۱۳۸۸ اسفند ۲, یکشنبه

بکوشیم! واگر نه بفکر «تعدادی رهبر» باشیم


دوست ارجمند آقای ناظر، مطلبی قابل تامل با تیتر«جبهه مردم» یا «جبهه همبستگی ملی»؟ نوشته اند که بخش دومش امروز روی سایت دیگاه است.
مطلب مطلب حقی است و حداقل بعد از بیست و هشت سال غربت نشینی اجباری،(یا به زبان مودبانه انقلابی« خارجه نشینی»، که گویا برای جماعت عظیمی از اهل خارجه ، خارجه نشینی چیزی است مثل «خوش نشینی» ، یا «کپر نشینی» و امثالهم که باز هم گویا ، نه از تند باد حادثه و هزار درد و داغ  و فاجعه و حادثه و خطا ،بلکه ،سر پدرمان اینجا چال بوده که هست و نیستمان را رها کرده ایم و آمده ایم و خارجه نشین شده ایم و معلوم نیست که اساسا باب خارجه نشینی را کدام شیر پاک خورده ای باب کرده که ما دچار بد آموزی شدیم) ، باید این مطلب را دقیقا خواند و در مفاد آن دقت کرد.
باید سر به جیب اندیشه و فکرت فرو برد که در طول بیست و هشت سال و اگر از زمان جلوس امام راحل بر تخت شاهان حساب کنیم میشود سی و یکسال، یعنی حول و حوش «یک سوم قرن!» چه شده است که چنین جبهه ای تشکیل نشده است؟ و آیا چنین جبهه ای که تا بحال تشکیل نشده اگر پیش از تشکیل، به علل و عوارض و امراض تشکیل نشدنش فکر نشود و این عوارض و امراض جبهه سوز بر طرف نشود آیا اساسا امکان تشکیل دارد؟
من فکر میکنم با وجود این جانوری که دشمن مشترک تمام ملت ایران است و این چند ماهه ، ملت ایران نشان داد که رو در روی این جانور یعنی جمهوری آخوندهای پلید ایستاده  است و با خون دهها تن از فرزندانش چه مسلمان و چه ملی و چه لائیک یا بدون دین، این اعلام یا دکلاراسیون را بقول «خارجه نشینها» مهر کرده است باید به این فکر کرد. پس از سی و یکسال:
- اساسا در تشکیل جبهه جدی هستیم یا داریم باز هم حرفهای قشنگ می زنیم؟
- آیا حاضریم بدانیم تا مشکلات اصلی بر طرف نشود حرف از جبهه زدن حرف است و بس و البته از قدیم گفته اند حرف حرف می آورد.
- آیا حاضریم بفهمیم تشکیل جبهه یعنی پذیرش تفاوتها و با هم اختلافات مختلف داشتن و حول درداصلی متحد شدن.
-آیا حاضریم بفهمیم و قبول کنیم تا وقتی که بنده وشما تنها آلترناتیو انقلابی یا لیبرال یا ملی  یا سلطنت طلب یا دموکرات هستیم و این آلترناتیو هم رهبرش مشخص است و هم نماینده اش و هم اعضای اصلی اش و هم ایدئولوژی و مکتبش، اساسا احتیاجی به جبهه وجود ندارد و این مساله آنقدر روشن است که شخصی خارجه نشین و بی خاصیت چون بنده که سرش بیشتر  و هنوز کمابیش به شعر و شاعری بند است! و نه کارهای انقلابی ، هم میتواند بفهمد، چه برسد به کسانی که انقلابیون غیر خارجه نشین کوهستان نشین یا دشت نشین یاققنوس آتش نشین و سیمرغ قاف نشانند. تازه تمام اینها و خیلی «اینها ها»ی دیگر که روشن شد ، از آنجا که بقول خواجه حافظ، از هفتاد و دو ملت اپوزیسیون بیرون از حکومت، متاسفانه هفتاد و یک گروهش،   تمام هیکل خارجه نشین اند! باید ببینیم این جبهه تشکیل که بشود با آن جبهه ای که داخله نشین است (و حد اقل تنه عظیمش که ملت ایران است، و نه رژیمی است و نه خارجه نشین و نه خیانتکار و نه بریده و واداده ) چه رابطه ای دارد و چطور میخواهد تنظیم رابطه کند.
برای اینکه خیال همه راحت باشد و افراد ناباب فکر نکنند که بنده دارم سیخ و میخی به کسی یا گروهی میزنم باید صریحا عرض کنم مقصود فقیر از این یاداشت، به آن خدائی که هنوز برترین نقطه اتکا و اعتبار ارزشهای انسانی من است، نه مجاهد است و نه فدائی و نه کومله و نه لیبرال و نه ملی و نه اهل سلطان و سلطنت که به نظر من اگر باور کنید تا ملا سر پاست ورژیمش بجاست سیخ زدن به تمامت این طیف دور از فتوت و انسانیت است اما بدون سیخ زدن باید چیزی را که در دل است بر زبان آورد و اگر حقیقت به کسی سیخ میزند تقصیر از حقیقت نیست بلکه باید چند و چون سیخ خوریت طرف مربوطه و چگونگی سیخ پذیری و علل آن را بررسی کرد و دید چرا هر چیزی که گفته میشود برای عده ای تبدیل به سیخ میشود. در پایان می خواهم عرض کنم که:
 ای عزیزان دل برادر!
 ماه اسفند است  و حوالی بهار، وما الان در آغاز سال 1389 هجری خورشیدی هستیم. یازده سال دیگر ، اگر در دسامبر سال دو هزار و دوازده میلادی چنانکه تقویم اینکاها گفته اند عمر زمین تمام نشود و اسرافیل شیپور نزند و قد قامت القیامه  فرا نرسد و چندین میلیارد مرده مادر مرده، لخت و عور و کون برهنه  از گورها بیرون نریزند و بزرگترین صحنه اروتیک عالم بمنصه ظهور نپیوندد و ستاد امر به معروف و نهی از منکر را دچار مشکل نکند، ما وارد قرن پانزدهم هجری شمسی میشویم. 
می خواهم بگویم اگر رهبران با هم کنار نیایند و جبهه را درست نکنند، بدون شوخی، یازده سال دیگر با توجه به سن و سال راهبران ، نه تنها خامنه ای که خصم تمام  طیف راهبران  از سلطنت طلب تا انقلابی و موحد  است ریق رحمت را سر میکشد وبدون سکه ای از آن سی میلیارد پول و پله اعلام شده به جوار امام سیزدهم میرود، بلکه با توجه به سن و سال راهبران، منهای رضاشاه دوم که هنوز جوانست، اکثر یت راهبران، چه «داخله نشین» و چه «خارجه نشین» و چه به بنا بر نص خیر الاموراوسطها، «بین الداخله و الخارجه نشین» بر اساس قانون آنتروپی و حتمیت موت فیزیکی، به جوار قرب و رحمت الهی شتافته اند. بنابراین و از آنجائی که خود فقیر هم تا آغاز قرن پانزدهم احتمالا در جوار قرب و رحمت راهبران که آنها در جوار قرب و رحمت الهی هستند، بساط شاعری را جمع کرده و به عالم باقی شتافته ام  دیگر نمیتوانم یاداشت روز بنویسم میخواهم همین حالا و تا دیر نشده عرض کنم بدون شوخی:
اگر جبهه را تشکیل نمی دهید بخاطر رضای حق بفکر تعدادی رهبران دیگر از انواع مختلف باشید تا انشاالله در قرن پانزدهم هجری شمسی، این راهبران جدید به نیابت از راهبران گذشته همچنان به جنگ و جدال فکری و مسلکی با یکدیگر مشغول شوند و نوه آقای ناظر بتواند در «دیدگاه» آن دوران در باره فواید تشکیل جبهه قلم بزند وروح جد بزرگوارش را که آقای ناظر باشد  در بهشت شاد کند.

اسماعیل وفا یغمایی
بیست و سوم فوریه 2010 میلادی


هیچ نظری موجود نیست: