و عقیده نماید.
از این رو هر سازمان سیاسی مانند هر تشکیلات و نهاد دیگری با دو مسئله عمده روبروست: از یک سو نحوه ی مناسبات بین عناصر و اعضای درونی و از سویی دیگر، مکانیسم برقراری روابط با سازمان ها، احزاب یا نهادهای بیرونی. تشکیلات و سازمان های مدعی دموکراسی باید قادر باشند تا فاصله و شکاف بین تئوری و عمل به منشور آزادی را در حد ممکن و ایده آل در هر دو محور به صفر برسانند.
تحلیل و بررسی موشکافانه ی خط مشی یک تشکیلات سیاسی مستلزم نقد و انتقاد و در صورت لزوم تجدید نظر و اصلاح رویکرد/ها، استراتژی/ها و تاکتیک/های آن است که درواقع بدین گونه دینامیزم و تطابق خود را با نیاز و ساختار جامعه ای نوین با گرایش به خردگرایی و اعتقاد به اصول اساسی حقوق بشر تضمین می کند. یک تشکیلات سیاسی دموکراتیک، نهادی است مبتنی بر تساهل و مدارا با مردم به طور عام و با منتقدین و یا حتی مخالفین به طور خاص. خصوصیت غیرقابل انکار چنین نهادی، فرهنگ مسوولیت پذیری و پاسخگویی و ترانسپرنت بودن است که آن را از یک نهاد با باور توتالیتر و الیگارشی متمایز می کند.
اصل نقد و انتقاد و جایگاه منتقد تحت هیچ شرایط و به هیچ دلیل و بهانه و در هیچ برهه ی "خون چکان" یا "غیر خون چکان" انکار نشدنی است.  اگر قائل به این هستیم که مبارزه ای بی امان و "جان فشان!" ما را ذیحق می کند که منتقد و مخالف خود را سرکوب و به لطائف الحیلی خفه  کنیم، جز فریب ناله ای بیش از ته گلو سرفه نفرموده ایم که در این صورت محتاج دوا و شفاییم.
اگر فرد یا نهادی جوهر انتقاد پذیری را در هر مقطع از مبارزه نداشته باشد، اصلی را نقض کرده و یا مورد اغماض قرار داده است که برایش مدعی مبارزه است. این تضادی است که از آن بوی ریا می آید. نمی توان هر پرنسیبی را نقض کرد و وعده ی فردا داد. این تاریخ غم انگیز مگر چند بار باید تکرار شود. سازمانی که بت می سازد، رهبر عقیدتی غایب می سازد، فتوا صادر می فرماید که نگویید بالای چشم ما ابروست، و اگر کسی جرات کرد و دم زد ......در برابرش به واسطه ی موج خروشان چاپلوسان بی دانش که به فرهنگ تملق گویی خو گرفته اند و هرگز حتی یک لحظه فکر نکرده اند که در بخش بالایی اندام خود چیزی به نام مغز وجود دارد و به عنوان انسان، خود حق اندیشه و تفکر دارند (برای اینکه از آنها همیشه مانند ابزار بهره برداری شده)، سیل تهمت زنی و ناسزاگویی را رواج داده و تقویت می کند، به بهانه ی مبارزه ی خونبار، تمامی حقوق دیگران را سلب و نقض و قبض می کند و آلترناتیو بودن را حق انحصاری خود می داند و ..... از هم اکنون فضایی چنان رعب آور و سیاه ترسیم می کند که به راستی باید زنگ هوشیاری باشد. اما.... آی..... به کجا می روید؟! ..... نه.....! بایستید.....! دموکراسی و آزادی به همان میزان که حق شماست، حق دیگران نیز هست. به نظر می آید سخت دچار غرور و نخوت شده اید. خود را منشا بلامنازع قدرت می دانید. این فرهنگ حاکم بر سازمان بی شک برای خودش تباه کننده و برای مردم دلهره آور است. چرا باور ندارید قدرت بدون نظارت و بدون نقد و انتقاد و منتقد ویران گر است. روندی که پیش گرفته اید با مولفه های سیستم دموکراتیک همخوانی ندارد و بطور وضوح با اصول دموکراسی در تعارض و تناقض است.
