۱۳۹۲ بهمن ۲۸, دوشنبه

گوگوش و ترانه ی بهشت - همجنسگرایی در هنر



گوگوش و ترانه ی بهشت - همجنسگرایی در هنر
هر اثر هنري فارغ از ماهیت و ارزش واقعی اش، بي ترديد بايد مورد نقد قرار گيرد. نقد به معناي نفي نيست بلكه بحث، تجزيه و تحليل و نگاه انتقادي به يك اثر هنري است. سبک سنگین کردن یک اثر از زوایای مختلف و سنجش و ارزیابی آن در مجموع می باشد. شفاف کردن و به پیش چشم کشیدن نقاط مثبت و منفی آن برای ارتقا هر چه بیشتر است. فرایند نقد و انتقاد، خود  موجب درك بهتر كاركرد عملي یک اثر در ساختار فرهنگي جامعه می شود و به طبع بستر مناسب تري براي شرايط تكويني آن و رشد فضاي هنري و لمس و ارتباط مناسب تري ميان اثر هنري در ابعاد گوناگون با مخاطب بوجود آورده و از پذيرش انفعالي، اجتناب خواهد شد. زیرا قرار نیست یک اثر هنری خود کلیشه و تابوساز باشد، برعکس پویایی یکی از انتظارات بدیهی در این مقوله است
در نمودار هندسي هنر، علاوه بر مخاطب، هنرمند و اثر هنري، جاي منتقد بويژه در جامعه ي ما گاه خالي ست. فارغ از مقوله ي نقد و منتقد، آنچه برجاي مي ماند، اظهارات شخصي و سليقه اي ست كه يا به طرفداري محض مي پردازد و يا به نفي و انكار مطلق. در غياب نقد تکويني، محتوايي و تطبيقي، خلق آثار هنري برتر تحصيل نخواهد شد. 
 هنر و اثر هنري شايسته است از معناي دروني شده ي مونولوگ قدرت فاصله بگيرد، با ناخودآگاه جمعي جامعه بياميزد، فاقد اعتبار و پذيرش بي قيد و شرط باشد. هنر و هنرمند نبايد با گام های مردم پیش برود و تابع کلیشه های موهوم باشد. بايد چند گام پيشتر رود، چراغ در دستش باشد، با هنرش خواه شعر، موزيك و تصوير، نه فقط تابو بشكند بلكه فرهنگي نو بسازد. 
 پيش از اين شاهين نجفي و شهره صولتي در آواز و شاعرانی در شعر و هنرمندانی دیگر در نقاشی، مجسمه سازی، انیمیشن، تئاتر و غیره تلاش در طرح نوگرایانه و ساختارشکن مضمون همجنسگرایی نموده اند. اما به جرات می توان گفت "گوگوش" از جایگاه ویژه ای برخوردار است که ترانه اش را ممتاز و متمایز می کند. چرا؟ برای اینکه او محبوب میلیون ها ایرانی ست و قلب ها را بی تردید تکان داده و ذهن ها را به فکر واداشته است. نه از منظر فلسفه و سیاست بلکه از آنجا که او هنرمندی مردمی است. هر چند به هیچ وجه قصد قضاوت اخلاقی نسبت به شخصيت فردي او را ندارم و اساسن اعتقادی هم به چنین تئوری ندارم چرا که به هیچوجه با ترازوی بی کفایت "خوب" يا "بد"  نمی توان در باره ی افراد قضاوت كرد، بلكه اين عمل فرد انسانی است كه مورد سنجش قرار مي گيرد و در اینجا با جرات اعتراف می کنم که "گوگوش" جسورانه اثری را به جامعه ی همجنسگرایان تقدیم کرد هر چند این ترانه را سال پیش اجرا کرده بود بی آنکه انگیزه ای در وصف عشق همجنسگرایانه داشته باشد. با این وجود این کار او یعنی تقدیم ترانه به جامعه ی انسانی همجنسگرایان قابل ستایش و تقدیر است.

تابو شكني و تلنگر به مناسبات كهنه يكي از قابليت هاي اثر هنري ست. به هر ميزان قادر به نقض كليشه هاي سنتي و مناسبات غيرانساني شود، به همان سطح ارزش هنري دارد. 
در بخشی از شعر به خوبی پیداست که "عشق" مورد نظر "تابوشکن" است، خواه همجنسگرایانه باشد و خواه خارج از حوزه ی ازدواج و بافت های کهنه ی تنیده شده بر ساختار فرهنگی جامعه. این عشق خلاف کعبه می چرخد. برای کندن از برزخ، به دنیا گریز می زند و بهشت را اندازه ی خود نمی داند. تابوشکن است و ارزش هنری اش نیز دقیقن در همین جاست. اما باید توجه داشت هرچند فرم جدیدی را عرضه می کند اما قادر نیست به عمق شکست یک رفتار جنسیتی کلیشه شده به صراحت و روشنی بپردازد. به ذهنیت سنتی جامعه اعتراض کرده اما موفق به ارائه تصویری نو و شفاف نشده است.  
شعر به اندازه ی کافی زنانه نيست، اصلن زنانه نیست. اگر عنصر تصاویر ویدئویی را از آن بگیریم فاقد بیان صریح در مضمون همجنسگرایی به طور عام و همجنسگرایی زنانه به طور خاص می باشد. 
هر چند معتقد به قالب های ارزیابی یک سویه نیستم اما نگاه به اثر هنری می تواند مضمونی هم باشد یعنی مخاطب از خود بپرسد "خب... این ترانه چه چیزی را می خواست بیان کند."
روشن است که یک اثر هنری بیانیه ی سیاسی نیست قرار هم نیست باشد، زیرا یک اثر هنری مختصات زیباشناسی ویژه ی خود را می طلبد که شایسته نیست به هیچ بهانه تقلیل یابد. در عین حال آن را نمی توان مستقل از عنصر فرهنگ سازی، به پدیده ای تک سلولی تبدیل نمود. ماده ی خلق یک اثر هنری تنها خواننده و صدایش، ابزار موسیقی و شاعر و واژه هایش و تکنیک تصویر و ویدئو نیست بلکه عناصری همچون تخیل، مضمون، فرم و سبک و  تم و ... در بیان موثر آن کاملن دخیل هستند.  
و اما نقطه ی اوج این شعر زیبا این بیت است:
منم میدونم این احساس  ...  نباید باشه اما هست
کدام احساس نباید باشد، اما هست؟ چرا هست؟ چرا نباید باشد؟ چقدر خوب که شاعر توانسته این پرسش را در ذهن مخاطب بپروراند.
شعر این گونه شروع می شود:
از این بیراهۀ تردید  ...  از این بن بست میترسم
من از حسی که بین ما  ...  هنوز هم هست میترسم
حس تردید... وجود بن بست.... حس ترس...! بله .. همه ی این ها هست. چرا؟ در جامعه ی سنتی که حتا عشق میان زن و مرد خارج از حوزه ی ازدواج تابوست... در فرهنگی که بکارت ارزشی فرای انسان، عشق و احساسات انسانی دارد... در ساختار مناسبات اجتماعی ی که زن نمی تواند ابتدا به ساکن به طور علنی به یک مرد ابراز عشق کند، آیا نباید یک زوج همچنسگرا، خواه دو زن و یا دو مرد، از احساسی که دارند بترسند. قطعن بله. وقتی قوانین حکومتی آنها را شایسته ی عدم و اعدام می داند علیرغم اینکه واژه ی "همجنس باز" را به "همجنسگرا" تبدیل کرده است. این بازی با واژه ها در نظامی همچون حکومت جمهوری اسلامی تنها یک شوخی ی بسیار تلخ است. نفس خشونت را با همین ترفند تشدید می کند. جامعه و فرهنگ و مناسبات اجتماعی نیز از سویی دیگر دست به دست رویه ی قانونگذاری داده و انسان همجنسگرا را با چالشی مواجه ساخته که هستی ی انسانی ی همجنسگرایانه ی اش را سخت برآشفته است.
هویت و هستی همجنسگرایانه قدمتی به اندازه ی تاریخ دارد و حق طبیعی بشر است و باور کنید این هوموفوبیاست که بیماری است زیرا محصولش نفرت و خشونت بر علیه انسان هاست. جهانی انسانی را آرزو می کنم سرشار از آزادی... آنچه که به شوقش از زندان ها، رنج ها و شکنج ها گذشته ایم بی آنکه رویاهامان رنگ سردی و ناامیدی بگیرد. 
پرسش من این است ... آیا زمان آن نرسیده که از باورهای غیرانسانی فاصله بگیریم  و حق چگونه زیستن را به هر انسان بسادگی بپذیریم. به خرد و عشق باور بیاوریم و زندگی را با تمام معنای خود زندگی کنیم و البته بگذاریم زندگی کنند آن گونه که قلبهاشان هدایتشان می کنند. رنج و دغدغه را بر هیچ انسانی تحمل نکنیم. شایسته نیست انسانی به خاطر ناآگاهی ما در تلخی و دروغ زندگی کند. 

مهناز قِزِلٌو
هفده فوریه دوهزاروچهارده - استکهلم  


"هراس"
در آینه، هزار بار هم که نگاهش کنم
روی برمی گرداند و از من دور می شود
دلهره ام می گیرد
آه... باید اعتراف کنم
نقاب زده ام
و دیگر خسته ام
چقدر لابلای هاشورِ واژه ها بِدَوَم
سرگیجه بگیرم
این رقص، مرا از من دور می کند
نمی گذارید خودم باشم
از این نسخه های کپی شده
عق تان نمی گیرد
بیهوده خواب دیده ام
این باران ها، حتا مرا خیس هم نمی کنند
کاش جرات می کرد
و روی یک نیمکت سیمانی می ایستاد
و بال هایش را باز می کرد
تا بدانید 
دارید ویران اش می کنید
میان تاریکی ی فانوس های خاموش
خم شده
سقف آرزویتان جقدر کوتاه است
روی شانه های برف
اشک های زنی چکیده است
که دل به زنی دیگر سپرده است
تو می ترسی
او پنهان می شود

 مهناز قِزِلٌو/هفده نوامبر دوهزار و سیزده - استکهلم

۴ نظر:

maryam diba گفت...

Shoma kamelan tarane ro ba jozeoat bazgoo kardid. Mahnaz jan az che kasani harf mizanid? Ye sar be page haye public. Bezanid ke taraneye Googooshe aziz ro share kardand mesle BBC, mesle bia2.com marfomi ke hanooz hich etelaei az in padideh va gerayesh nadarand kasani ke in gerayesh ro bimari midoonand. Kasani ke in grayesh ro dalile engheraze nasl dar ayandeh midoonand. Kasani ke eshgh ro dar nar va made boodan va tolide mesl kholase mikonand. Kasani ke ba hameye edeaye azadi andishi baz be khodeshun ejaze midan be gheshre ma tohin konand va az jomalate zeshto rakik estefade konand??? Dar asri ke donya pazirofte in padideh bimari nist va ma agar che yek goruh aghaliate jensi hastim ama ensanim va haghe tabieie zendegie khodemoon ro darin? Ba in mardom che harfi mishe zad??

maryam diba گفت...

Kasani ke aghaliat boodane ma ro ba aghaliat haye mazhabi takht mizanand va migan aghaliat haye mazhabi bishtar haghe bahs darand ama haghe zendegie maha ke ba in kootah fekria dare az ma getefte mishe ro nadide migirand? Kasani ke ehghaghe haghe ma ro ba moshkelate ejtemaei va siasi va eghtesadi takht mizanand va migan hala tu in vazeiat dige moshkel va masaleye digeei nist ke be in mipardazid?? Mahnaz jan moshkele maha ahmadi nezhad va dolate iran nist. Moshkele ma melate iran va azizanemoon va hata khanevadehamoon hastand ke in hese haghighi ro yek bimari ya bolhavasi midoonand. Ke maha ro dar khodemoon dafn mikonand. GOOGOOSH pa ruye hameye in tabo ha gozasht ke paziroft chenin kario ghabul kone va in ghabele tahsine. Doroste sher zanane nist doroate haghe matlab ro ba tardido bayad ha va nabayad ha ada nakard ama baraye avalin gam be onvane yek khanandeye shenakhte shode ke har nasli ghabulesh dare dar hiteye music karesh ro anjam dad. Ba riske inke tedade ziadi az tarafdaran sh ro az dast bedeh ke hame midoonim ye hobRmand ba tarafdaranesh zendegi mikone. Ama in risk ro kard ta ensaniatesh ro sabet kone.

maryam diba گفت...

Ba mardomani zendegi mikonim ke ehghaghe haghe zendegie tabieimoon ro ba tablighe hamjensgaraei eshtebah migirand va gooya hamjensgaraei yek mazhab bashe fekr mikonand digaran ro davat be hamjensgaraei mikonim. :) ba chenin mardomani be koja khahim resid. ???

maryam diba گفت...

Ba mardomani zendegi mikonim ke ehghaghe haghe zendegie tabieimoon ro ba tablighe hamjensgaraei eshtebah migirand va gooya hamjensgaraei yek mazhab bashe fekr mikonand digaran ro davat be hamjensgaraei mikonim. :) ba chenin mardomani be koja khahim resid. ???