ضروریات جامعه ی مدنی مدرن را باید پذیرفت. نقد و انتقاد به عنوان هشداری در مسیر اجتناب از خطا و انحراف، امری است که در فرایند تکامل هر فرد، نهاد و ارگانی ضرورتی مسلم تلقی می شود و  مختص به زمان خاصی نیست، چه در روند مبارزه و چه در حیات قدرت سیاسی. چه بخواهید و چه نخواهید منتقد نقش و جایگاه آگاه گر خود را ایفا می کند و نهادهای مدعی مبارزه را در معرض نقد قرار داده و به چالش می کشد و قطعن هر سازمان متعهد، بدور از هرگونه شائبه و هراس شایسته است که متناسب و با تکیه بر فرهنگ و باور تشکیلاتی و با احترام به نقد و نقدپذیری به عنوان اصلی دموکراتیک پاسخ گو باشد. شما به جای پذیرش مسوولیت و پاسخگویی، متاسفانه به موضع ناسزاگویی، تهمت زدن، و آسمان و ریسمان کردن و لشکرکشی یک عده افراد فاقد دانش که طوطی وار صرفن عبارات کلیشه ای را بی آنکه قادر به دفاع از آن باشند بسیج کرده و یک تلقی مضحک، نازل و غیررایج در سطح عوام از یک سازمان مدعی "تنها الترناتیو" ارایه داده اید. تکرار "توطئه و تئوریِ پرتابِ منتقدین" بیشتر "به تِ تِ پِ تِ افتادن" می ماند تا پاسخگویی مستدل یک نهاد دموکراتیک در دنیای مدرن امروز.
اندیشیدن و پرسشگری از ویژگی های انسان آگاه است که تاکنون موجب آفرینش آموزه های اخلاقی، هنری، حقوقی و غیره در هر زمینه را فراهم آورده و همچنین موجب تداوم جریان خلاق رشد روحیه ی نقادی و انتقاد معطوف به بهبود امور و پویایی جامعه ی بشری در سیر تغییر و تحولات تاریخ شده است. اما رویگردانی از نقد، خود سیمپتوم آسیبی در ساختار آن موضوعی است که به نقد کشیده شده که بوضوح نشانگر ماهیت گریز از شکوفایی و تمایل به تحجر و ایستایی دارد. هگل و مارکس و فلاسفه ی دیگر مدتهاست تعاریف جدیدی از نقد بدست داده اند. نقد پیش فرض و قضاوتی منفی نیست، بهتان نیست، پارادکسیکالی مخرب نیست. برعکس معطوف به بهبود مورد نقد است همراه با استدلال و سند و مدرک.
توهم توطئه و تئوری پرتاب دیگر چیست که دستاویزی شده برای به سکوت کشاندن منتقدین؟ این تئوری و توهم بیشتر به مانند یک نوع هذیان مفرط و بدبینی مزمن و پارانوئید است. آیا در جهان دو قطبی شما به راستی همه در تلاش دسیسه و توطئه علیه سازمان می باشند؟ البته به نظر می رسد این از عارضه های انحصارطلبی و قدرت خواهی باشد. از این دست توهمات در تاریخ ثبت است که منجر به قتل دگراندیشان و منتقدین و مخالفین و یا حتی جنگ های خانمان سوز شده است. یک نمونه اش جنگ های پلوپونز است. دشمن تراشی و توطئه گر پنداری خود راهکاری برای توجیه عدم شایستگی و فقدان کارایی در رهبری یک نهاد سیاسی است. این روند و رویه ایده ی مناسبی در مسیر آزادیخواهی و دموکراسی نیست. مهمترین راهکار و رویکرد شاید پیشگامی شما در احترام و پذیرش عملی حق نقد و انتقاد و ایجاد فضای آرام و مساعد برای طرح آنان است. دیدگاه منطقی در خصوص جایگاه منتقد و نقش نقد پرهیز از ورطه های تنگ نظری و دگماتیسم است. اگر این انتقادات که شما را شتاب زده هراس کرده اند، براستی ادعا/هایی بیش نیستند، بگذارید دیگران هم بدانند. با آن روبرو شوید و به پیشگاه و نظاره ی همگان علنی اش کنید. به خرد مردم احترام بگذارید و اعتماد کنید. سنجش اعتبار آن را به قضاوت مردم وابگذارید.  
 مهناز قزلو
پنجم ماه جولای دوهزار و سیزده - انگلیس


هیچ نظری موجود نیست: